ترجمه آیات را تا انتها گوش دادیم. بعد از اتمام آیه ۹۸ یا ۹۹، پدر سیدی را خاموش کرد و گفت: «خب حالا با هم ویژگیهای ذوالقرنین قرآن رو مرور کنیم:
دو: خدا به ذوالقرنین در زمین، تمکّن داده و اسباب و وسایل لازم رو در اختیارش گذاشته.
گفتم: «چرا دو؟!»
احسان هم پرسید: «پس شماره یک چی؟!»
پدر جواب داد: «اونو آخر میگم!
حالا شماره سه (!): محدوده حکومت یا محدوده تمکن ذوالقرنین در چه حد بوده؟»
احسان جواب داد: «انگار خیلی وسیع بوده.»
پدر گفت: «آفرین... ویژگی چهارم: ذوالقرنین سفری به سمت غرب داشته و در اونجا با افراد ظالم و افراد با ایمان روبهرو شده. ظالمها رو مجازات کرده و به افراد صالح پاداش داده.
پنجمی رو شما بگید.»
من و احسان آیات را دوباره در نرمافزار قرآنمان پایین و بالا کردیم... پنجمی، حتماً همین است که در آیه ۹۰ آمده. صبر کردم تا احسان بگوید.
احسان گفت: «یه سفر هم به سمت شرق داشته... یکی هم... آهان، یکی هم به سمتِ... سمتش انگار معلوم نیست!... یه ناحیهای بین دو تا کوه.»
پدر گفت: «درسته. پس ششمی هم میشه سفر به ناحیهای بین دو سد یا دو کوه که اونجا یه سد مستحکم در برابر یأجوج و مأجوج میسازه.
در این سد، از آهن و مس استفاده کرده. و اما ویژگی شماره یک: ذوالقرنین چه جور آدمی بوده؟ خوب، بد، موحد، مشرک...»
احسان گفت: «خوب و موحد. مشخصه که همهی این کارهاش مورد تأیید خدا بوده. اصلاً... خب پیامبر بوده دیگه. مگه میشه بد باشه؟!»
در همین لحظه، ماشین پدرِ احسان از کنار ما رد شد. پدر، بوق زد؛ دستی تکان داد و برگشت به گفتگو (اگر من جای پدر بودم، الآن گازش را میگرفتم تا... هیچی! بگذریم. فعلاً که فرمان دست من نیست... خدا را شکر! )
پدر بخش اولِ حرف احسان را تأیید کرد: «آفرین، پس ذوالقرنین یک فرد صالح و موحد بوده. البته دلیلی نداریم که پیامبر باشه. حالا بحثش بمونه برای بعد. فعلاً از موضوع اصلیمون خارج نشیم.» بعد، دنده را عوض کرد و مکثی کرد تا اگر سؤالی هست، بپرسیم. هیچ کداممان چیزی نگفتیم. پدر هم ادامه داد:...
ادامه دارد...