مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب ذوالقرنین = کوروش (قسمت چهارم)
امتیاز کاربران 5

تولیدگر گرافیک

sepanta هستم. از تاریخ 06 اردیبهشت 1396 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر گرافیک تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 752 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
ذوالقرنین = کوروش (قسمت چهارم)

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

نطق احسان دوباره باز شد: «آهان، منم همینو میگم. به قول خودتون: سیاه نمایی»


پدر جواب داد: «این جا دو تا نکته داریم:


اول، این که آیا کسی که چنین کارهایی رو انجام داده، می‌تونه ذوالقرنین باشه یا نه؛ که خودت گفتی نه.


دوم این که آیا چهره کوروش در سراسر اون کتاب‌ها به این سیاهی هست؟


جواب اینه که: نه. اتفاقاً توی اون کتاب‌ها تمجیدهای زیادی هم از کوروش شده.


اما باز هم چنین کوروشی نمی‌تونه ذوالقرنین باشه. درسته؟»


و صبر کرد تا احسان جواب بده...


احسان با مکث و تردید جواب داد: «خــــب... فکر کنم درسته!


ولی... ممکنه اون نقل‌ها هم سیاه‌نمایی باشن دیگه!  بالاخره نویسنده‌هاشون ایرانی نبودند. شاید دشمنی یا حسادت یا... خلاصه یه غَرَضی داشتن.»


پدر گفت: ممکنه. ولی بالاخره، اون‌هایی هم که از کوروش تمجید می‌کنند، منبعشون همین کتاب‌ها هست. اون موقع کسی نمیگه ممکنه این کتاب‌ها از روی غرض نوشته شده باشند!


احسان گفت: راستی یه بار اسم منابع ایرانی رو هم آوردید. توی اون‌ها کوروش چه جور آدمیه


پدر گفت: در اکثر منابع ایرانی، اسمی از کوروش نیومده.


شاید فقط سه - چهار منبع دسته اول، اسم کوروش رو آوردند. البته به اون‌ها هم خیلی نمیشه گفت دسته اول. چون غالباً متأثر از عهد عتیق هستند.»


احسان با دقت و اشتیاق پرسید: خب، اونا چی میگن؟


با این که موضوع برایم جذاب بود، ولی دیگر حوصله‌ام داشت سر می‌رفت.


بین صداهای تلفنم، دو - سه تا صدای شبیه زنگ مدرسه داشتم. یکی را انتخاب و پخش کردم و همزمان گفتم: «آخِیش، زنگ خورد. »


مادر که چند دقیقه‌ای مشغول پوست کندن و قطعه قطعه کردن میوه‌ها بود، گفت: «پس تا زنگ بعدی شروع نشده، بیاید خوراکی‌هاتونو بخورید.»


و بشقاب میوه‌ها را داد دست من.


چند دقیقه‌ای به خوردن میوه‌ها و صحبت در مورد آب و هوای منطقه گذشت. مادرم می‌گفت: «هوا چند روزه خیلی گرم‌تر شده».


احسان با خنده گفت: «خانم نادری، توی اهواز به این هوا چی میگیم؟»


مادر خندید و گفت: «معتدل رو به سردی»!


ادامه دارد...

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما