شیعه و سنی بهصورت متعدد روایت کردهاند که در شب میلاد باسعادت حضرت سیدالانبیاء محمد مصطفی صلیالله علیه وآله اتفاقات عجیبی در عالم صورت گرفت، ازجمله: شیاطین را از صعود به آسمانها منع کردند و به این سبب شهب از آسمانها ظاهر شد؛ حتى آنکه مردم ترسیدند که قیامت برپا خواهد شد علم کاهنان برطرف شد و سحر ساحران ضعیف شد هر بتى که در عالم بود برو درافتاد طاق کسرى (که پادشاه عجم با نهایت استحکام بناکرده بود و هنوز باقیست) لرزید و چهارده کنگره اش ریخت و از میان شکست و تا زمین دو حصه شد و تا حال شکستگى به غیر آنها ندارد قصرى که بر دجله بناشده بود خراب شد و آب در او جارى شد دریاچه ساوه که آن را میپرستیدند خشک شد (و اکنون نمک زار است که نزدیک کاشان است) آتشکده فارس که هزار سال بود میپرستیدند، در آن شب خاموش شد. رودخانه ساوه که سالها خشک بود، آب در آن جارى شد. نورى در آن شب از طرف حجاز ساطع شد و در تمام عالم منتشر گردید تخت هر پادشاهى سرنگون شد جمیع پادشاهان در آن روز لال بودند و نمیتوانستند سخن بگویند. در ساعت ولادت آن حضرت چهار رکن کعبه معظمه از زمین جدا شد و بهجانب حجره مقدسه به سجده افتاد و غرایب ولادت و معجزاتى که در آن حالت و بعدازآن در ایام نشو و نما ظاهر شد زیاده از حد وعد و احصا است و برخى در حیوة القلوب مذکور است. (حق الیقین ، مرحوم علامه مجلسى ، ص27 و 28) سؤالی که پیش میآید این است که راز این اتفاقات که مصادف با میلاد پربرکت اشرف مخلوقات عالم بودند چه بود؟ هدف از این حوادث خارقالعاده چه بوده است؟ یکی از جوابهایی که به این سؤال میتوان داد این است که: این حوادث ازیک طرف ظالمان و ستمگران و از طرف دیگر مستضعفان جهان را به این فکر میاندازد که این حوادث عجیب شاید نشانی از نزدیکی دوران افول جهل و زورگویی و گسترده شدن عدالت و ایمان گرایی باشد و این عبرتی برای ظالمان و نویدی بزرگ برای مستضعفان است. علاوه براین، اتفاقات شگرفی که در هنگام ولادت حضرت به وقوع پیوست، آمادگی قبول دعوت رسول خدا صلیالله علیه وآله در هنگام بعثت از سوی مردم را فراهم کرد. چراکه وقتی دیدند این مرد که ادعای رسالت میکند همان شخصی است که در هنگام ولادتش اتفاقاتی به وقوع پیوست، نسبت به قبول دعوت آن بزرگوار مطمئنتر میشدند. مخصوصاً که این اتفاقات سازگار با دعوت الهی آن بزرگوار بود؛ مثل سقوط بتها و خاموش شدن آتشکده، برای مطالعه بیشتر مراجعه شود به: فروغ ابدیت؛ نوشته آیتالله سبحانی ، ج1، ص 150