مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب راست یا دروغ یا هیچکدام
امتیاز کاربران 5

تولیدگر متن

شاهد هستم. از تاریخ 06 دی 1399 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 24 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
راست یا دروغ یا هیچکدام

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

راست یا دروغ یا هیچکدام


نه ميشود دروغ گفت و نه ميشود جواب راست داد. راست بگویی هزار مساله ی دیگر پیش میاید و دروغ هم بخواهی بگویی امر خدایت را پشت گوش انداخته و ارزش های خودت را زیر پا گذاشته ای.
هميشه حرصم در مي آمد از اين دست سوالات و فضولي ها كه پرسيدنش راحت و جواب دادنش مثل يك كوه است. آخر به ما چه مربوط؟ حالا بدانيم چه ميشود؟ كه چه ؟ من خودم گاهي به اين جزییات رفتارها فكر نميكردم و برایم مهم نبود، اما گاهی بعضي از اين دست سوال ها عواطف زنانه ام را غلیان میداد و كافي بود تا من را تنها گیر بیاورد، آنگاه چندين ساعت من را در يك حرف و يك رفتار و علت و معلول و چراهايش غرق میکرد.

اين دفعه ديگر تصميم گرفتم از این سوراخ گزیده نشوم و به نحوي از دست این سوالهاي بيخود دوري كنم و جوابشان را ندهم و البته كه در اين حين بايد احترام بزرگترهاي فاميل را هم رعايت ميكردم تا بهشان برنخورد.

مثلاً مهماني شبنم دخترخاله ام، سريع بعد صرف شام به كمك میزبان و آشپزخانه‌ی آشفته و شلوغش شتافتم. بند های پیشبند آشپزخانه را به پشت کمرم گره کردم و پای سینک ظرف شویی ایستادم. تا كمتر در معرض پرسش هاي ديگران باشم ولی متاسفانه موقعيتش پيش آمد. خاله جان كه داشت ديس هاي چرب و چيلي را به من ميداد تا كف مالي كنم، درست همان موقع پرسيد:
راستي بهاره جون ديدم خواهرشوهرت اون شب بهت چپ چپ نگاه كرد، چيزی شده بود عزیزم؟

چشمان درشت شده و ابروهاي بالا رفته ام را با لبخندی همراه كردم و گفتم: نه خاله جون. قصد و غرضي نداشته شايد زاويه اش با شما بد بوده و شما اینجوری متوجه شدید.
و يا آن عصر که به ديدني مادربزرگم رفته بودم، بنده خدا از بس که نگران ماست برگشت و به من گفت:
الهي دخترم. لابد حرف و حدیث از قوم شوهر میشنوی و خیلی حرص میخوری که اینقدر لاغر شدی!
حتي آن روز تولد دختر دايی ام كه به خانه شان رفتم، از بس كه بساط حرف و غيبت در میان چایی و کیک خوردن مهيا بود، براي فرار از تركش هاي بحث و تله هاي سوالات به سراغ بچه ها رفتم و به آنها پناه بردم. با کمک بچه ها طناب ورزشی رنگی را از میان سبد بزرگ اسباب بازی ها پیدا کردیم و مسابقات جام طناب کشی را با حضور مادرها برگزار کردیم. خنده و تشویق جای سوالها و حرفها و غیبت هارا گرفته بود.

گاهی چاره ای نیست. نه ميشود دروغ گفت و نه ميشود راست گفت راه دیگری باید یافت.
 

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما