روزای اولی که قبول شدم دانشگاه علمی کاربردی ، فکر میکردم کار خیلی بزرگی کردم و دستاورد بزرگی توی کنکور نصیبم شده و دانشگاهی که بقیه دوستام قبول شدن یا علمی نیستن یا غیرکاربردی هستن! حتی یادمه وقتی پسر عموم گفت دانشگاه صنعتی شریف قبول شده، بهش گفتم غصه نخور، بشین بخون سال بعد آزمون بده منم بهت مشاورت میدم ایشالا قبول میشی علمی کاربردی!
خلاصه یه حس بزرگ بینی خاصی داشتم، اینقدر خودم را بزرگ میدیدم که با شصت کیلو وزن، شلوار دو ایکس لارج میخریدم! اما حالا چهار ساله از فارغ التحصیلیم گذشته و من در شرکت دانش بنیان پسر عموی عزیزم مشغول به کار هستم!
به قول یکی از همین نخبه های شرکت: حاجی تکبر چرا؟ همیشه دست بالا دست زیاده؛ بالای همه دستا هم که دست خداست.