در آن سو، زال به بارگاه منوچهر رسیده و نامه سام را به او میدهد. پادشاه پس از خواندن نامهی دلپذیر سام، به این وصلت رضایت میدهد.
سپس ستارهشناسان، موبدان، بزرگان و خردمندان را فرامیخوانَد تا ببینند سرانجامِ این پیوند چه خواهد شد.
آنان پس از سه روز، به بارگاه منوچهر بازمیگردند و مژده میدهند که:
ازین دخت مهراب و از پور سام
گوی پر منش زاید و نیک نام
بُوَد زندگانیش بسیار مر
همش زور باشد هم آیین و فر
همش برز باشد همش شاخ و یال
به رزم و به بزمش نباشد همال...
به زودی ازدواج زال و رودابه سر میگیرد و رستم، پهلوان نامدار ایرانی از آنان متولد میشود. [۱]
رستم هیچ گاه از نَسَب مادری خود شرمگین نمیگردد و حتی سالها بعد، در نبرد با اسفندیار، به هر دو نسَب پدری و مادری خود افتخار میکند.
او پس از معرفی و تمجید پدر و اجداد پدری، به اسفندیار چنین میگوید:
همان مادرم دخت مهراب بود
بدو کشور هند شاداب بود
که ضحاک بودیش پنجم پدر
ز شاهان گیتی برآورده سر
نژادی ازین نامورتر کراست
خردمند گردن نپیچد ز راست [۲]
منبع:
۱- شاهنامه فردوسی، داستان منوچهر
۲- شاهنامه فردوسی، داستان رستم و اسفندیار