پرسش: امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ ياران بسياري مانند عمار، ميثم، حذيفه، مالك اشتر و.. داشتند، پس چرا فقط ابوذر، مقداد، سلمان و زبير آن حضرت را بعد از سقيفه كمك كردند؟
پاسخ:
تصريح پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و اله و سلم ـ بر امامت و ولايت و خلافت امير مؤمنان علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ كه به دستور خداوند متعال بود و توسط جبرئيل به آن حضرت وحي مي شد، بدان گونه گسترده و روشن است كه هيچ ترديدي را بر نمي تابد. آن بزرگوار نه يك بار و نه دوبار، بلكه بارها به صراحت «حق خلافت» و «جانشيني پيامبر خدا» و «امير مؤمنان» و «امامت بر جامعه» بر همه مردم اعلام داشت.(1)
اما پس از رحلت رسول گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و اله و سلم ـ مردم در سقيفه جمع شدند و پس از كشمكش ها و جار و جنجال، از غيبت امير مومنان ـ عليه السلام ـ كه مشغول تجهيز پيامبر ـ صلي الله عليه و اله و سلم ـ بود استفاده كردند و انصار را كنار زده و ابوبكر را براي خلافت برگزيدند. در اين ميان گروهي از مهاجران و انصار از بيعت با ابوبكر سرباز زده و به علي بن ابي طالب ـ عليه السلام ـ متمايل شدند: از جمله: عباس بن عبد المطلب عموي پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و اله و سلم ـ، فضل بن عباس، زبير بن عوام، خالد بن سعيد، مقداد بن عمرو، سلمان فارسي، ابوذر غفاري، عمار بن ياسر، براء بن عازب و ابيّ بن كعب.(2)
امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ ساكت ننشسته و به ابوبكر اعتراض كردند و فرمودند ، كسي كه به خلافت سزاوار است منم نه تو و با انصار و مهاجرين نيز به احتجاج پرداخت كه چرا خلافت را از ما گرفته و به فردي داديد كه دستور خداوند متعال اين نبوده و براي اين كه حق خود را باز ستاند ـ شبانه فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ را سوار بر مركب مي كرد و به مجالس انصار مي برد و فاطمه از آنان ياري مي خواست و آنان مي گفتند: اي دختر پيامبر خدا! بيعت ما با اين ابوبكر به انجام رسيده است، اگر همسر و پسر عمويت پيش از ابوبكر به نزد ما مي آمد، از او عدول نمي كرديم. امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ فرمود: آيا جنازه پيامبر خدا ـ صلي الله عليه و اله و سلم ـ را درخانه اش وا مي گذاشتم و او را به خاك نمي سپردم و بيرون مي آمدم و با مردم، بر سر جانشيني اش به كشمكش مي پرداختم؟!(3)
همه اين اعتراض ها و استدلال ها در كتب شيعه و حتي اهل سنت آمده است به طوري كه ابن ابي الحديد از علماي اهل سنت مي نويسد. علي بن ابي طالب بعد از جريان سقيفه، فاطمه زهرا را شبانه سوار بر مركب نمود و حسن و حسين را بر مي داشت و به خانه انصار و مهاجرين مي رفت و كمك مي خواست و گاهي 40 مرد با او بيعت مي كردند و قرار مي گذاشتند فردا در يك جا جمع شوند ولي فردا جز زبير و مقداد و ابوذر و سلمان كسي نمي آمد و اين ماجرا سه شب اتفاق افتاد ولي كسي جز اين چهار نفر به كمك امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ نيامدند.(4)
البته بايد گفت كه طرفداران امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ زياد بودند و در مواضعي بر حقانيت آن حضرت اصرار مي كردند، چنان چه ابان تغلب گويد از امام صادق ـ عليه السلام ـ پرسيدم:
آيا از اصحاب رسول خدا ـ صلي الله عليه و اله و سلم ـ كسي بر ابوبكر اعتراض كرد؟
حضرت فرمود: بلي، دوازده نفر به ابي بكر در مسجد اعتراض كردند از مهاجرين مانند:
خالد بن سعيد بن عاص كه از بني اميه بود، سلمان فارسي، ابوذر غفاري، مقداد، عمار بن ياسر، بريده اسلمي، و افرادي از انصار نيز اعتراض كردند كه عبارتند از:
ابوالهيثم بن تيهّان، عثمان بن حنيف، خزيمه بن ثابت ذو الشهادتين، ابيّ بن كعب، ابو ايوب انصاري و سهل ابن حنيف.(5)
در روايت ديگر عبد الله بن مسعود نيز جزو اعتراض كنندگان بر ابوبكر بود.(6)
در روايت ديگر زيد بن وهب نيز از جمله افرادي بود كه در مسجد بر عليه ابوبكر اعتراض كرد.(7)
غير از اين افراد، كساني نيز بودند كه يا در مسجد النبي و يا در جاهاي ديگر اعتراض خود را به گوش ابوبكر رساندند و بر حقانيت امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ اصرار ورزيدند اما اين كه چرا غير از اين چهار نفر (زبير، مقداد، ابوذر، سلمان) كسي آن حضرت را كمك نكرد؟ با نگاهي به تاريخ سقيفه روشن مي گردد كه هر چند افراد زيادي امير المؤمنين علي ـ عليه السلام ـ را جانشين بر حق رسول خدا مي دانستند، ولي مي گفتند ديگر كار از اعتراض گذشته و دير شده است، چنان چه ابو عبيده به امير المؤمنين گفت: اي ابوالحسن به خدا سوگند، تو به اين امر به خاطر فضل و سابقه و خويشاوندي ات سزاوارتري: اما مردمان بيعت كردند و به اين پيرمرد «ابوبكر» راضي شدند، پس تو هم به آن چه مسلمانان راضي شدند راضي شو!...(8)
يا بشير بن سعد انصاري وقتي استدلال امير المؤمنان ـ عليه السلام ـ را شنيد، گفت: اي ابوالحسن به خدا سوگند، اگر مردم قبل از بيعت اين سخن تو را مي شنيدند بر سر تو دو نفر هم اختلاف نمي كردند. اما در خانه ات نشستي و در اين كار حاضر نشدي و مردم خيال كردند كه تو نيازي به خلافت نداري، حالا كار تمام شده است، حضرت فرمود: واي بر تو آيا جنازه پيامبر را در خانه رها مي ساختم و بر سر خلافت با مردم كشمكش مي كردم.(9)
امير المؤمنان ـ عليه السلام ـ نيز وقتي ديد كه ياوري ندارد، براي اين كه در بين مسلمانان رخنه اي ايجاد نشود، سكوت را ترجيح داد تا اصل اسلام از بين نرود، البته در روايات ديگر غير از اين چهار نفر (سلمان، مقداد، ابوذر و زبير) افراد ديگر نيز آمده كه به يك روايت اشاره مي شود:
شب هنگام، 1360 مرد با امير المؤمنين پيمان خون بستند و امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ فرمود: فردا با سر تراشيده در احجار الزيت به نزد من بيائيد. و امير مومنان ـ عليه السلام ـ خود سرش را تراشيد. هيچ يك از آن گروه سر نتراشيدند و نيامدند جز ابوذر، مقداد، حذيفه بن يمان، عمار بن ياسر، سلمان فارسي.
امام ـ عليه السلام ـ دستش را به سوي آسمان بالا برد و گفت: خدايا مردم مرا ناتوان كردند، همان گونه كه بني اسرائيل، هارون را ناتوان كردند. خدايا تو آن چه را ما پنهان و آشكار مي كنيم، مي داني و چيزي در زمين و آسمان از تو پنهان نمي ماند، مرا مسلمان بميران و به صالحان ملحق كن.(10)
گفتني است كه عامل ديگر براي سكوت طرفداران علي (ع) ، اقدام نظامي و خشونت بار خلفا بود كه مخالفين خود را مرتد خوانده ، اقدام به دستگيري ، بيعت اجباري و گاه شكنجه و قتل آنان كردند.(11) در اين شرايط امام (ع) سكوت و صبر را ترجيح دادند ، چرا كه اگر قسام مي كردند ، اندك مؤمونان واقعي هم كشته شده و نامي از اسلام باقي نمي ماند.(12)
بنابر اين:
1ـ كمك كننده هاي امير المؤمنان فقط آن چهار نفر نبودند، بلكه افرادي ديگر نيز بودند. كه در منابع ديگر آمده است اما ايشان حمايت ايشان غالباً به زبان محدود مي شد و به مرحله عمل نمي رسيد.
2ـ اصحاب مي گفتند با اعتراض ديگر نمي توان حق امير المؤمنان ـ عليه السلام ـ را گرفت و چاره اي جز صبر نداريم.
3ـ برخي نيز دل با امير المؤمنين داشتند ولي جو اختناق مدينه و ترس از اقدامامات خشن حكومت، آن ها را از اظهار ارادت و وفاداري باز مي داشت، چون كودتا گران قدرت ظاهري داشتند و با همين نيرو در كودتا موفق شدند.
پاورقی:
1. محمدی ری شهری، محمد، دانشنامه امیر المؤمنین، ترجمه: عبد الهادی مسعودي، قم، دار الحدیث، 1382 هـ.ش، ج 2، ص 25 تا آخر کتاب.
2. همان، ج 3، ص 24 الی ص 97.
3. ابن ابی الحدید، عبد الحمید، شرح نهج البلاغه، قم، کتاب خانه مرعشی نجفی، 1404 ق، ج 6، ص 13.
4. همان، ج 11، ص 13.
5. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، موسسه الوفا، 1404 هـ.ق، ج 28، ص 189، باب 4.
6. همان، ص 209.
7. همان، ص 213.
8. دانشنامه امیر المؤمنین، پیشین، ج 3، ص 57.
9. دانشنامه امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ، پیشین، ج 3، ص 58.
10. همان، ص 66.
11. بنگرید به جعفریان ، رسول،دلیل ما ف چاپ پنجم ، تاریخ خلفا ، ص38
12. بنگرید به خطبه سوم نهج البلاغه ،معروف به شقشقیه.