انبیاء الهی، برای هدایت انسانها از روشهای مختلف استفاده میکردند که به دو دسته تقسیم میشوند:
احتجاجات قولی و احتجاجات عملی.
احتجاجات قولی انبیاء الواالعزم علیهمالسلام که در قرآن آمده است چند نوع است:
الف: برهان که قیاسى یقینآور است که از مقدّمات یقینى تشکیل یافته و غرض از آن اثبات و رسیدن به حقّ است؛[1]
مثل آیۀ «قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُونَ إِذاً لاَبْتَغَوْا إِلى ذِی الْعَرْشِ سَبیلاً»[2] که بر طبق آن رسول خدا صلی الله علیه و آله درصدد اثبات توحید خداوند با برهان تمانع هستند.
ب: موعظه که به معنی یادآوری امور خیر به طرف مقابل است؛ اموری که باعث رقت قلب مخاطب گردد.[3]
ج: جدال احسن. «جدل» در علم منطق صناعت و قیاسی است که از مقدمات مسلم تشکیل یافته است و برخلاف برهان، غرض از آن رساندن به حق نیست؛ بلکه هدف این است که بر خصم غلبه شود و او را از احتجاج و اصرار بر مدعایش بازدارد[4] و مقصود از «جدال احسن» در قرآن که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مأمور به آن شدند این است که «مناظره و بحث بر اساس حقطلبى، امانتدارى، راستگویى استوار باشد و به دور از هر گونه توهین، تحقیر، خلافگویى، مغالطه، تکبّر و بحثهاى بیهوده باشد»؛[5]
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بر طبق آیۀ «ادْعُ إِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَن»[6] مأمور شد تا از این سه روش گفته شده در رسالت خویش استفاده نماید.
د: تشبیه و تمثیل.
مثل آیه «وَ ضَرَبَ لَنا مثلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلیمٌ»[7] که بر طبق آن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مأمور شد تا با تشبیه زنده شدن انسان در جهان آخرت به خلقت نخستین انسان، معاد را اثبات نماید.
همچنین تشبیه انسان موحد به شخص بینا و هدایت یافته با نور الهی، و تشبیه انسان مشرک به شخص نابینا و فروافتاده در طریق ظلمانی که در آیۀ «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمى وَ الْبَصیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ»[8] بیان شده و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مأمور به ابلاغ آن شدند.
و: ارجاع به فطرت الهی.[9]
مثل آیات «قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَةً ...»[10] که بر طبق آن رسول خدا صلی الله علیه و آله مأمور میشود تا به مشرکین یادآور شود که چگونه خداوند به هنگام شداید و مشکلات آنان را در پناه خود مىپذیرد و به خواسته هاى آنها ترتیب اثر میدهد.
ه: مطرح کرن پرسش تنبهبخش.
مثل آیۀ «إِذْ قالَ لِأَبیهِ یا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ ما لا یَسْمَعُ وَ لا یُبْصِرُ وَ لا یُغْنی عَنْکَ شَیْئاً»[11] که براساس آن، حضرت ابراهیم علیهالسلام آزر را نسبت به گمراهیش در پرستش بتها خبر داد.
ی: گاهی آن حضرات، ابتدا سخن باطلی را صحیح فرض میکردند و از طریق همین سخن، مدعای مخاطب را ابطال مینمودند.
مثل آیات احتجاج حضرت ابراهیم با مشرکین[12] که شکستن بتها را کار بت بزرگ معرفی کرد تا با اعتراف بتپرستان به عجز بتها از انجام فعل، لغو بودن و بطلان پرستش بتها را متذکر شود.
احتجاجات عملی انبیاء اولواالعزم نیز که در قرآن بیان شده است، به سه دسته تقسیم میشوند:
الف: قسمی از این احتجاجات عبارت بود از معجزه که با انجام یک عمل خارقالعاده دربارۀ مدعایشان بر مردم اتمامحجت میکردند؛ مثل معجزات حضرت موسی و حضرت عیسی علیهماالسلام که در قرآن بیان شده است.
ج و د: تحدی به قرآن کریم و مباهله از دیگر روشهای احتجاج بودند که در برخی از پستهای همین وبلاگ تبیین شده است.
.[1] شرح المنظومه، ج1، صص 322 و 323
.[2] سوره اسراء: 17، آیه 42
[3]. کتاب العین، ج2، ص 228
[4]. الجوهر النضید، ص 232
[5]. تفسیر قرآن مهر، ج11، ص 356)
[6]. سوره نحل: 16، آیه 125
.[7] سوره یس: 36، آیات 78 الی 79
.[8] سوره رعد: 13، آیه 16
[9]. «فطرت الهی» نیرو و توانى است که خداوند در انسان براى شناختن پروردگارش قرار داده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص 640)
.[10] سوره انعام: 6، آیات 63 الی 65
[11]. سوره مریم: 19، آیه 42
.[12] سوره انبیاء: 21، آیات 57 الی 67