رو به مردم...
داشتم از پله های مسجد بالا می آمدم که ناگهان یک مرتبه پایم لغزید؛ افتادم داخل گودال آبی که کنار پله های مسجد بود.
نمی دانید چه وضعی شده بودم! چون آن روز باران می بارید.
به زحمت توانستم با ظرف آبی که روی حوض مسجد بود لباسم را تمیز کنم.
با لباس خیس وارد مسجد شدم دیدم جمعیت زیادی در مسجد حاضر است. من هم رفتم پشت جمعیت؛ پشت سر همه ایستادم و با همان لباس های خیس تکبیر را گفته و نمازم را به جماعت شروع کردم.
مردم با عشق و ذوق عجیبی در مسجد به نماز ایستاده بودند هر کس حال و هوایی داشت.
وقتی نماز تمام شد دیدم امام جماعت برگشت رو به مردم.
معمولاً عادت نداشت بین دو نماز صحبت کند. صحبتهای ایشان زمان مشخصی داشت؛ یا قبل از نماز و یا بعد از نماز برای مردم کلاس درس تشکیل می داد و از خدای متعال و تقرب به او یاد می کرد و سخن ها می گفت.
اما آن روز عجیب بود. خدا می داند چه شده بود که ایشان بعد از نماز بلند شد و رو کرد به مردم و گفت: ای مردم بدانید اگر کسی برای خواندن نماز جماعت به مومن دیگری اقتدا کند و دو نفری با هم نماز جماعت بخوانند ثواب هر رکعت از نماز آن ها برابر با ۱۵۰ رکعت نماز است.
اگر یک نفر به این جمعیت اضافه شود یعنی یک نفر امام و دو نفر مأموم و سه نفری با هم نماز جماعت بخوانند ثواب هر رکعت از نماز آن ها برابر با ۶۰۰ رکعت نماز است و هر چقدر تعداد آنها اضافه شود؛ ثواب جماعت آنها هم بیشتر می شود تا آنکه به ده برسند.
اگر جماعت نمازی به ۱۰ برسد؛ در آن موقع؛ اگر تمام درختان روی زمین قلم شود و تمام انسانها و فرشتگان و جنیان؛ نویسنده شوند و تمام آسمان ها کاغذ شود و تمام دریاها جوهر شود؛ آن وقت بخواهند ثواب یک رکعت از این نماز جماعت را بنویسند؛ هرگز نمیتوانند ثواب آن را نوشته و از نوشتن آن عاجزند.
از فردای آن روز؛ که امام جماعت این سخن را برای مردم گفت حس کردم جمعیت بیشتری به مسجد می آید که شاید اثر همان سخن باشد!
وای که چقدر این حدیث به همه ما چسبید! چون می دانستیم که این حرف حق است و از زبان پاک و مبارکی خارج شده.
ما یقین داشتیم که چه گوهری بین ماست و ما پشت سر چه امام جماعت با عظمتی نماز می خوانیم.
می دانید چرا این حرف را می زنم؟
چون امام جماعت ما کسی نبود جز رسول خدا...
جامع احادیث شیعه؛ ج ۶؛ ص ۳۸۴