انگار اصلا باورش نمیشد یه لحظه از جاش بلند شد و گفت: اشتباه نکرده این کتاب؟ مگه میشه؟
چند قدمی توی اتاق راه رفت و دوباره نشست روبه روی من و گفت: قبولش یه کم برام سخته
چطور ممکنه ازدواج با محارم تو ایران باستان؟
گفتم: اشکال نداره اگر باورت نمیشه فردا که اومدم کتاب دینکرد رو برات میارم از روش با هم بخونیم
خب، برو یه چایی بیار تا ادامه مطالب رو برات بگم
انگار که حرفم رو نشنیده بود و توی افکارش غرق بود. صداش کردم و گفتم مریم خانم شما نمیخوای به ما آبی، چایی، چیزی بدی؟
یه نگاه مبهوت به من کرد و بعد توی همون حالت متفکرش بلند شد و چایی آورد و گذاشت جلوم و گفت: خب ادامه اش رو بخون
گفتم: نه دیگه نمیخونم
مریم: چرا آخه؟
چون چاییت قند نداره، تازه سینی و بقیه چیزاهم بیخیال
آخه کسی چایی رو اینجوری میاره جلو مهمون؟ بدون سینی، بدون قند
معذرت خواهی کرد و گفت که اصلا حواسش نبوده از بس فکرش درگیر این مطلب بود. لبخندی زد و رفت قند آورد و گفت: خب حالا میخونی؟
گفتم: چاییم رو نخورم، یخ کرده
تا من چایی میخورم برو گوشیت جواب بده، اصلا حواست هست داره زنگ میخوره؟
مریم: ای بابا بخور، کشتی منو شیکمو سریع رفت سراغ گوشیش رو جواب داد و اومد پیشم و گفت: خب حالا بخون دیگه ...
یه جورایی با این کارم میخواستم فشار ذهنی مریم کم بشه تا بتونه بقیه مطالب رو هضم کنه.
بعد از اینکه چایی رو خوردم دوباره شروع کردم از روی کتاب خوندن:
این شیوه ازدواج در ایران باستان هم بوده، چون اهورمزد با سپنتا ارمئیتی ربالنوع زمین که دخترش بوده ازدواج میکنه و نخستین آدمی، کیومرثه متولد میشه. بعد کیومرثه با مادر خودش ارمئیتی ازدواج میکنه، مشیا و مشیانه متولد میشن و بعد مشیا با خواهر خود مشیانه ازدواج میکند و مردم دیگر از نسل این دو گسترش پیدا میکند.
منبع:
از انقراض ساسانیان تا انقراض امویان، نوشته سعید نفیسی ص۴۲
ادامه دارد...