مرگ جدایی روح از بدن است و به عبارت دیگر: بازگشت روح با سر رسیدن اجل دنیوی و انتقال از ماده به عالم مثال و صورت است.
حقیقت مرگ امری محسوس نیست که بتوان آن را با حس درک و لمس کرد، چون مرگ انتقال از عالم طبع و حس است به عالم مافوق حس که آن را برزخ و مثال گویند.
کسی که از مرگ می ترسد به خاطر آن است که نمی داند، بازگشت او به سوی کجاست. یا اینکه گمان می کند چون اجزاء بدن او از هم جدا شده و از بین برود، ذات او نابود شده و نفس و حقیقت او باطل می گردد. این گونه افراد به بقای نفس خود جاهل هستند و کیفیت معاد را نمی دانند. بنابراین در واقع از مرگ می ترسند بلکه نسبت به امری که باید در مورد آن آگاهی داشته باشد، غافل و نادان است. بنابراین علت ترس او همان آگاهی نداشتن اوست.[1]
«الدُّنْيَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ، وَ جَنَّةُ الْكَافِر»[2]؛ اما اگر انسان با تمام وجودش باور کند که دنیا، زندان مومن و بهشت کافر است اگر باور کند که این جسم خاکی، قفسی است برای مرغ روح او که وقتی این قفس شکست، آزاد می شود و به هوای کوی دوست پر و بال می زند، هرگز از مرگ وحشت نمی کند. یکی دیگر از عوامل ترس از مرگ شاید این باشد که انسان پرونده اعمال خود را چنان تاریک و سیاه می بیند که از حضور در آن دادگاه بزرگ سخت بیمناک است.
ای پیامبر! به آنها بگو این مرگی را که از آن فرار می کنید، سر انجام با شما ملاقات خواهد کرد. سپس به سوی کسی که از پنهان و آشکار با خبر است، برده می شوید و شما را از آنچه انجام می دادید، خبر می دهد. قانون مرگ از عمومی ترین و گسترده ترین قوانین این عالم است، انبیای بزرگ الهی و فرشتگان مقرب همه می میرند و جز ذات پاک خداوند در این جهان باقی نمی ماند(كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ وَ يَبْقى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرام)[3]
هم مرگ از قوانین مسلم این عالم است و هم حضور در دادگاه عدل خدا و حسابرسی اعمال و هم خداوند از تمام اعمال بندگان دقیقا آگاه است.
بنابراین، تنها راه برای پایان دادن به این وحشت، پاک سازی اعمال و شستشوی دل از آلودگی گناه می باشد. هر کس حسابش پاک است از محاسبه اش چه باک است؟ و تنها در این صورت است علی وار می توان گفت:« فُزْتَ وَ رَبِ الْكَعْبَة»[4]
دوستان خدا از مرگ ترس ندارند
اگر انسان باور کند که مرغ باغ ملکوت است و از علم خاک نیست و تنها چند صباحی با قفسی که از گوشت و پوست و استخوان ساخته اند، زندگی نخواهد کرد، هرگز از مرگ وحشت نمی کند؛ در عین اینکه زندگی را برای پیمودن مسیر تکامل خواهان است.
به همین دلیل است که در حدیث عاشورا می خوانیم: هر قدر حلقه محاصره دشمن تنگتر و فشار دشمن بر حسین علیه السلام و یارانش بیشتر می شد، چهره های آنها بر افروخته تر و شکوفاتر می گشت و حتی پیرمردان اصحابش صبح عاشورا خندان بودند. وقتی از آنها سوال می شد،چرا؟ در جواب می گفتند: برای اینکه ساعاتی دیگر شربت شهادت می نوشیم و حور عین را در آغوش می گیریم.[5]
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
1. «رسائل» شیخ الرئیس،ص339
2. التمحيص،ابن همام اسكافى،جلد1،ص48
3. الرحمان،آیه26-27
4. تفسیر نمونه،ج24،ص118
5. «مقتل الحسین» مقرم،ص263