چند روز پیش توری ای رو که سفارش داده بودم برای پنجره های خونه بسازند، آوردند و نصب کردند و بخشی از پولش رو قرار شد کارت به کارت کنم که البته چند دقیقه بعد از اینکه رفتند انجام دادم.
امروز ساعت 14 که اومدم خونه، طبق روال معمول تصاویر آیفون رو چک کردم ببینم در نبود ما کسی نیومده باشه درِ خونه. از قضا دیدم صبح، همون سازنده و نصاب توری، اومده و دو بار هم زنگ زده.
در لحظه چیزی که در ذهنم اومد فقط و فقط این بود:
- نکنه واریز پول مشکلی داشته و این بنده ی خدا شماره ی منو نداشته که تماس بگیره و ناچار شده بیاد درِ خونه، و إلّا کار دیگه ای نمیتونسته داشته باشه.
- سریع یه زنگی بهش بزنم ببینم چه کاری داشته و اگه نگرانی ای براش پیش اومده برطرف کنم که بنده ی خدا دهان روزه دوباره مجبور نشه بیاد درِ خونه.
- نکنه الآن خواب باشه. آخه ساعت دوِ بعد از ظهرِ و اگه به گوشیش زنگ بزنم و خواب باشه، تماس من بیدارش می کنه، خدا رو خوش نمیاد باعث مزاحمت بشم، بالأخره ماه رمضونه و خواب مردم حساب کتاب نداره.
در نهایت تصمیم گرفتم به مغازه شون زنگ بزنم، چون مطمئن بودم کسی توی مغازه نمیخوابه اونم این موقع . یعنی یا هست و بیداره و جواب میده و یا نیست و جواب نمیده که در این صورت حدأقل من به وظیفم عمل کردم.
تماس گرفتم و طبق روال معمول پسرش گوشی رو برداشت، گفتم پدر هستند؟گفت بله، یه لحظه. گوشی رو باباش گرفت. گفتم کاری داشتید امروز اومده بودید درِ خونه؟ گفت شما؟ گفتم فلانی ام. گفت با شما کار نداشتم، اومده بودم برای همسایه ی طبقه بالا توری نصب کنم، حالا مگه چی شده ؟ گفتم آخه زنگ ما رو زده بودید و تصویرتون روی آیفون افتاده بود تماس گرفتم بگم اگه کاری داشتید درخدمتم. گفت مرد حسابی زنگ زدی منو از خواب بیدار کردی که چی؟ که تصویرم تو آیفونتون افتاده ؟! کلی شاکی شد و قطع کرد!!!
پناه بر خدا، خواستیم ثواب کنیم کباب شدیم.
پ.ن : کاش کمی صبور باشیم و إنقدر زود أعمال آدما رو حمل بر حماقت نکنیم. باید اجازه حرف زدن به آدما بدیم و توجیه عملشون رو بشنویم و زود قضاوت نکنیم.
یاد بگیریم صبور باشیم تا دیگه از کسی نشنویم:
خواستم ثواب کنم، کباب شدم.
این بی صبری ها و فکر نکردن ها و حق بجانب دیدن خود و سریع عصبانی شدن ها و برخوردهای تند و ناشایست باعث میشه رفته رفته آدمها از انجام کار درست هم بترسند و بشود آنچه نباید بشود.
یا حق