سمت خدا
داشتم پویا میدیدم که یهو بابام اومد پیشم روم نشد دیگه برنامه کودک ببینم سریع شبکه رو عوض کردم دیدم برنامه سمت خداست! بابام با تعجب نشست کنارم و با افتخار دست گذاشت روی شونم و نشستیم باهم پای تلویزیون مشغول تماشای سمت خدا؛ مهمون برنامه داشت میگفت حضرت یعقوب و ابراهیم فرزندان خود را به آیین یکتا پرستی دعوت کردن، یعنی غیر از پرورش فرزند، پدر وظیفه تربیت فرزند هم داره و.... همینجور داشت ادامه میداد که دیدم با هرجمله حاج اقا، بابام یه واکنش نشون میده، کم کم دستش را از روی شونم برداشت، بعد یکم ازم فاصله گرفت، ابروهاش داشت اخم میشد، و...
فهمیدم اوضاع خرابه و بابام یاد اونچیزایی که نباید میفتاده، افتاده!
خواستم جو عوض بشه گفتم : نگران انجام وظیفت نباش پدر من، هرچی تربیت کم گذاشتی، به جاش پرورش را که خوب انجام دادی!
قبل اینکه بابا واکنشی نشون بده، مامانم از توی آشپزخونه داد زد: بابات کلا به گاو داری و پروار بندی علاقه داره!