مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب سیره امام حسن علیه السلام
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
سیره امام حسن علیه السلام

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01

باغ

از خستگی نای وایسادن نداشتم. با تیکه نونی که دستم بود، یه گوشه نشستم و مشغول خوردن شدم. دیدم یه سگ داره آروم به طرفم میاد. نگاه مظلومی داشت. دلم سوخت براش. یکمی از نونو خوردم و بقیش رو واسش انداختم. معلوم بود گشنشه! سرمو برگردونم دیدم یه نفر داره نگاهمون می‌کنه. ازم پرسید: «چرا نونتو به سگ دادی؟» گفتم: «آخه با التماس داشت نگام می‌کرد. خجالت کشیدم من بخورم و اون نگاه کنه!» لبخند ظریفی روی لباش شکل گرفت. پرسید: «واسه کی کار می‌کنی؟ این باغ مال کیه؟» گفتم: «واسه اربابم ابان بن عثمان» مرد گفت: «همینجا باش تا برگردم» و به سرعت رفت. چرا همچین کرد؟ اصلا چرا من به راحتی جوابشو دادم؟ کی بود اصلا این آقا؟
سگ سیر شده بود و با چشم‌های خمار به من نگاه می‌کرد. انگار داشت با عمق نگاهش ازم تشکر می‌کرد.
صدای پای کسی اومد. همون آقا بود. با لبخند گفت: «این باغو خریدم، تو رو هم از اربابت خریدم. آزادی در راه خدا. باغ هم مال خودت» از تعجب چشم‌هام گرد شد. تا یه دیقه پیش غلام و فقیر بودم و الان آزاد و ثروتمند. پرسیدم: «چرا این کار رو کردید؟» نفس عمیقی کشید. آروم جواب داد: «بخاطر مهربانیت با این حیوون» صورتم از اشک شوق خیس شد. دیگه اون آقا رو ندیدم ولی مهربانیش هرگز از یادم نرفت. بعدها اسمش رو شنیدم: حسن بن علی، نوه رسول خدا
 

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما