آیات برگزیده210
سوره بقره
آيه ي 18: شاهدان بر وحدانيت خداوند
شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلَائِكَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
شرح متن
شاهد اول بر توحيد خداست
«شَهِدَ اللّهُ أنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُو»؛ (خداوند گواهي مي دهد كه هيچ معبودي جز او نيست)
سؤال: شهادت خداوند بر توحيد چگونه شهادتي است؟
جواب: در اين رابطه اقوالي وجود دارد:
ديدگاه اول: «شهادت قولي»؛ علامه طباطبايي: مقصود از شهادت به طورى كه از ظاهر آيه ي شريفه بر مىآيد شهادت «قولى» است نه «عملي».[1] ايشان از سه راه عقيده اش را اثبات مي کند:
1. خداوند محور شهادت خود بر توحيد را اثبات عدالت در خلقت قرار داد. از اين که امور جهان را بر پايه ي آفريدن اسباب و مسببات و ايجاد روابط بينشان و بازگشت تمام آن ها بر پايه ي حمايت از قدرت خدا قرار داد.
2. عدالت خدا بدون هيچ واسطه و خبر دهنده و شاهدي ثابت است و از سوي ديگر مثبِت وحدانيت اوست. زيرا شاهد نبايد دروغ گو باشد، صراط تکويني و خلقت انسان و نظم حاکم در جهان، گواهي بر راستي شاهد عادل يعني خداوند است.
3. اگر کارگردان هاي خلقت يكي نبوده و متعدد باشند و يا يکي باشد و از عدالت برخوردار نباشد، آن گاه وحدت خداوند به اثبات نمي رسد، البته اين علامه ي بزرگوار منکر شهادت فعليِ حق نيست ولي به نظر ايشان از آيه ي مورد بحث، شهادت قولي استفاده مي شود.
و لكن؛ علامه جوادي، حصر را قبول ندارد و معتقدند: انحصار به شهادتِ قولي صحيح نيست با وجود احتمال ديگر، شهادت فعلي و عيني، حصرِ صحيحي نخواهد بود.[2]
ديدگاه دوم: «شهادت فعلي»؛ مرحوم طبرسي و برخي ديگر از مفسران معتقدند: شهادت فعلي بر وحدت فاعلي است. شهادتِ فعلي يعني کارِ خدا به گونه اي شگفت آفرين است که توحيد او را ثابت مي کند. پس فعل يعني نظم عالَم خلقت. و آفرينش ما فوقِ قدرت بشر دلالت بر توحيد حق مي کند.[3]
نقد احتمالِ فوق از سوي صاحب «تسنيم» اين است که مجاز لازم مي آيد، زيرا نسبت دادن واژه ي «شَهِدَ» به «الله» مجاز است. بلکه بايد «شَهِدَ» به «فِعله» يا «العالَم» نسبت داده شود. يعني جهان و يا فعل خدا گواهي بر يکتايي حق مي دهد.[4]
به نظر مي رسد؛ اگر اِسناد «شهادت» به «الله» مجاز باشد، بايد قرآن از اين مجازات استفاده مي نمود. همانند آيه ي 166 از سوره ي نساء که فرمود: «لَكِنِ اللّهُ يَشْهَدُ بِمَا اُنزَلَ إِلَيْكَ». و يا آيه ي 43 از سوره ي رعد که فرمود: «كَفَى بِاللّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ». و همچنين؛ آخرين آيه از سوره ي رعد نيز که در آن دو آيه نيز شهادت به «الله» نسبت داده شد كه اين يك اسناد حقيقي است.[5]
ديدگاه سوم: «شهادت عيني»؛ شهادت عيني و ذاتي خدا، بدين معناست كه ذات خدا بر وحدت او شهادت ميدهد؛ يعني خدا بودن با تعدد سازگار نيست، زيرا ذات خدا نامحدود است و موجود نامحدود، براي غيرِ خود جايي نميگذارد. همانند آيه ي 53 از سوره ي فصلت است که فرمود: «أ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيد»؛ كه معناي آيه چنين مي شود: «أ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مشهود». چون اگر كلمه ي «شهيد» با «علي» بيايد به معناي مشهود است نه شاهد و عليم، معناي آيه اين است که خدا براي اثبات وجودِ خودش کافي است و براي اثبات او به آيات آفاق و انفس نياز نيست.[6]
سخن مزبور درست است. زيرا ذات خداوند کفو نداشته و همين ذات دال بر وحدت دارد، چنان که فرمود: «وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أحَدُ»«اخلاص/4» ولي در فعلِ حق، ديگران نيز شريک اند مانند رازقيت، صانعيت و مدبر بودن پس شهادت خدا دلالت ذات بر وحدت است که بي شريک و بي نظير از هر جهت مي باشد.
شاهد دوم و سوم فرشتگان و صاحبان علم
«وَ الْمَلَائِكَةُ وَ اُولُوا الْعِلْمِ»؛ (و فرشتگان و صاحبان دانش نيز همين گواهي را مي دهند)
در کنار شهادت عيني خداي سبحان، شهادت فرشتگان و اُولوا العلم يعني حضرات معصومين؟عهم؟ قرار مي گيرد، اين سخن نشانه ي آن است که دو شهادت فوق با يکديگر متفاوت خواهد بود. شهادت خدا عيني است اما شهادت ملائکه، هم قولي است و هم فعلي و شهادت معصومين؟عهم؟ نيز هم قولي و هم فعلي خواهد بود، چرا که آن ها نيز در شهادتشان استقلالي ندارند. چنان که فرمود: «قُلْ أيُّ شَيْءٍ أكْبَرُ شَهَادةً قُلِ اللّهِ»«انعام/19».
به علاوه؛ شهادت عالمان مستند بر علم بوده و علم حسّي نيست، بلکه حدسي است. اما شهادت خداوند مستند به هيچ چيزي نيست از ذات خود اوست.
لازم به ذكر است؛ «اُولوا العِلم»، تنها به عالم بودن گفته نمي شود چون در جاي ديگري از قرآن کريم آنان را ياغي مي نامد. چنان که در آيه ي 19 از سوره ي آل عمران مي فرمايد: «إِلاَّ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ»، از اين رو به نظر مي رسد؛ مراد از «اُولوا العلم»، همان راسخان في العلم باشند که پيش از اين بحث شد.
شاهد چهارم: عدالت خدا
«قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ»؛ (در حالي كه قيام به عدالت دارد)
در مورد نصب واژه ي «قائِماً» دو نظر وارد شده است:[7]
ديدگاه اول: اين كلمه حال براي «شاهد» باشد نه «مشهودٌ به»، در اين صورت مقصود آيه اين نيست که خداوند به وحدت و نيز به قائمِ به قسط بودنِ خويش شهادت دهد، بلكه مراد آن است كه خداوند در حالي كه قائم به قسط است، به وحدانيّت خويش نيز گواهي ميدهد.
ديدگاه دوم: جمله ي مورد بحث جزء «مشهودٌ به» باشد؛ يعني حال است براي «هُوَ» در جمله ي «لَا إلهَ إلاّ هُو»، نه اين که حالِ شاهد يعني فاعل «شَهِدَ» باشد.
به نظر مي رسد؛ نقد قول اخير روشن است، زيرا اگر جمله ي «قائِماً بِالْقِسْطِ» حال براي «هو» باشد نبايد بين حال و ذوالحال جمله ي «وَ الْمَلائِكَةُ وَ اُولُوا الْعِلْم» فاصله ايجاد مي کرد. چون فاصله در اين صورت معنا را عوض مي کند ولي اگر حال براي فاعل در «شَهِدَ» باشد، هرچند فاصله ايجاد شده است ولي اين فاصله معنا را عوض نمي کند.
سؤال: تفاوت شهادت اول و چهارم چيست؟
جواب: تفاوت شهادت اول، شهادت ذات خدا بر وحدت يا شهادت قولي است به همان بياني که گذشت. اما شهادت چهارم، شهادت فعلي است، در مقام خلقت منظومه ي جهان، با هندسه ي دقيق و رياضي ظريف، آن چنان عدالت را رعايت کرد که نفس همين عدالت در منظومه ي هستي شهادت بر وحدت حقيقي خدا مي دهد، چون چنين عدالت و وزن و سنجش از غير خداي واحد بر نمي خيزد به مصداق آيه «أَلَّا تَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ» است.
«لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ»؛ (هيچ معبودي جز او نيست كه تواناني شكست ناپذير است)
ذکر دو اسم از اسماء حسناي خدا به نام «عزيز» و «حکيم» در پايان آيه بي حکمت نيست، حکمتش اين است که خدايي که قيام به قسط دارد، آن خدايي است که قدرتي شکست ناپذير دارد و از حکيمي برخاسته است که حکمت او بي نظير مي باشد، چون هر چيزي را در جاي خودش قرار مي دهد.
[1]. طباطبايى، محمد حسين(1390ق)، المیزان، ج3، ص115.
[2]. جوادي آملي، عبدالله(1378ش)، تسنیم، ج13، ص399 و 400.
[3]. طبرسى، فضل بن حسن(1372ش)، مجمع البیان، ج2، ص716.
[4]. جوادي آملي، عبدالله(1378ش)، تسنیم، ج13، ص400 و 401.
[5]. «وَ قَدْ مَکَرَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعًا يَعْلَمُ مَا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ وَ سَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبىَ الدَّارِ * وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدَا بَيْنىِ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَاب».
[6]. جوادي آملي، عبدالله(1378ش)، تسنیم، ج13، ص404-401.
[7]. همان، ص415 و 416.