شروع از شنبه!
من اصولا همه موفقیت هام رو مدیون روز شنبه هستم. به این صورت که هر اتفاقی واسم می افته اول صبح جمعه با خبر میشم و بعد تصمیم می گیرم از صبح شنبه به فکر حل مشکل بیفتم. صبح شنبه که میشه بعد از انجام ورزش صبحگاهی در تشک به صورت خوابیده، بانشاط بلند میشم و یه صبحونه چرب و چیلی می خورم و دوباره می گیرم بخوابم تا خستگی خوردن صبحونه و هضم اون مقدار چربی برطرف بشه. یعنی میزان چربی ای که من در وعده صبحانه روز شنبه دریافت می کنم رو اگه به ساقه طلایی بمالی نرم میشه ولی من عمرا از رو نمیرم. خلاصه دوباره می خوابم تا ظهر. ظهر هم که دیگه دم ناهاره و هیچ چیز بهتر از کباب کوبیده مشت غلام سر کوچه نیست. البته چون پول ما به رون گوسفند نمیرسه ترجیح میدم کباب پای مرغ سفارش بدم. خود غلام قسم می خوره اینها سینه مرغه ولی خوب خداییش بو پا میده. فکر کنم مرغه سینه‌خیز زیاد میرفته. خلاصه این وضعیت ما شهروندان معمولیه در شنبه صبح. اما درباره مسئولین یکم قضیه متفاوته. مسئولین زحمتکش کشور ما که واقعا به فکر جغرافیا و منابع طبیعی ایران هستند و دائما دارن تپه های تاریخی رو افتتاح می کنن و همین جا به همه شون خسته نباشید میگم و دست شون رو بابت خدمات شایسته شون می بوسم معمولا در روز شنبه مشکلات رو حل می کنن. مثلا آمار اومده 5 هزار نفر کرونا گرفتن و سه هزار نفر بستری ان. مسئول محترم که صبح جمعه رو کامل تا ظهر استراحت کرده که مبادا خبر بدی بشنوه و با نهایت قوا سر کار حاضر شده میاد میگه: «مردم نگران نباشند. همه چیز از شنبه به حالت عادی برمیگرده» بعد می بینی شنبه آمار کرونا شد ده هزار نفر. بزرگوار دوباره با اعتماد به نفس مثال زدنی که اگه هویج قمی اون اعتماد به نفس رو داشت موز اکوادور میشد میگه: «منظور ما از همه چیز به حالت عادی بر می گرده اینه که مردم به این وضعیت عادت می کنن و انصافا هم عادت کردند.» بعد واسه این که مردم عادت عادت کردن رو خدایی نکرده از دست ندن آن چنان قیمت ها رو آرام و آهسته گرون می کنه که اصلا مردم احتیاجی نداشته باشند به این که مطلع بشن.
اما یه مورد دیگه از شنبه هم مربوط به به اون کله هویجی ای بود که تازگی ها کله پا شد. خدا نیامرز معتقد بود کرونا نیاز به مدیریت نداره. خودش صبح شنبه اومده یه صبح شنبه هم در رو آروم می بنده و میره. البته راست میگه. یه روز میره ولی پونصد هزار نفر رو هم با خودش می بره! خود کله هویجی رو هم می بره و اتفاقا بُرد!
#علی_بهاری
لینک این نثر: «شروع از شنبه! (cloob.com)»
