بسمالله الرحمن الرحیم
جلوه آیات قرآن در کلام حسینی
1. شناخت حماسه حسینی با تکیهبر قرآن
بر پایه حدیث معتبر ثقلین، حقیقت قرآن و اهلبیت عصمت و طهارت، از هم قابلتفکیک نیستند. هرچند ممکن است این دو، در مقام فهم، عمل و تبیین، بیگانه و مستقل از یکدیگر فرض شوند؛ اما چنین فرضی ـ هرچند میان بسیاری از مسلمین رواج دارد ـ قابلقبول نیست و به معرفی صحیح این دو نمیانجامند.
فهم دستگاه امام حسین علیهالسلام با تکیهبر اصول قرآنی و بهرهگیری از استشهادات خود آن حضرت به قرآن کریم در مواقع مختلف، از کاملترین روشهای فهم این حقیقت بلند است. امامی که از قرآن جدایی ندارد و قرآنی که در حقیقت جان امام نفوذ کرده است واقعه کربلا و حماسه سرخ حسینی را رقمزدهاند و این مهمی است که کمتر به آن توجه داریم.
2. حسین بدون قرآن، حسین نیست!
از امام حسین علیهالسلام چهرههای متفاوتی ترسیم شده و در طول تاریخ جذبههای فراوانی از وجود ذیجود او برجسته شده است. در این میان، گاهی هم برخی افراط و تفریطها، چهره حقیقی آن امام نور را مخدوش جلوه داده است. حال بهترین راه برای مواجه با حسین واقعی چیست؟ چگونه میتوان او را آنچنانکه بوده است شناخت و از سرچشمه وجود او با آبی زلال و خالص سیراب شد؟
بر اساس باور مسلم شیعی، امام از قرآن و قرآن از امام جدا نیست. هر فهمی از امام حسین و قیام سرخ او که با قرآن سازگار نباشد، بیراهه است و تکیه و تأکید بر آن چیزی جز جدایی از حسین واقعی (علیهالسلام) نیست. [1]
3. قرآن محبوب امام حسین!
هرچند در میان روضههای بی سند و سست ما، گاهی چهرهای زبون از امام حسین علیهالسلام به تصویر کشیده میشود و گاهی درخواستهایی مثل طلب آب از ناحیه آن حضرت، نسبت به دشمن، مطرح میشود؛ اما آنچه مسلم است این است که امام حسین در کربلا درخواستی از دشمن داشت که تماماً خبر از عظمت روح بزرگ آن حضرت میدهد. روز تاسوعا امام حسین علیهالسلام برادر خود عباس علیهالسلام را به سمت دشمن فرستاد تا جنگ را یک روز به تأخیر اندازند و روز عاشورا اقدام به جنگ کنند؛ در باب دلیل این تنها درخواست از دشمن فرمود: «خدا میداند که من نمازخواندن برای او و تلاوت کتابش را دوست دارم»! [2] او میخواست یک روز دیگر در این دنیا باشد تا نماز بخواند و قرآن تلاوت کند. آری نماز و قرآن محبوب امام محبوب ما بودهاند و این روا نیست که محبوب محبوب ما، محبوب ما نباشد!
4. جذبههای قرآنی امام حسین علیهالسلام
باران، طراوت و شادابی با خود میآورد. وقتی با هوایی پاک و نسیمی دلنشین همراه شود، میزان رضایتمندی آدمی از آن بیشتر میشود و بهره بیشتری از آن میبرد. نورها وقتی پشت به پشت هم میدهند و «نور علی نور» میشوند، روشنتر و روشنگرتر میگردند و این خاصیت همه خوبیها است که وقتی به هم ضمیمه میشوند و در کنار هم قرار میگیرند، جذبه بیشتری پیدا میکنند و جمال بیشتری را جلوهگری مینمایند.
امام حسین علیهالسلام در کنار کتاب خدا «نور علی نور» است. شنیدن آیات الهی از زبان آن امام شهید و چشیدن طعم شیرین اندرزهای الهی ـ آنگاهکه از وجود نازنین او ساطع میشود ـ موجب بیداری دلهای مستعد و هوشیاری قلبهای غفلت زده میگردد. عجیب نیست که مطابق نقل برخی از مقاتل، در شب عاشورا، 32 نفر از اصحاب سپاه عمر سعد با شنیدن صدای دلنشین تلاوت قرآن، از لبهای نازنین آن امام، توبه کردند و به ایشان پیوستند و در میان سایر اصحاب امام به مقام بلند شهادت رسیدند. [3] آری! امروز نیز میتوان با مرور آیات کلام خدا که در میان کلمات امام حسین علیهالسلام باقیماندهاند، از این چشمه پربرکت، بهاندازه ظرف وجودی خود بهره بگیریم.
5. قرآن بدون حسین، قرآن نیست!
قرآن کریم، سورهها، آیات، الفاظ و حتی نقطههای معینی دارد و جامعه مسلمین در کمیت و کیفیت آنها اختلاف ندارند. مصحفی که در دل عربستان، با تفکرات وهابی و با باور به مشرک بودن و مهدور الدم بودن شیعه، وجود دارد، حتی در یک کلمه با مصحفی که در قلب جهان تشیع ـ یعنی قم ـ وجود دارد، تفاوت ندارند. بااینهمه برداشت از قرآن و فهم قرآن در میان مسلمانان، بسیار متنوع و متفاوت است و هر قومی از ظن خود یار قرآن است!
به باور مسلم شیعه، کاملترین فهم از قرآن کریم، فهمی است که در سایهسار ولایت امامان هدایت شکل گیرد، رشد کند و میوه دهد. شناخت قرآن کریم و بهرهگیری از مضامین بلند آن، بدون دل سپردن به مکتب اهلبیت عصمت و طهارت، چندان میسر نمیشود و در این میان، نقش برجسته سید و سالار شهیدان در دایره ولایتمداری، نقش پررنگ تکیهبر وجود نازنین او برای بهرهگیری از قرآن کریم را نیز نشان میدهد. همانطور که امام حسین را باید با قرآن فهمید، قرآن را نیز باید در متن مکتب حسینی آموخت و در آن اندیشه و بازاندیشی کرد. و این ظرفیتی است که ما در مجالس و محافل حسینی کمتر از آن بهره بردهایم: آشنایی با قرآن حسینی و حسین قرآنی!
6. امام حسین علیهالسلام، تجسم تام کتاب خدا
جلوهگری معانی بلند قرآنی در وجود اولیای خدا، از جذابترین صحنههای حیات معنوی است. وقتی با بندهای پاک از بندگان او مواجه میشویم که صبر، صداقت، عدالت، ایثارگری، محبت، وفا، حیا، رضا به رضای الهی و دهها و صدها صفات انسانی و اخلاقی ـ که توصیه به آنها در آیات قرآن موج میزند ـ در او جلوهگر شده است، حسی خوب و وصفناشدنی به ما دست میدهد؛ توگویی تجسم قرآن در کالبد ظاهری یک انسان به ما نمایانده شده است. اهلبیت عصمت و طهارت اوج تجسم قرآن کریم در وجود یک انسان هستند [4] و در این میان امام حسین علیهالسلام ـ که در حماسه سرخ خود فرصت بروز بسیاری از کمالات اخلاقی را بیش از اولیای الهی پیدا کرد ـ «تجسم تام کتاب خدا» است. اگر با این کتاب آشنا باشیم، در گوشه گوشه حیات سرخ او، جلوههای قرآن را بهوضوح خواهیم دید.
7. ریشههای قرآنی حماسه حسینی، ضامن حقانیت این حماسه
در منطق مسلم شیعیان، دستگاه ولایت امامان هدایت، مستقل از قرآن نیست و به راهی غیر از کتاب خدا فرانمیخواند. ریشه همه آنچه در مکتب اهلبیت آمده است، قرآن است [5] و این قاعده مهم در مورد حماسه سرخ حسینی نیز صادق است. ریشههای عاشورا را باید در قرآن جست و بدین طریق حقانیت این حماسه سرخ را با حقانیت قرآن کریم گره زد و این دو را به ملاقات یکدیگر درآورد تا از این طریق برق ایمان بجهد و بهمراتب آن نسبت به هر دو طرف این ملاقات مبارک افزوده شود.
آنچه سالهاست جذبه حماسه اباعبدالله علیهالسلام شده است، از شور و شعور، صبر و اطاعت، شکر و رضایت، جانفشانی و رشادت و بیشمار صفات انسانی و اخلاقی دیگر، جلوه بارز اصول اخلاقی قرآن است و تجسم عینی انسانی است که قرآن پیشتر آنها را تصویر کرده است. آری خوب که بنگریم کربلا اثر فاخری است که سناریوی آن پیشتر در میان آیات کتاب خدا تشریح و تبیین شده است.
8. قرآن ملاک شناخت چهره واقعی دستگاه اباعبدالله
تحریف در هر شیء گرانقیمتی امری رایج است. برای دلار و تراول، نسخه تقلبی درست میکنند اما برای تکه کاغذی بیارزش، نسخه بدلی و تقلبی تراشیدن معنا ندارد. کربلا آنقدر قیمتی است که نسخههای تقلبی فراوانی برای آن در طول تاریخ رقم خورده است. حال با چه عیاری میتوان این نسخههای تقلبی را شناخت و کنار نهاد؟ بهترین عیار قرآن است؛ همانطور که امامان شیعه معیار سخنان خود را کتاب خدا دانستهاند. [6]
در منطق قرآن هرکسی درگرو عمل خود است [7] و حتی کوچکترین اعمال خود را در قیامت خواهد دید، [8] اما در برخی نسخههای بدلی که برای کربلا تراشیدهاند، کسانی گمان میکنند که محبت و اشک برای امام حسین علیهالسلام، مجوز گناه و لاابالیگری است! حسینی که با قرآن مخالف باشد حسین نیست و نسخه تقلبی از این گوهر بیقیمت است!
9. ایمان بیفایده از منظر امام حسین علیهالسلام
امام حسین علیهالسلام در یکی از کلمات خود [9] به آیه 158 سوره انعام اشاره میکند: «لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً؛ [در روز قیامت] كسى كه قبلاً ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده، ايمان آوردنش سود نمىبخشد».
مطابق این آیه شریفه، در قیامت ایمان دودسته از افراد، بدون سود است: ابتدا گروهی که هنگام نمایان شدن آثار مرگ، ایمان آورند و مجال هیچ عملی را برای خود فراهم نکنند. دوم گروهی که هرچند مجال عمل داشتهاند، اما درعینحال خیری در اعمال خود ثبت نکردند. کسانی که از ایمان، تنها در خزانه باورهای سست خویش پاسداری میکنند و برق عملی از ایمانشان نمیجهد، در این دسته قرار دارند.
هر صدایی که از دستگاه امام حسین به گوش برسد و این معنا را به ذهن کسی مخابره کند که: «عمل لازم نیست و همینقدر که عاشق حسینی کافی است!» صدای شیطان است. منطق امام حسین علیهالسلام منطق قرآن است و در این منطق تنپروری و بیعملی، ثمری ندارد.
10. خیر ایمان، شرط قبولی ایمان
امام حسین علیهالسلام در یکی از کلمات خود [10] به آیه 158 سوره انعام اشاره میکند: «لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً؛ [در روز قیامت] كسى كه قبلاً ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده، ايمان آوردنش سود نمىبخشد».
آیا ایمان بهتنهایی، بدون عمل و خالی از رفتارهای شایسته انسانی، کفایت میکند؟ پاسخ این آیه منفی است. برای رسیدن به سعادت اخروی، کارنامه اعمال باید مشتمل بر «خیر» باشد. آنها که در هسته وجودشان ایمان حقیقی نفوذ کند، خورشیدی فروزان میشوند و پرتوهای خیر از آنها سرازیر میگردد و به محیط خود و جامعه خود نورافشانی میکنند و الا بیخیرهای مدعی ـ که فقط با نامی و دم زدن از امامی ـ آرزوی سعادت در سرای آخرت دارند، و شرمی از هیچ منکری ندارند، بهرهای ایمان نامی خود نخواهند برد. ایمانی در روز قیامت نمره قبولی دارد که خیری از آن ساطع شود و الا درختی خشکیده و بیبر است و ثمری از آن به دست باغبان نمیرسد.
11. عمل شایسته و قبولی ایمان
امام حسین علیهالسلام در یکی از کلمات خود [11] به آیه 158 سوره انعام اشاره میکند: «لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً؛ [در روز قیامت] كسى كه قبلاً ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده، ايمان آوردنش سود نمىبخشد».
درختهای مثمر، پرفایده و ارزشمندند. هم سایه آنها دلنشین است و هم میوه آنها لذت آفرین. درختهای سبز بدون میوه، طعمهای لذت آفرین میوههای دسته اول را ندارند، اما سایه دلنشین، ثمر دوستداشتنی آنها است و در آخر درختهای خشکیده که نه ثمری دارند برای چیدن و نه برگ و بری برای آرمیدن، محکوم به قطع شدن و بریدن هستند و باغبان نظری به آنها ندارد.
ایمانهای قوی مثل درختهای دسته اول هستند. هم سایهدارند هم میوه و بهموازات طعم دلنشینِ میوهها و لذت روحبخشِ سایهها، در چشم باغبان قدر و منزلت مییابند. ایمانهای ضعیف هم بهقدر خود ارزشمندند. «سایهای» از آنها به دست میآید و همین بر مقدارشان میافزاید اما ایمانهای توهمی و ساختگی ـ که باطنی جز توهم خوب بودن و بهترین بودن ندارند ـ حتی «سایهای» ندارند تا قدری برای آنها تعیین شود.
طبق این آیه در کلام امام حسین علیهالسلام، ایمان دستکم باید «خیری» داشته باشد. آنکه از ایمانش پرتو هیچ عمل شایستهای ساطع نمیشود و تنها ادعای اوست که گوش عالم را کر میکند، در قیامت حظ و بهرهای نخواهد داشت.
امام حسین علیهالسلام ـ که تجلی مجسم قرآن است ـ بعد از همین آیه میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُخْدَعُ عَنْ جَنَّتِهِ وَ لَا يُنَالُ مَا عِنْدَهُ إِلَّا بِطَاعَتِهِ؛ خداوند تبارک و تعالی، در مورد بهشت خویش فریب نمیخورد و سعادتی که در نزد اوست، تنها با طاعت او قابلدستیابی است».
12. خیرهای کوچک و قبولی ایمان
امام حسین علیهالسلام در یکی از کلمات خود [12] به آیه 158 سوره انعام اشاره میکند: «لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً؛ [در روز قیامت] كسى كه قبلاً ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده، ايمان آوردنش سود نمىبخشد».
بر اساس این آیه شریفه، برای رسیدن به سعادت اخروی، کارنامه اعمال باید مشتمل بر «خیر» باشد. خیر در آیه شریفه بهصورت نکره آمده است و این میتواند به سهل گیری خداوند متعال در این مسئله اشاره کند. خدا نه آنقدر سختگیر است که اعمال ما را با شاغولی آرمانی بسنجد و درجه اخلاص آنها را بهقدری بالا بگیرد که همه ما رفوزه شویم و نه آنقدر آسانگیر است که با کمترین ادعایی بر ایمان و دینداری، بدون هیچگونه التزام عملی، ما را به بهشت برین رساند. اولی دور از فضل و رحمت خدا و دومی بیرون از مرز حکمت و درایت اوست و هیچکدام شایسته ذات مقدس او نیست. شرط قبولی ایمان ما، انعکاس ایمان در کیفیت رفتار ماست. ایمان، بینش و گرایش ما را تأمین میکند و وقتی به مرحله کنش میرسد، بازتاب خود را نشان میدهد و دستکم به «خیری» منجر میشود. بهراستی آنها که گمان میکنند بهمجرد ادعای دینداری و بهصرف محبت داشتن به امام حسین و انتساب خود به حضرات معصومین علیهمالسلام، به سعادت میرسند چقدر از این معنا فاصلهدارند.
13. فریب خدا با ایمانهای دروغین!
امام حسین علیهالسلام در یکی از کلمات خود [13] به آیه 158 سوره انعام اشاره میکند: «لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً؛ [در روز قیامت] كسى كه قبلاً ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده، ايمان آوردنش سود نمىبخشد».
برخی از ما سالهاست که در دستگاه امام حسین علیهالسلام عرض ارادت میکنیم. سینهزنی، زنجیرزنی، غذای نذری، علم کشی و ... گاهی از نان شب ما واجبتر است. اینها رفتارهایی خوب و پسندیده هستند و نشان از قابلیت پرواز ما تا اوج قلههای کمال دارند، اما هرگز کافی نیستند و هیچکدام جایگزین «عمل شایسته» و به تعبیر این آیه شریفه «خیر» نمیشوند. این اعمال وقتی ارزشمند هستند که تحول رفتاری ما را بعد از ایام عزاداری بهوضوح نشان دهند. اگر در صداقت، امانت داری، رحم و مروت و در یککلام انسانیت و خیررسانی به خود و دیگران رشد داشتیم، معلوم میشود مسیر را صحیح آمدهایم و از مکتب انسانساز امام حسین علیهالسلام بهرهمند شدهایم و الا در حال فریب دادن خود هستیم و باید خوب توجه کنیم که خدای متعال فریب ما را نمیخورد! امام حسین علیهالسلام در ادامه همین کلام با استناد به این آیه شریفه میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُخْدَعُ عَنْ جَنَّتِهِ وَ لَا يُنَالُ مَا عِنْدَهُ إِلَّا بِطَاعَتِهِ؛ خداوند تبارک و تعالی، در مورد بهشت خویش فریب نمیخورد و سعادتی که در نزد اوست، تنها با طاعت او قابلدستیابی است».
14. فاصله عمیق منطق حسینی از اباحیگری
امام حسین علیهالسلام در یکی از کلمات خود [14] به آیه 158 سوره انعام اشاره میکند: «لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً؛ [در روز قیامت] كسى كه قبلاً ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده، ايمان آوردنش سود نمىبخشد».
عده اندکی در دستگاه امام حسین علیهالسلام، طرفدار منطق اباحیگری هستند به این معنا که هر عمل و رفتاری را مباح و جایز میشمارند! آنها گمان میکنند که با عرض ارادت به دستگاه حسینی، کارنامه اعمال آنها در گذشته و آینده پاک میشود و دیگر گرد و غبار گناه آن را آلوده نمیسازد! اما بر اساس این آیه شریفه در کلام امام حسین علیهالسلام، این باور غلط قابلقبول نیست؛ زیرا کسانی که خیری در کارنامه اعمال خود ندارند، روی سعادت در آخرت نخواهند دید و ایمان زبانی آنها دردی را دوا نمیکند. منطق اهلبیت عصمت و طهارت با اباحیگری فاصلهای ژرف دارد، هرچند این برداشت غلط در ذهن برخی وجود داشته باشد. امام باقر علیهالسلام فرمود: «مَنْ كَانَ لِلَّهِ مُطِيعاً فَهُوَ لَنَا وَلِيٌّ وَ مَنْ كَانَ لِلَّهِ عَاصِياً فَهُوَ لَنَا عَدُو مَا تُنَالُ وَلَايَتُنَا إِلَّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ؛ هرکس مطیع خداوند باشد دوستدار ما است و هر کس معصیت خدا کند دشمن ما است و احدی بدون عمل و پرهیزکاری، به ولایت ما نمیرسد». [15]
15. عاشقان حسینی درگرو اعمال خویش!
امام حسین علیهالسلام در یکی از کلمات خود [16] به آیه 158 سوره انعام اشاره میکند: «لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً؛ [در روز قیامت] كسى كه قبلاً ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده، ايمان آوردنش سود نمىبخشد».
طبق این آیه شریفه هر انسانی در هر موقعیت و جایگاهی که باشد بریده از اعمال و رفتارهای خود نیست. عمل شر، او را پایین میشد و عمل خیر، او را بالا میبرد و در این بین، ایمان بهتنهایی ـ وقتی برق عملی از آن جهیده نشود ـ ارزش ندارد و هیچ نفعی به انسان نمیرساند. عاشقان حسینی از این قاعده قرآنی و روایی مستثنا نیستند. اصلی بسیار مهم در آموزههای اهلبیت، اصل «درگرو اعمال بودن» است؛ به این معنا که احدی از کردههای سوء خود مبرا نیست و در قبال آنها مسئول است. امام حسین علیهالسلام در همین کلام بعد از قرائت آیه مذکور میفرماید: «هُوَ مُرْتَهَنٌ بِاكْتِسَابِهِ مُسْتَوْقَفٌ عَلَى حِسَابِهِ؛ انسان درگرو اعمالی است که آنها را کسب کرده است و برای محاسبه آنها متوقف خواهد شد».
16. دعوت به استدلال در مقابل تخریب شخصیت!
اگر شخصی که در مسائل اعتقادی یا سیاسی با ما اختلاف دارد به تخریب شخصیت ما بپردازد و علیه ما کار تبلیغاتی کند و ذهن خلقالله را پر از دروغ و فریب کرده و بکوشد تا آبروی ما را ـ که ذرهذره جمع کردهایم ـ یکسره به باد دهد، با او چه خواهیم کرد؟! در باور بسیاری از ما کمترین کار این است که ما نیز آبروی او را ببریم و همان روشی که در پیشگرفته را در پیش گیریم و این دور باطل را استمرار بخشیم! آنها که در دنیای مجازی حضور فعال دارند این رویارویی را زیاد دیده و میبینند.
اما امام حسین علیهالسلام ـ که ما مدعی شیعه بودن او هستیم ـ با یزید چنین رفتاری نکرد! یزید نامهای عمومی به مردم مدینه نوشت و در آن تا توانست از امام بدگویی کرد و به تخریب شخصیت آن حضرت پرداخت، اما وقتی مردم این نامه را به محضر امام آورند، حضرت قلم و کاغذی طلب کرد و در جواب به یزید، در کمال وقار و متانت، تنها یک آیه از قرآن را مرقوم کرد: «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي عَمَلي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَريءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما ازآنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من ازآنچه شما انجام مىدهيد بیزارم». [17]
کاش کمی از امام حسین علیه درس بیاموزیم و تنها سینهزن و عزادار خوب او نباشیم بلکه شیعه و پیرواقعی او باشیم!
17. قدر هرکس بهاندازه اعمال او
امام حسین علیهالسلام در جواب نامهای به یزید ـ که در آن از ایشان بدگویی شده بود ـ تنها آیه 41 سوره یونس را بدون هیچ توضیحی مرقوم کردند: [18] «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي عَمَلي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَريءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما ازآنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من ازآنچه شما انجام مىدهيد بیزارم».
در این آیه و طرح آن بهعنوان پاسخی کوبنده به یزید، نکات فراوانی وجود دارد. یکی از مهمترین این نکات، نحوه مواجهه امام حسین علیهالسلام با جرثومه فسادی مثل یزید است! گاهی ما در قبال کوچکترین خطای افراد، درشتترین جملات را نثار آنها میکنیم، اما با این آیه شریفه، امام حسین علیهالسلام نهتنها شخصیت مثل یزیدی را هدف قرار نمیدهد، بلکه از موضعی متواضعانه و منطقی، او را نماینده رفتارهای خودش و خود را نماینده رفتارهای خود میشمارد! تنها کسی میتواند در مقابل مثل یزید اینچنین باوقار و پولادین ظاهر شود، که نامه اعمالش شایسته تحسین و تکریم باشد و الا اگر خود در انحرافی شبیه فرد مقابل غوطهور باشد، نمیتواند به کنشگری و رفتار خود ببالد و آن را مشخصه حقانیت خود فرض کند. این منطق بهوضوح نشان میدهد که «قدر هرکسی بهاندازه اعمال و رفتار اوست» و این درس بزرگی برای عاشقان مکتب سرخ حسینی است.
18. منطق «حق بهجانب» ممنوع!
امام حسین علیهالسلام در جواب نامهای به یزید ـ که در آن از ایشان بدگویی شده بود ـ تنها آیه 41 سوره یونس را بدون هیچ توضیحی مرقوم کردند: [19] «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي عَمَلي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَريءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما ازآنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من ازآنچه شما انجام مىدهيد بیزارم».
سکههای بیمقدار وقتی روی زمین رها میشوند، کلی سروصدا دارند! اما تراولها و دلارهای ارزشمند، داد و فریاد نمیکنند! آدمها هم همین گونهاند؛ برخی طبل توخالی هستند و فقط صدا دارند اما برخی پرمغز و پرفضیلتاند اما کمادعا و تواضع پیشه، و بااینکه حقاند اما منطق حق بهجانب ندارند. این آیه نشان میدهد که منطق قرآن و منطق امام نیز، منطق «حقبهجانب» نیست. امام حسین هرچند درواقع حق مطلق است اما در مواجهه با یزدی که ناحق محض است، بهصرف طرح ادعای حقانیت اکتفا نمیکند؛ زیرا حتی درجایی که حق مطلق در مواجهه با باطل مطلق قرار میگیرد، صرف تأکید بر بطلانِ طرف مقابل و حقانیت حق، دردی را دوا نمیکند، بلکه چالش را قویتر کرده و اهل باطل را بر باطل خود استوارتر میسازد.
19. منطق حسینی، منطق طلب دلیل
امام حسین علیهالسلام در جواب نامهای به یزید ـ که در آن از ایشان بدگویی شده بود ـ تنها آیه 41 سوره یونس را بدون هیچ توضیحی مرقوم کردند: [20] «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي عَمَلي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَريءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما ازآنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من ازآنچه شما انجام مىدهيد بیزارم».
مواجهه با مخالف، باید مواجههای استدلالی باشد و برای ابطال او یا اثبات خود، به دلیل روشن یا به تعبیر قرآن، «برهان» استناد شود. [21] امروزه فضای مجازی و حقیقی ما پر از گفتگویهای طرفینی در موضوعات اختلافی است. حقیقت تلخ این است که بسیاری از ما در این گفتگوها، هیچ منطقی نداریم و صرفاً احساسی و هیجانی دادِ سخن میدهیم. امام با اشاره به این آیه شریفه، به ما میآموزد که حتی در مواجهه با باطلترین افراد و اعتقادها ـ مثل یزید نابکار ـ اعتقاد او را نه با انفجار احساسات، بلکه با مطالبه منطقی دلیل رد کنیم. حال در مقابل منطق محکم این آیه، یزید میماند و اعمال و رفتارش تا با توصیف آنها برتری خود را نسبت به امام حسین علیهالسلام اثبات کند!
20. مجال سخن گفتن به مخالف
امام حسین علیهالسلام در جواب نامهای به یزید ـ که در آن از ایشان بدگویی شده بود ـ تنها آیه 41 سوره یونس را بدون هیچ توضیحی مرقوم کردند: [22] «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي عَمَلي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَريءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما ازآنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من ازآنچه شما انجام مىدهيد بیزارم».
نکته بسیار مهم در پاسخ حکیمانه امام حسین علیهالسلام، مجال سخن گفتن به یزید است. بسیاری از ما که دم از آن حضرت میزنیم، وقتی باکسی که در مسائل سیاسی یا اعتقادی با ما اختلاف دارد مواجه میشویم، او را رگباری به تیر میبندیم و به کمتر از با خاک یکسان کردن شخصیت او، رضا نمیدهیم! عجب این است که نه ما امام حسینیم و حق مطلق و نه او یزید است و باطل مطلق، ما همه مخلوطی از حق و باطلیم اما تعصب جای عقلانیت را در ما گرفته است. بااینهمه، امام حقِ مطلقِ ما، در مقابل یزیدِ باطلِ مطلق، به او مجال سخن گفتن میدهد تا اگر کارنامه عملیِ قابل دفاعی دارد، ارائه کند و از این طریق برتری خود بر امام حسین را نمایان سازد. کاش این درس بزرگ آویزه گوشمان بماند!
21. دعوت مخالف به استدلال آوردن
امام حسین علیهالسلام در جواب نامهای به یزید ـ که در آن از ایشان بدگویی شده بود ـ تنها آیه 41 سوره یونس را بدون هیچ توضیحی مرقوم کردند: [23] «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي عَمَلي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَريءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما ازآنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من ازآنچه شما انجام مىدهيد بیزارم».
کسانی که باورهای اعتقادی خود را عاقلانه پیریزی میکنند، از سخن گفتن مخالفین و استدلال کردن آنها هراسی ندارند. جای پای چنین عاقلان آزاداندیشی محکم است و با بروز و ظهور مخالف، هیجان ترس و واهمهای بر آنها مستولی نمیشود. اینها بهجای اصرار بیدلیل بر باطل بودن دیگران، سستی منطق آنها را به مردم نشان میدهند و با ایجاد فضای امن برای طرف مخالف و دعوت او به دفاع از خویشتن و درنهایت ناتوانی شخص مقابل در دفاع از عقاید خویش، جای پای خود را محکمتر میکنند. قرآن کریم حتی در مواجهه با سخیفترین باورها ـ نظیر اعتقادات شرکآلود [24] یا نجات انحصاری یهودیان یا مسیحیان در قیامت [25] ـ تنها بر بطلان این مدعیات تأکید نمیکند و به حذف و سانسور آنها نمیپردازد بلکه حتی از صاحبان چنین اعتقاداتی نیز برهان طلب میکند و مجال سخن گفتن و دفاع از خویش را از موضعی حق بهجانب از آنها نمیستاند. [26] امام حسین علیهالسلام نیز در مواجهه با یزید همین منطق را دارد. تخریب شخصیت مخالف، کارِ مثلِ امام حسینی نیست، بلکه کار امثال یزید است. در منطق حسینی حتی یزید هم به دلیل بیبهرگی از استدلال باطل است نهتنها به دلیل مخالفت با یک باوری که حق محض تصور شده است.
22. نگاه برابر به مخالف!
امام حسین علیهالسلام در جواب نامهای به یزید ـ که در آن از ایشان بدگویی شده بود ـ تنها آیه 41 سوره یونس را بدون هیچ توضیحی مرقوم کردند: [27] «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي عَمَلي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَريءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما ازآنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من ازآنچه شما انجام مىدهيد بیزارم».
این آیه و نحوه مواجهه امام با یزید درس مهمی برای امروز ما دارد. امروزه در جامعه ما، در میان گرایشهای سیاسی، مذهبی، اجتماعی و ...، اختلافاتی وجود دارد و در بسیاری از موارد هر یک از طرفین بر حقانیت خود و بطلان دیگری تأکید میکنند؛ اما در اینجا منطق قرآن کریم و امام حسین علیهالسلام، متفاوت است و بهصراحت بر بطلان طرف مقابل تأکید نمیشود؛ بلکه از موضعی متواضعانه، نسبت میان دو گرایش متضاد، نسبتی برابر تبیین میشود. این نگاه برابر بهطرف مقابل، حتی وقتی باطل مطلق است، گوهر نایابی در جوامع امروز ما است! در قرآن کریم آیات دیگری نیز وجود دارد که بهروشنی این موضع را ترسیم میکنند: «إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ في ضَلالٍ مُبين؛ در حقيقت يا ما، يا شما [مشرکان] بر هدايت يا گمراهى آشكاريم». [28] «قُلْ أَ تُحَاجُّونَنا فِي اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنا وَ رَبُّكُمْ وَ لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ؛ بگو: آيا درباره خدا با ما بحث و گفتگو مىكنيد؟ باآنکه او پروردگار ما و پروردگار شماست؛ و كردارهاى ما از آنِ ما، و كردارهاى شما از آن شماست، و ما براى او اخلاص مىورزيم». [29]
23. بیزاری از عملکرد یزیدی
امام حسین علیهالسلام در جواب نامهای به یزید ـ که در آن از ایشان بدگویی شده بود ـ تنها آیه 41 سوره یونس را بدون هیچ توضیحی مرقوم کردند: [30] «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي عَمَلي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَريءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما ازآنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من ازآنچه شما انجام مىدهيد بیزارم».
این آیه از بیزاری پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، نسبت به مشرکین پرده برمیدارد و امام نیز با استناد به این آیه، از بیزاریاش نسبت به یزید میگوید، اما این بیزاری از مشرکان و یزیدیان به چه دلیل بوده است؟ مطابق این آیه، بیزاری پیامبر اکرم از مشرکین و منکرین قرآن کریم، به دلیل «عمل» آنها بود نه «ذات» آنها. در اینجا نیز بیزاری امام حسین علیهالسلام از یزید، به همین دلیل است. تفکیک میان زشتی عمل و زشتی عملکننده (قبح فعلی و قبح فاعلی)، از نکات بسیار ظریف در آموزههای دینی است. بهمجرد یک رفتار و عملکرد سوء در یک شخص، نباید از ذات او بیزاری جست. بیزاری از «بینمازی» آری اما بیزاری از «بینماز» نه! بیزاری از «مشروبخواری» آری اما بیزاری از «مشروبخوار» نه! ما این درس را از مکتب حسینی نیاموختهایم و در بسیاری از موارد به دلیل اینکه یک شخص به عمل ناشایستی مبتلا است، از ذات او بیزاری میجوییم! هنر تفکیک میان این دو، تنها از کسانی برمیآید که از مکتب سرخ حسینی بهخوبی درس آموخته باشند.
24. قضاوت در مورد ذات انسانهای بدرفتار ممنوع
امام حسین علیهالسلام در جواب نامهای به یزید ـ که در آن از ایشان بدگویی شده بود ـ تنها آیه 41 سوره یونس را بدون هیچ توضیحی مرقوم کردند: [31] «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي عَمَلي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَريءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما ازآنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من ازآنچه شما انجام مىدهيد بیزارم».
اگر از یک کتاب صفحهای را بازکنیم و در آن یک صفحه مطلب اشتباهی ببینیم، آیا میتوانیم حکم کنیم که تمام این کتاب غلط یا اشتباه است؟ این کتاب مثلاً بیش از 500 صفحه است و نمیتوان حکم یک صفحه آن را به تمام صفحات تعمیم داد. ما فقط اشتباه همین یک صفحه را دیدهایم و از بقیه کتاب خبر نداریم. انسانها هم همینطور هستند. کارهای زشت آنها یک صفحه اشتباه از کتاب وجود آنهاست اما ما حق نداریم در مورد صفحههایی که ندیدهایم نیز قضاوت کنیم. شاید در صفحات قبل یا بعد، دهها مطلب درست و قابلتحسین و ارزشمند وجود داشته باشد. این یعنی بدی یک فعل در ما، دلیل بر بدی ذات ما نمیشود و این قانونی است که هم در این آیه شریفه، مورد اشاره قرار گرفته است و هم در مواردی دیگر از آیات قرآن کریم: در کتاب خدا، لوط علیهالسلام از ذات قوم خود، بهرغم گناه بزرگی که پایهریزی کردند، بیزاری نمیجوید؛ بلکه عمل آنها را دشمن خود میشمارد [32] و ابراهیم علیهالسلام از ذات مشرکان برائت نمیجوید، بلکه از شرک آنها بیزار است. [33]
25. بیزاری از عمل نه از عامل!
امام حسین علیهالسلام در جواب نامهای به یزید ـ که در آن از ایشان بدگویی شده بود ـ تنها آیه 41 سوره یونس را بدون هیچ توضیحی مرقوم کردند: [34] «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي عَمَلي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَريءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما ازآنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من ازآنچه شما انجام مىدهيد بیزارم».
مطابق این آیه شریفه، امام حسین علیهالسلام از عمل یزید بیزار بود و برائت جست. این در حالی است که بسیاری از ما ـ که دم از امام حسین علیهالسلام میزنیم ـ با دیدن یک عمل غلط در یک فرد، از تمام حقیقت او بیزار میشویم و گاهی حتی نشستن در کنار او یا همسفره شدن با او ما را آزار میدهند! در محضر موسی بن جعفر علیهماالسلام، از افرادی یاد شد که شرب خمر میکردند و گناهان هلاکت بار انجام میدادند و از این پرسش شد که آیا باید از چنین کسی بیزاری جست؟ حضرت فرمود: «از کردار او بیزاری بجویید و از خیر او بیزاری نجویید و از رفتار او بغض داشته باشید ... بگویید در عمل فاسق و فاجر است [اما] جان و روح او مؤمن است؛ رفتار او خبیث است [اما] روح و بدن او پاکیزه است». [35] هرچند یزید به دلیل فساد فراوانی که داشت، ذاتی آلوده برای خود ایجاد کرده بود، اما بازهم امام دلیل برائت از او را در عملکرد او میبیند و این برای ما درس بزرگی است که افرادی را که ذاتاً پاکاند اما به گناهی ظاهری آلودهشدهاند را بهسادگی قضاوت نکنیم.
26. قضاوت آدمها ممنوع!
امام حسین علیهالسلام در جواب نامهای به یزید ـ که در آن از ایشان بدگویی شده بود ـ تنها آیه 41 سوره یونس را بدون هیچ توضیحی مرقوم کردند: [36] «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي عَمَلي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَريءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما ازآنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من ازآنچه شما انجام مىدهيد بیزارم».
یکی از شکایتها و دلخوریهای جوانان امروزی از قشر حزباللهیها این است که «آنها ما را قضاوت میکنند». هرچند هر مؤمن حزباللهی اینگونه نیست، اما این حقیقت تلخ هم قابلانکار نیست که گاهی اوقات ما بهسادگی افراد را قضاوت میکنیم. گاهی دختر بیحجابی را که میبینیم او را در قعر جهنم حساب میکنیم و پسر خالکوبیشده بینمازی را که میبینیم همسایه شیطان محسوب میکنیم! واقع این است که این قضاوتها با مکتب سرخ امام حسین فاصلهای عمیق دارد! امام حسین با ذکر این آیه به ما نشان میدهد، حتی در مورد یزید هم تنها باید در مورد عمل او اهل قضاوت باشیم. بیحجابی کار بدی است و بینمازی رفتار صحیحی نیست اما معلوم نیست که آدم بیحجاب و بینماز، لزوماً آدم بدی باشد. ممکن است دهها خصلت شایسته دیگر در بینماز و بیحجاب وجود داشته باشد که ما خواب آنها را هم نمیبینیم! بنابراین بهجای قضاوت «آدمها» باید فقط «رفتارها» را بر پایه عقل و شرع قضاوت کرد و دوستانه و مهربانانه به آن بینماز و بیحجاب گفت: «این کار شایسته نیست هرچند شما انسان شریفی هستید و ایبسا از من هم صدها برابر بهتر باشید»!
27. تفکیک بین قبح ذاتی و فعلی
امام حسین علیهالسلام در جواب نامهای به یزید ـ که در آن از ایشان بدگویی شده بود ـ تنها آیه 41 سوره یونس را بدون هیچ توضیحی مرقوم کردند: [37] «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي عَمَلي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَريءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما ازآنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من ازآنچه شما انجام مىدهيد بیزارم».
امام علیهالسلام با این آیه از عمل و رفتار یزید برائت میجوید و هرچند در خصوص او ذاتی آلوده و ناپاک نیز وجود دارد اما آن را دستمایه بیزاری و برائت قرار نمیدهد. هرچند امامِ ما حتی در مورد یزید چنین میکند اما ما در مورد انسانهای مؤمن که برخی گناهان ظاهری دارند چنین هنری نداریم و با دیدن خطای آشکار آنها، گمان میکنیم که دریایی از ظلمت هستند و هیچ روزنه نوری در صفحه وجود آنها نیست! آری ما هنر تفکیک بین «ذات» و «فعل» را نداریم!
عدم توجه به این تفکیک، موجب میشود تا برخی دینداران، با رفتارهای زننده و ناشایست نسبت به افراد گنهکار و بهنوعی تبری جستن افراطی از آنها، موجبات بدبینی آنها به اصل دین و دینداری را فراهم آورند. برای مثال در مسئله مواجهه با بیحجاب، برخی رفتارهای افراطی بهگونهای از ناحیه متدینان شکل میگیرد، که باعث طرد فرد بیحجاب میشود و بدتر اینکه در برخی موارد موجب تقویت نوعی عجب و خودبرتربینی در اشخاص متدین میگردد. بااینهمه، بههیچوجه نمیتوان مسلم دانست که یک فرد بهظاهر متدین، شخصیتی کاملتر و جامعتر از یک فرد کم حجاب دارد؛ زیرا ممکن است چنین شخصی به دهها رذیله اخلاقی مبتلا باشد اما آن شخص بیحجاب، صرفنظر از این نقیصه رفتاری، به فضائل اخلاقی فراوانی مزین باشد.
28. خود را قضاوت کنیم نه دیگران!
معروف است که شیخی با چند نفر از مریدان از نجف اشرف به شهر خود برمیگشت. در بین راه وارد مهمانسرایی شد و دید افرادی مشغول نوشیدن شراب و عیش و نوش هستند. با عصبانیت ظرفهای شراب را با عصایش شکست و تا میتوانست با آنها تندی کرد که یکی از آن افراد در حال مستی شعری برایش سرود:
شیخ نجفی شکست پیمانه می گردید بساط عیش ما یکسره طی
گر بهر خدا شکست پس وای ما گر بهر ریا شکست پس وای به وی
واقعاً اگر شیخ نجفی ریا کرده باشد نگاه عمل او زشتتر است یا شرابخواری آن افراد؟ ریا رذیله اخلاقی بزرگی است و البته شراب هم گناهی زشت و بزرگ است و در این میان آنچه مهم است این است که اولاً انسان به خاطر زشتی عملِ یک فرد، او را قضاوت نکند و ثانیاً زشتی گناه ظاهری یک فرد، او را به گناهان زشتتر و رذایل اخلاقی هولناکتر مبتلا نکند.
نگاه انحصاری به زشتی عمل افراد و خودداری از قضاوت عجولانه در مورد ذات آنها، آموزه مهمی است که میتوان آن را بهخوبی از مکتب امام حسین علیهالسلام آموخت. امام در جواب نامهای به یزید ـ که در آن از ایشان بدگویی شده بود ـ تنها آیه 41 سوره یونس را بدون هیچ توضیحی مرقوم کردند: [38] «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي عَمَلي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَريءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما ازآنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من ازآنچه شما انجام مىدهيد بیزارم». ارزش هر انسانی به عمل اوست، حسین علیهالسلام به دلیل صبر، ایثار، رشادت، اخلاص و ... بها یافته است و یزید علیه اللعنه به دلیل کفر، نفاق، کینه، جهل و ... پلید شده است. حال باید ببینیم که در عمل بیشتر شبیه کدامیک از این دو قطب سیاهی و سفیدی هستیم! خوب است قبل از هر اقدامی برای قضاوت دیگران، اول به قضاوت خود بپردازیم!
29. دشمنی فرازمانی با یزیدیان
امام حسین علیهالسلام در جواب نامهای به یزید ـ که در آن از ایشان بدگویی شده بود ـ تنها آیه 41 سوره یونس را بدون هیچ توضیحی مرقوم کردند: [39] «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي عَمَلي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَريءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما ازآنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من ازآنچه شما انجام مىدهيد بیزارم».
طبق آیه شریفه علت اختلاف میان امام حسین علیهالسلام و یزید معلوم میشود. سبب بیزاری امام حسین علیهالسلام «عملکرد یزید» است، درنتیجهاین دشمنی و برائت، قابلتعمیم به افراد دیگر، با عملکرد یزیدی در طول تاریخ است. نزاع میان حضرت با یزید، نزاعی شخصی نبود است و بیزاری حضرت از او، به دلیل عملکرد یزید بوده است؛ درنتیجه یزید و یزیدیان در طول تاریخ تکرار میشوند و بهتبع، بیزاری امام حسین و مکتب او از این جریاناتِ تکراری، استمرار خواهد داشت.
سرزنده و پویا بودن مکتب امام حسین علیهالسلام هم در همین نکته است. یزیدهای هر زمان، دشمنانی حسینی و مخلص دارند که در مکتب سیدالشهدا علیهالسلام تربیتشدهاند. عاشق واقعی آن حضرت نمیتواند در مقابل کسی که یزیدی عمل میکند بیتفاوت باشد و در مقابل او اقدامی شایسته و بایسته انجام ندهد. آری حماسه جاویدان حسینی، خواب از چشم یزیدیان میبرد و کاروانی از شاگردان مکتب عدالتطلبی حسینی را در مقابل آنها گسیل میکند.
30. قیام در برابر یزید زمان
امام حسین علیهالسلام در جواب نامهای به یزید ـ که در آن از ایشان بدگویی شده بود ـ تنها آیه 41 سوره یونس را بدون هیچ توضیحی مرقوم کردند: [40] «وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لي عَمَلي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَريءٌ مِمَّا تَعْمَلُون؛ و اگر تو را تكذيب كردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما ازآنچه من انجام مىدهم بیزارید، و من ازآنچه شما انجام مىدهيد بیزارم».
از این آیه شریفه معلوم میشود که دعوای امام حسین علیهالسلام با یزید، امری شخصی نظیر اختلافات قومی و قبیلهای نبوده است؛ بلکه هر کس دیگری با هر حسب و نسبی اگر در جایگاه یزید بود و مانند او عمل میکرد و بهعنوان خلیفه رسول خدا کمر به نابودی دین میبست، امام به مقابله با او برمیخاست. نزاع میان امام و یزید، نزاعی شخصی و منحصربهفرد نیست بلکه نزاعی نوعی است و هر آزاده عدالتخواهی را به مقابله با حاکم فاسق ظلم پیشه دعوت میکند. به همین روی آن حضرت فرمود: «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ، کسی مانند من، باکسی مانند یزید بیعت نمیکند»؛ [41] آری یکی از مهمترین آموزههای مکتب حسینی، تقابل با ظلم و قیام در برابر یزید زمان ـ البته باوجود شرایط لازم ـ خواهد بود و این آموزه بسیار مهمی است که روح مقاومت را در جامعه اسلامی میدمد و روحیه امربهمعروف و نهی از منکر، در مقابل حاکمان مستبد ظالم را زنده میکند.
31. مرگ حقیقتی اجتنابناپذیر
مطابق برخی از روایات، فرشتگان در کارزار کربلا به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند. این امر خرافه یا مبالغه نیست زیرا در منطق قرآن کریم، یاریرسانی فرشتگان الهی به مجاهدین درراه خدا، امری مسلم است. در جنگ احزاب و حنین «سربازان نادیدنی» به یاری مجاهدین اسلام آمدند [42] و در جنگ بدر این وعده صریح الهی به مجاهدین اعلام شد که: «اگر صبر كنيد و پرهيزگارى نماييد، و با همين جوشوخروش بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته نشاندار يارى خواهد كرد». [43]
فرشتگان در واقعه کربلا، بر اساس همین سنت الهی، به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند؛ اما آن حضرت این یاری را نپذیرفته و در قبال آنها آیه 78 سوره نساء را قرائت کرد: [44] «أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في بُرُوجٍ مُشَيَّدَة؛ هرکجا باشيد، مرگ شما را درمىيابد، هرچند در برجهای استوار باشيد». آری آمادگی برای ملاقات با مرگ و نهراسیدن از آن به شوق ملاقات با محبوب، درس بزرگی است که از کربلا به اولیای الهی مخابره شده است. آنها که شاگردان خوب مکتب حسینی هستند، هراسی از مرگ ندارند و حریص بیشتر ماندن در این دنیا نیستند.
32. مرگ، حقیقتی غیرقابلتردید
فرشتگان در واقعه کربلا، به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند؛ اما آن حضرت این یاری را نپذیرفته و در قبال آنها آیه 78 سوره نساء را قرائت کرد: [45] «أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في بُرُوجٍ مُشَيَّدَة؛ هرکجا باشيد، مرگ شما را درمىيابد، هرچند در برجهای استوار باشيد».
خواندن این آیه توسط امام حسین علیهالسلام آنهم در شرایط پربلا و مملو از رنج و مصیبت کربلا، نکته بسیار مهمی را به شاگردان مکتب حسینی مخابره میکند. آری! مرگ حقیقتی قطعی و غیرقابلتردید است. تمام حوادث در زندگی ما ـ نظیر ازدواج، شغل، تحصیل، فقر، ثروت، جنگ، صلح، بیماری، سلامت و ... ـ محتمل هستند و قطعیتی ندارند؛ اما در این میان، مرگ حادثهای قطعی است که به سراغ همه ما خواهد آمد. گویا امام با خواندن این آیه به فرشتگان و هر مؤمن علاقهمندی به آستان حسینی، این معنا را مخابره میکنند که نباید هراسی از این حقیقت قطعی در دل داشت و وقتی با پایان خوشی مثل شهادت رقم میخورد، نباید از هر راه غیبی و ماورائی برای دفع آن بهره برد! خوش به حال کسانی که در مکتب حسینی به چنین باورهای نابی دست مییابند.
به همین دلیل در قرآن کریم از مرگ به «یقین» نیز تعبیر شده است. از قول دوزخيان مىخوانيم: «وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ، روز جزا را تکذیب میکردیم تا اینکه یقین ما [مرگ] فرارسید» [46] و در آیهای دیگر میخوانیم: «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقين؛ پروردگارت را عبادت کن تا یقین [مرگ] فرارسد [47] ». [48]
33. در مرگ تردید نیست!
فرشتگان در واقعه کربلا، به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند؛ اما آن حضرت این یاری را نپذیرفته و در قبال آنها آیه 78 سوره نساء را قرائت کرد: [49] «أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في بُرُوجٍ مُشَيَّدَة؛ هرکجا باشيد، مرگ شما را درمىيابد، هرچند در برجهای استوار باشيد».
ما حوادث متعددی را در زندگی خود توقع داریم و انتظار آنها را میکشیم. گاهی عمر ما با این انتظارها سر میآید اما درنهایت آن حادثه هیچگاه برای ما رقم نمیخورد. جوان ناکامی که قبل از ازدواج به کام مرگ فرو میرود، آرزوی ازدواج را در سر داشته اما به وصال آن نمیرسد. مادری که چشمبهراه عروسی فرزندانش بوده و این آرزو را به گور برده است، لذت کمال یابی فرزندش با ازدواج را درک نمیکند. بیشمار انسانها، زیر خاک آرمیدهاند درحالیکه با خود بیشمار آرزوهای برآورده نشده بردهاند و برای هرکدام از آنها برنامهریزیهای متعدد داشتهاند. ما انسانها برای حوادث و آرزوهای غیرقطعی خود برنامهریزیهای فراوان و تلاشهای متعدد داریم، اما برای «مرگ» ـ که قطعیترین حادثه زندگی ماست و هیچ مفری از آن نیست ـ هیچ برنامهای نداریم! امام علیهالسلام با خواندن این آیه در مقابل فرشتگان، آمادگی خود برای پذیرش حادثه قطعی مرگ را نشان میدهد و این درس بزرگی برای ماست اگر شاگردان خوبی برای این مکتب باشیم.
34. در مرگ هراسی نیست!
فرشتگان در واقعه کربلا، به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند؛ اما آن حضرت این یاری را نپذیرفته و در قبال آنها آیه 78 سوره نساء را قرائت کرد: [50] «أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في بُرُوجٍ مُشَيَّدَة؛ هرکجا باشيد، مرگ شما را درمىيابد، هرچند در برجهای استوار باشيد».
امام حسین علیهالسلام با خواندن این آیه شریفه، آنهم در لحظاتی که کشته شدن ایشان امری حتمی بود، این نکته را منتقل میکند که: «برای مؤمن هراسی از مرگ جود ندارد». به خلاف انسانهای باایمان، مرگ برای افراد سست ایمان یا آنها که اعتقاد واقعی به خدا و قیامت ندارند، بسیار هراس آفرین است. چنین ترسی باعث ایستایی و عدم تحرک میشود و ناامیدی، اضطراب، تشویش و انواع اختلالات روانی را با خود میآورد. در روانشناسی مادی، این ترس را یک اختلال روانی محسوب میکنند که در مواقع خاص مثل بعد از مرگ نزدیکان، شکستهای بزرگ در زندگی و ... به سراغ انسان میآید. عجیب است که برخی از روانشناسان برای درمان این اختلال، راهکارهایی ارائه میکنند مثل لذت بردن از زندگی، موسیقی گوش کردن و ... آنها درواقع میخواهند افراد را به همان حالت قبل از توجه و غفلت فروببرند، اما معمولاً هیچیک از این امور مشکل را حل نمیکند و در این میان تنها دلهای سرشار از ایمان هستند که با چنین ترس مخربی میانه ندارند و حتی در آستانه ملاقات مرگ نیز آرامش بر همه ابعاد وجود آنها سایه افکنده است.
35. نیکوکار و ترس از مرگ!
فرشتگان در واقعه کربلا، به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند؛ اما آن حضرت این یاری را نپذیرفته و در قبال آنها آیه 78 سوره نساء را قرائت کرد: [51] «أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في بُرُوجٍ مُشَيَّدَة؛ هرکجا باشيد، مرگ شما را درمىيابد، هرچند در برجهای استوار باشيد».
میگویند ملانصرالدین در قبری خوابیده بود. چند اسبسوار ازآنجا رد میشدند که ملا با سر و روی خاکی از قبر بلند شد. سوارها گمان کردند که مردهای زنده شده و اسبها هم رم کردند و آنها را به زمین قبرستان انداختند. بالای سر ملا آمدند، وقتی دیدند سالم و سلامت است یک دل سیر او را کتک زدند و با لباس پاره و چهره آشفته به خانه فرستادند. همسرش که او را دید گفت کجا بودی؟ گفت در قبر بودم و این بلاها را نکیر و منکر به سرم آوردند! پرسید آنها با انسان چه میکنند که ملا پاسخ داد: «اگر اسب کسی را رم نداده باشی کاری با تو ندارند و رهایت میگذارند».
حقیقت این است که اگر ظلمی در پرونده خود نداشته باشیم، هراس از مگر معنایی ندارد. اولیای الهی که عمری نیککردار و نیکرفتار و نیکگفتار بودهاند، هراسی از مرگ نداشتند و با روی باز به استقبال آن میرفتند. اوج این عظمت روحانی را میتوان در وجود نورانی امام حسین علیهالسلام دید وقتیکه فرشتگان برای تأخیر شهادت او به یاریاش آمدند، اما آن حضرت به شوق لقای الهی دست رد به سینه آنها زد!
36. مرگ، یقینیترین حادثه عمر ما!
فرشتگان در واقعه کربلا، به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند؛ اما آن حضرت این یاری را نپذیرفته و در قبال آنها آیه 78 سوره نساء را قرائت کرد: [52] «أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في بُرُوجٍ مُشَيَّدَة؛ هرکجا باشيد، مرگ شما را درمىيابد، هرچند در برجهای استوار باشيد».
چگونه میشود که یک انسان در مقابل عاملی که میخواهد بودن او در دنیا را تضمین کند و مرگ او را به تأخیر اندازد، اینگونه استوار بایستد و اثرگذاری او را رد کند؟! این تنها از اولیای الهی برمیآید که مرگ را از پیش بهعنوان یک واقعیتی قطعی و بلکه قطعیترین واقعیت و یقینیترین حادثه عمر خود، پذیرفتهاند و عمری در انتظار آن بودهاند و هراسی از ملاقات با آن ندارند، بلکه بیصبرانه شوق آن را در سر میپرورانند. آری اولین قدم برای رسیدن به چنین جایگاهی، پذیرش قطعیت و حتمیت مرگ است! به همین دلیل در قرآن کریم از مرگ به «یقین» نیز تعبیر شده است. از قول دوزخيان مىخوانيم: «وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ حَتَّى أَتانَا الْيَقِينُ، روز جزا را تکذیب میکردیم تا اینکه یقین ما [مرگ] فرارسید» [53] و در آیهای دیگر میخوانیم: «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقين؛ پروردگارت را عبادت کن تا یقین [مرگ] فرارسد». [54]
37. مرگ ما را ملاقات میکند!
فرشتگان در واقعه کربلا، به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند؛ اما آن حضرت این یاری را نپذیرفته و در قبال آنها آیه 78 سوره نساء را قرائت کرد: [55] «أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في بُرُوجٍ مُشَيَّدَة؛ هرکجا باشيد، مرگ شما را درمىيابد، هرچند در برجهای استوار باشيد».
امام با قرائت این آیه شریفه، بر قطعی و حتمی بودن مرگ اشاره میکند. حقیقتی قطعی که از پیش باید خود را برای آن مهیا کرده باشیم تا شبیه امام حسین علیهالسلام بدون هراس به استقبال آن برویم. به تعبیر آیه شریفه، این مرگ است که ما را درک میکند (يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ) و ما در درک و ملاقات آن اختیاری نداریم. ما خیلی که پرقدرت باشیم، نهایتاً میتوانیم عوامل بیرونی مرگ را مهار کنیم، اما این روشن است که مرکب گریزپای مرگ، صرفاً با مهار عوامل بیرونی ـ مثل پناه بردن به دژی محکم از شر این عوامل ـ مهار نمیشود! سبب بسیاری از مرگها از درون انسان است و عوامل طبیعی مثل سیل و زلزله و تصادف و ...، بخشی از عوامل مرگاند. انواع سکتهها و سرطانها و ...، از درون، انسان را به کام مرگ فرومیبرند و این تأکید بیشتری بر قطعیت این حقیقت و ناتوانی انسان در مقابل آن است و نهیبی روشن بر این نکته است که باید خود را برای مواجهه با این حقیقت قطعی از پیش مهیا کنیم.
38. شیرینی مرگ در کام اولیای الهی!
فرشتگان در واقعه کربلا، به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند؛ اما آن حضرت این یاری را نپذیرفته و در قبال آنها آیه 78 سوره نساء را قرائت کرد: [56] «أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في بُرُوجٍ مُشَيَّدَة؛ هرکجا باشيد، مرگ شما را درمىيابد، هرچند در برجهای استوار باشيد».
قرائت این آیه در متن بلایای سهمگین عاشورا، خبر از بزرگی روح سیدالشهدا و عظمت وجودی آن حضرت میدهد. کسی که از پیش خود را برای مرگ مهیا کرده، تشنه دیدار محبوب است و موانع رسیدن به این ملاقات را کنار میزند و پشت آنها توقف نمیکند. اولیاء الهی در قبال مرگ، این حقیقت قطعی و حتمی، هراسی ندارند. امام حسین علیهالسلام، هرچند میتواند از طرق غیرعادی ـ مثل بهرهگیری از فرشتگان الهی و سایر عوامل معنوی ـ پیروز میدان نبرد باشد و مرگ خویش را به تأخیر اندازد؛ اما درعینحال، شوق لقاءالله، آنهم در حال شهادت و غرق در دریای خون بودن، مانع چنین اقداماتی میشود و موجب میگردد تا در قبال درخواست فرشتگان، از قطعیت و حتمیت مرگ سخن به میان آورد. به شهادت تاریخ، آن حضرت در متن بلایای روز عاشورا، هر چه به مرگ نزدیکتر میشد، چهرهاش شادابتر میگردید و آرامش درونی او نمایانتر میشد تا جایی که ناظران متعجب میشدند و میگفتند: «انْظُرُوا إِلَيْهِ لَا يُبَالِي بِالْمَوْت؛ به او بنگرید که هراسی از مرگ ندارد». [57] حضرت در قبال آنها فرمود: «مرگ تنها پلی است که شما را از سختی و بلا به بهشت پهناور و نعمتهای دائمی منتقل میسازد. برای کدامیک از شما انتقال از زندان به کاخ ملالآور است؟!». [58]
39. اگر شهید نشویم میمیریم!
فرشتگان در واقعه کربلا، به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند؛ اما آن حضرت این یاری را نپذیرفته و در قبال آنها آیه 78 سوره نساء را قرائت کرد: [59] «أَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في بُرُوجٍ مُشَيَّدَة؛ هرکجا باشيد، مرگ شما را درمىيابد، هرچند در برجهای استوار باشيد».
پسزدن یاری فرشتگان و قرائت این آیه توسط امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا، در لحظاتی که حضرت تمام هستی خود را در راه خدا نثار کرده بود، نکتههای فراوانی را با خود دارد. قلب آرام و مطمئن ـ که باور دارد با شهادت در راه خدا به بالاترین مراتب سعادت و کمال دست مییابد ـ از شهادت فرار نمیکند و هراسی از آن بر دل ندارد. در تجربه زیسته ما، شهدای معاصر، شهدای دفاع مقدس، شهدای مدافع حرم و ... این حقیقت را بهوضوح نشان دادند و ثابت کردند که شاگردان خوبی برای مکتب حسینی بودهاند. آنها به استقبال شهادت میرفتند و به تمام خوشیهای زندگی دنیا پشت پا میزدند و با ارادههای آهنین و باورهای پولادین خود، صحنههای باورنکردنی فراوانی را رقم زدند. جان کلام آنها این بود که «اگر شهید نشویم میمیریم» و این شعار پرمغز ـ که خبر از بزرگی روح آنها میدهد ـ بیشباهت به استشهاد امام علیهالسلام به آیه مذکور در روز عاشورا نیست. گویا امام حسین علیهالسلام به فرشتگان یادآور میشود که مرگ حقیقتی قطعی است و اگر به سبب دخالت آنها شهادت آن حضرت به تأخیر افتد، دیر یا زود مرگ آن وجود نازنین خواهد رسید و این یعنی محرومیت از فیض شهادت و رسیدن به مقام «سیدالشهدا» بودن! آری گویا امام حسین علیهالسلام به فرشتگان این حقیقت را متذکر شدند که: «اگر شهید نشوم میمیرم».
40. ترس از کشته شدن در مدینه
امام حسین علیهالسلام وقتی از بیعت با یزید امتناع ورزید و به سبب ناامن شدن مدینه، به سمت مکه به حرکت درآمد، هنگام خروج از مدینه آیه 21 سوره قصص را قرائت فرمود: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ؛ موسى ترسان و درحالیکه انتظار مىكشيد از شهر بيرون رفت [در آن حال] گفت: پروردگارا! مرا از قوم ظالم و ستمکار نجات بده».
فرعون، نقشه کشتن موسی را ریخته بود و عزم جدی داشت تا او را از میان بردارد. پیامبر خدا از طریقی از این نقشه باخبر شد و از شهر هجرت کرد تا جانش در امان بماند. حال امام حسین علیهالسلام هم هنگام خروج از مدینه همین آیه را میخواند. آری امام «خائف و ترسان» بود اما این ترس به دلیل زبونی و فرار از مرگ نبود؛ این ترسهای مذموم شایسته پیامبران، امامان و اولیای الهی نیست. او در کربلا نشان داد که مشتاق لقای الهی است و هراسی از این واقعه ندارد. ترس امام در حقیقت، ترس از هدر رفتن خونشان بود. اگر امام در مدینه ترور میشد، شهادتی نظیر شهادت سایر امامان داشت و حماسهای خونین که بتواند آبروی دستگاه یزیدیان را ببرد برپا نمیکرد. او از مدینه خارج شد تا به مکان موعود برسد و در دریای خون کربلا، با نشان دادن اوج مظلومیت خود به دنیای اسلام، اوج ظالم بودن یزید و یزیدیان را به نمایش بگذارد و به همگان ثابت کند که چنین ظالم خونخواری، شایسته خلافت رسولالله صلیالله علیه و آله نیست.
41. انتظار روز موعود
امام حسین علیهالسلام وقتی از بیعت با یزید امتناع ورزید و به سبب ناامن شدن مدینه، به سمت مکه به حرکت درآمد، هنگام خروج از مدینه آیه 21 سوره قصص را قرائت فرمود: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ؛ موسى ترسان و درحالیکه انتظار مىكشيد از شهر بيرون رفت [در آن حال] گفت: پروردگارا! مرا از قوم ظالم و ستمکار نجات بده».
طبق این آیه شریفه امام حسین علیهالسلام مانند موسی منتظر بود اما این انتظار چه انتظاری بود؟ مردان خدا از مردن و رسیدن به لقای الهی هراسی ندارند. وابستگی به دنیا آنها را به زینتهای این جهان خاکی زنجیر نکرده است اما درعینحال مرگ خود را به تأخیر میاندازند تا بیشتر توشه گیرند و برای ملاقات خدا آمادگی بیشتر ایجاد کنند و پاکتر و خالصتر به لقای او برسند. امام حسین علیهالسلام مدینه و مکه را نقطه عروج خود ندید و الا در همین دو مکان میماند و طبیعتاً یزید و یزدیان او را در یکی از این دو شهر ترور میکردند، اما حضرت مطابق وعده پدرانش، آوردگاه کربلا را نقطه عروج خود میدانست. آری او منتظر عاشورا و روز موعود بود تا زمینیان و کروبیان را از عظمت وجودی خود باخبر سازد و بالاترین مراتب ایثار و صبر و پاسداری را به نمایش درآورد و با خلوص تمام به ملاقات الهی بشتابد.
42. هدف امام حسین علیهالسلام از قیام
امام حسین علیهالسلام وقتی از بیعت با یزید امتناع ورزید و به سبب ناامن شدن مدینه، به سمت مکه به حرکت درآمد، هنگام خروج از مدینه آیه 21 سوره قصص را قرائت فرمود: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ؛ موسى ترسان و درحالیکه انتظار مىكشيد از شهر بيرون رفت [در آن حال] گفت: پروردگارا! مرا از قوم ظالم و ستمکار نجات بده».
پاسخ سؤال معروفی در مورد قیام امام حسین علیهالسلام را میتوان از خواندن این آیه دریافت. هدف امام از قیام چه بود؟
برخی در پاسخ به این سؤال، اعتقادی شبیه به مسیحیت دارند و امام را قربانی شده در راه خدا برای پاک شدن گناهان امت میدانند. این دیدگاه نهتنها در جلسات عزای حسینی صریح و غیرصریح بیان میشود بلکه حتی برخی از بزرگان فقها نیز به آن اعتقاد داشتهاند. ملامهدی نراقی در ابتدای کتاب «محرّق القلوب» خود مینویسد: «امام حسین(ع) طالب اعلی مراتب سعادت بود که رفع ناخوشیها و آثار بد از جمیع نفوس شیعیان و دوستان او کند و سبب تواند بود از برای رسیدن به شفاعت کبرا که مقتضی استخلاص همه محبان و موالیان باشد و چون مقتضی رسید به آن، جان باختن در راه خدا میطلبید، لهذا به شهادت راضی شد».
چنین اعتقادی اگر افراطی باشد انسان را به بیمسئولیتی و بیاخلاقی سوق میدهد و این باور را در ذهن فرد ایجاد میکند که وقتی عزادار حسین است، دیگر باکی از قیامت لازم نیست! مثل شاعری که سروده است: «نترسانیدم از روز قیامت / قیامت قد و بالای حسین است!».
اما امام همین ابتدای حرکت با خواندن این آیه شریفه هدف خود را بیان کرده است. هدف او مبارزه با ظلم و ایستادگی در مقابل حاکم ستمگر زمانه خویش است و چنین هدفی برای همه عاشقان حسینی درسی مسئولیت آفرین است.
43. مبارزه با ظلم، هدف قیام حسینی
امام حسین علیهالسلام وقتی از بیعت با یزید امتناع ورزید و به سبب ناامن شدن مدینه، به سمت مکه به حرکت درآمد، هنگام خروج از مدینه آیه 21 سوره قصص را قرائت فرمود: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ؛ موسى ترسان و درحالیکه انتظار مىكشيد از شهر بيرون رفت [در آن حال] گفت: پروردگارا! مرا از قوم ظالم و ستمکار نجات بده».
امام حسین علیهالسلام با خواندن این آیه در نقطه شروع حماسه جاوید خود، هدف خویش را بهروشنی بیان میکند. هدف او مبارزه با ظلم و ایستادگی در مقابل حاکم ستمگر زمانه خود بوده است زیرا اولاً آن حضرت خود را به موسی تشبیه کرد که او نیز بر جان خود ترس داشت و از ظلم فرعون زمان خود، از شهر بیرون آمد؛ بنابراین امام حسین علیه اسلام با عمل و زبان خود اعلام کرد که این جماعت قصد جان تنها یادگار پیامبر خویش را دارند. ثانیاً آنها را صریحاً ظالم خواند؛ زیرا خواندن این آیه توسط حضرت، هنگام خروج از مکه، بهصورت فراوان نقل شده است و حضرت طوری آیه را خوانده که افراد شنیدهاند و در کتب تاریخی مختلف نقل کردهاند. ثالثاً مکه را انتخاب کرد و خود را به اجتماع بزرگ سالیانه مسلمین جهان رساند تا هم جانش در امان باشد هم در آن اجتماع، ظلم یزید را فریاد کند و مخالفت خود را اعلام کند.
44. خط فکری پیامبرانه امام حسین
امام حسین علیهالسلام وقتی از بیعت با یزید امتناع ورزید و به سبب ناامن شدن مدینه، به سمت مکه به حرکت درآمد، هنگام خروج از مدینه آیه 21 سوره قصص را قرائت فرمود: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ؛ موسى ترسان و درحالیکه انتظار مىكشيد از شهر بيرون رفت [در آن حال] گفت: پروردگارا! مرا از قوم ظالم و ستمکار نجات بده».
امام با قرائت این آیه خط فکری خود را نشان دارد. او در مسیر پیامبران الهی قدم میگذاشت و دشمن او در مسیر فرعون پای نهاده بود. امام با خواندن این آیه نشان میدهد که خط فکر فرعونی و موسوی در تاریخ جا نمیماند بلکه در هرزمانی استمرار پیدا میکند. یزید، فرعون سال 63 هجری و امام حسین علیهالسلام همان موسی کلیم آن سال است و تقابل این دو خط فکری، تاریخمند و مکانمند نیست. آری معنای صحیح جمله معروف «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» همین است. حماسه خونین حسینی، هر آزاده باشرافتی را باوجود شرایط دعوت به مقابله با فرعون و یزید زمان خودش میکند؛ پس هرروز عاشواری ایستادگی در مقابل ظالم است و هر زمین کربلای مواجهه با بیداد و ستم است.
45. افشاگری امام در نقطه آغاز قیام
امام حسین علیهالسلام وقتی از بیعت با یزید امتناع ورزید و به سبب ناامن شدن مدینه، به سمت مکه به حرکت درآمد، هنگام خروج از مدینه آیه 21 سوره قصص را قرائت فرمود: «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّني مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمينَ؛ موسى ترسان و درحالیکه انتظار مىكشيد از شهر بيرون رفت [در آن حال] گفت: پروردگارا! مرا از قوم ظالم و ستمکار نجات بده».
در انگاره بسیاری از مردم زمانه امام حسین علیهالسلام، معاویه و یزید دشمن دین خدا نبودند بلکه ایبسا جانشین حضرت و حافظ دین او بودند! استبدادی که آنها داشتند، استبداد دینی بود و آنها به نام دین به مصاف امام حسین علیهالسلام آمده بودند. امام سجاد علیهالسلام فرمود: «هیچ روزی مانند روز حسین نبود! سی هزار نفر او را دوره کردند درحالیکه میپنداشتند مسلمان هستند و همه آنها با خون حسین علیهالسلام به خدا تقرب میجستند!» [60] خواندن این آیه شریفه توسط امام حسین علیهالسلام در نقطه آغازین حماسه حسینی، افشاگری آن حضرت در مقابل مردم بود. امام با خواندن این آیه میخواهد بگوید اینها هرچند در لاک دین فرورفتهاند، اما حقیقتاً قوم ظالمین هستند. ظلم و ستمگری پیشه آنها است و در مقابل چنین جماعتی که به نام دین کمر به هدم و نابودی دین بستهاند، باید قیام کرد و نشستن حرام است.
46. الگو گیری امام حسین علیهالسلام از قرآن کریم
امام حسین علیهالسلام پس از خروج از مدینه وقتی به مکه رسید، آیه 22 سوره قصص را قرائت کرد: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى رَبِّي أَنْ يَهْدِيَني سَواءَ السَّبيلِ؛ هنگامیکه موسی بهسوی مدين روى آورد، گفت: اميد است پروردگارم مرا به راه راست راهنمايى كند».
موسی از هراس فرعونیان از شهر مصر بیرون رفت و به شهر مدین پناه برد. امام با قرائت این آیه، یکبار دیگر خطمشی پیامبرانه خود را گوشزد میکند و پرده از چهره فرعونی حکومت یزید برمیدارد. نکته بسیار مهم در قرائت این آیه، نگاه فرازمانی و فرامکانی امام به قرآن کریم است. داستانهای پیامبران در قرآن کریم، درس زندگی برای هرروز ما است. وقایعی نیست که در مقطعی از تاریخ به سر آمده باشد و پژواکی برای روزهای آینده و امروز ما نداشته باشد. فرعون در تاریخ تکرار میشوند و موسی در برابر او قد علم میکند. هر جا ظلمی فرعونی رواج داشته باشد، قرآن درس آزادگی موسوی را به ما گوشزد میکند و امام حسین علیهالسلام با خطمشی گیری از این پیام قرآنی، حجت را بر ما تمام میکند. آری آنکه حقیقتاً در مکتب سیدالشهدا عاشقانه تربیتشده باشد، در قبال ظلم و ستم بیتفاوت نخواهد بود و با حفظ شرایط تا مرز گذشتن از جان خود، در راستای زنده کردن حق و عدالت، قلم و قدم و دست و زبان خود را به کار خواهد گرفت.
47. اولیای الهی و استمداد از پروردگار
امام حسین علیهالسلام پس از خروج از مدینه وقتی به مکه رسید، آیه 22 سوره قصص را قرائت کرد: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى رَبِّي أَنْ يَهْدِيَني سَواءَ السَّبيلِ؛ هنگامیکه موسی بهسوی مدين روى آورد، گفت: اميد است پروردگارم مرا به راه راست راهنمايى كند».
دعای امام حسین در بدو ورود به مکه، همان دعایی است که موسای کلیم بر زبان داشت و در بدو ورود به مدین به بارگاه الهی عرض کرد: «اميد است پروردگارم مرا به راه راست راهنمايى كند». نکته بسیار مهم و حائز اهمیت در این جمله بلند، در واژه «ربی» (=پروردگارم) است. پیامبران و اولیای الهی، خدای خویش را رب و پروردگار خود میدانند. پروردگار کسی است که تنها خلقت ما را به عهده ندارد، بلکه تمام شئون زندگی ما را در عرصههای مختلف و آن به آن تدبیر میکند و با دستان خود به مدیریت آنها میپردازد. امام حسین علیهالسلام با چنین باوری به خدای عزوجل، قدم به میدان حماسه خونین خود میگذارد و در همین اوایل شروع حرکت خویش، از او که مدبر همه شئون امام است استمداد میطلبد.
48. اولیای الهی و قرار در راه مستقیم
امام حسین علیهالسلام پس از خروج از مدینه وقتی به مکه رسید، آیه 22 سوره قصص را قرائت کرد: «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى رَبِّي أَنْ يَهْدِيَني سَواءَ السَّبيلِ؛ هنگامیکه موسی بهسوی مدين روى آورد، گفت: اميد است پروردگارم مرا به راه راست راهنمايى كند».
وقتی موسی از مصر فرار کرد و به مدین پناه برد از خدا درخواست کرد تا او را به «راه راست» (سواء السبیل) هدایت کند و امام حسین علیهالسلام نیز در ابتدای شروع حماسه خود در مکه مکرمه، همین درخواست را از خدای متعال دارد. راههای کج و نا مستقیم، متعدد و متکثر هستند اما راه مستقیم، شاهراه واحدی است که تنها بندگان خوب الهی به مدد و هدایت او در آن قرار مییابند. وقتی بخواهیم دونقطه را با خطی به هم متصل کنیم، بینهایت خطهای کج و منحنی میان این دونقطه قابل ترسیم هستند اما در این میان کوتاهترین راه اتصال این دونقطه، ترسیم خط مستقیمی میان آنها است. خط مستقیمی که برخلاف سایر خطها، یگانه و وحید است. وقتی مقصد خدا باشد و نقطه شروع ما باشیم، هرکسی قادر به یافتن و ترسیم آن خط مستقیم نیست؛ مگر اینکه جذبههای الهی، او را به سمت خویش وادارد و توفیق سیر در این خط مستقیم را به او عنایت کند. آری این بهترین دعایی است که میتوان از پروردگار عالم داشت و امام علیهالسلام با قرائت این آیه، اینچنین دعایی را به همه عاشقان و ره پویان راه خویش آموزش داده است.
49. کوهها و کاهها در مسیر سیدالشهدا
یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا مکرر قرائت کردند، آیه 23 سوره احزاب است: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً؛ از مؤمنان مردانى هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند صادقانه وفا كردند، برخى از آنان پيمانشان را به انجام رساندند و برخى از آنان همچنان انتظار مىبرند و هيچ تغيير و تبديلى در پيمانشان ندادهاند». هرکدام از اصحاب که به وداع با آن حضرت میآمد، امام این آیه را در بدرقه راه او تلاوت میکردند. [61]
تفاوت خوبها و بدها، تفاوت کاه و کوه است. خوبها مثل کوه استوارند و در مقابل طوفانهای سهمگین ذرهای تکان نمیخورند و تغییر موضع نمیدهند. حق را که شناختند تا پای جان برای دفاع از آن میایستند و زر و زور و تزویر، ذرهای آنها را از مسیرشان منحرف نمیکند. اما بدها مثل کاهاند و مبتلا به تغییر گاهوبیگاهاند. هرروز طرفدار جریانی هستند که نفع خود را در آن میبینند و هر ساعت چاکر دروغین کسانی هستند که معاش آنها را تأمین میکنند. اصحاب امام حسین علیهالسلام کاملترین نمونههای انسانی با ارادههای پولادین بودند. کوههایی استوار که هیچچیز نتوانست میان آنها و سیدالشهدا فاصله اندازد. امروز هم همچنان این تقابل کوهها و کاهها ادامه دارد. باید بنگریم که در ثابتقدمی در مسیر سیدالشهدا ما در کدام طرف این دوگانه قرار داریم.
50. استوارتر از پارههای آهن!
یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا مکرر قرائت کردند، آیه 23 سوره احزاب است: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً؛ از مؤمنان مردانى هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند صادقانه وفا كردند، برخى از آنان پيمانشان را به انجام رساندند و برخى از آنان همچنان انتظار مىبرند و هيچ تغيير و تبديلى در پيمانشان ندادهاند». هرکدام از اصحاب که به وداع با آن حضرت میآمد، امام این آیه را در بدرقه راه او تلاوت میکردند. [62]
پارههای آهن نماد استقامت و استواری هستند. ستون خانهها و میلگردهای بهکاررفته در برجهای سر به فلک کشیده، همه از جنس آهن هستند. سلاحهای مخرب جنگی که ویران میکنند اما ویران نمیشوند از فلزات سخت و آهن ساخته میشوند. ماشینهای سواری و صنعتی که سختی جادهها را به جان میخرند و در سرما و گرما ملول نمیشوند، از آهن هستند اما بااینهمه مؤمن از آهن نیز استوارتر است! همین آهن سخت و استوار، بالاخره در درجهای از حرارت، سست و بیقرار میشود و استحکام خویش را از کف میدهد اما مؤمن با هیچ سببی از خانه ایمان خود جدا نمیشود و سرسوزنی از باورهای ایمانی خود دست نمیکشد. [63] سرّ ارزشمندی یاران حسینی علیهالسلام در همین نکته استواری و ثبات قدم ایشان است که امام علیهالسلام با خواندن مکرر این آیه شریفه آن را به ما گوشزد میکند، اگر اهل شنیدن باشیم و این ثبات قدم و استواری را مانند آن یاران کربلایی پیشه خود سازیم.
51. ثبات قدم یاران حسینی
یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا مکرر قرائت کردند، آیه 23 سوره احزاب است: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً؛ از مؤمنان مردانى هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند صادقانه وفا كردند، برخى از آنان پيمانشان را به انجام رساندند و برخى از آنان همچنان انتظار مىبرند و هيچ تغيير و تبديلى در پيمانشان ندادهاند». هرکدام از اصحاب که به وداع با آن حضرت میآمد، امام این آیه را در بدرقه راه او تلاوت میکردند. [64]
در این آیه شریفه سخن از افرادی ثابتقدم است که با بادهای مخالف حرکت نمیکنند؛ مثل یاران امام حسین که نه تهدید نه تطمیع نه شبهه پراکنی و نه ... در آنها اثر نکرد و نتوانست کوچکترین فاصلهای میان آنها و امامشان ایجاد کند. این استواری و ثبات قدم، رمز ماندگاری در مسیر سیدالشهدا است و همان چیزی است که عاشقان حسینی در سجده زیارت عاشورا آن را از خدای بزرگ طلب میکنند. [65] آنها که سالبهسال و محرم به محرم عاشقتر از پیش میشوند و هرسال شباهتی بیشتر به یاران حسینی پیدا میکنند شبیه اصحاب امام حسین هستند اما آنها که با گذر زمان سستتر میشوند و شک و تردید بهجای قطع و یقین مینشانند، هیچ شباهتی به یاران حسینی ندارند. بنگریم که ما در کدام دسته قرار داریم!
52. مراقبت از طلای ایمان
یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا مکرر قرائت کردند، آیه 23 سوره احزاب است: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً؛ از مؤمنان مردانى هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند صادقانه وفا كردند، برخى از آنان پيمانشان را به انجام رساندند و برخى از آنان همچنان انتظار مىبرند و هيچ تغيير و تبديلى در پيمانشان ندادهاند». هرکدام از اصحاب که به وداع با آن حضرت میآمد، امام این آیه را در بدرقه راه او تلاوت میکردند. [66]
طلافروشیها، صرافیها، بانکها و ... مجهز به سیستمهای ضد سرقت هستند و دزدگیر دارند. اما سبزیفروشیها، عطاریها، اغذیهفروشیها و ... هزینه نصب سیستمهای پیچیده آنها را به جان نمیخرند. طلا و دلار دزد بسیار دارد اما چغندر و سیبزمینی مورد طمع دزدها قرار نمیگیرند. «ایمان» بهمراتب ارزشمندتر از طلا و دلار است و به خاطر همین است که دزد فراوان دارد. خیلی از سایتها، کانالهای مجازی، دوستها، کتابها، فیلمها و ...، دزد ایمان ما هستند اما ما که سیستم ضد سرقت نداریم معمولاً در مقابل آنها میشکنیم و هرروز گوشهای از ایمان خود را دودستی به آنها میبخشیم و همین باعث میشود که یکوقت به خود بیاییم و ببینیم از کوه ایمان دیروز ما، ذره کاهی هم برای امروز نمانده است!
یاران امام حسین علیهالسلام اما اینگونه نبودند و ایمان سخت آنها و ثبات قدم ایشان در مسیر امام حسین علیهالسلام، آنها را به وفادارترین یاران در طول تاریخ مبدل ساخت. تهدید، تطمیع، شبهه پراکنی و ... ذرهای آنها را از سیدالشهدا دور نکرد. آری آنها مراقب طلای ایمان خود بودند! کاش ما هم در این ایامی که دزد دین فراوان شده است، مراقب ایمان خود باشیم.
53. ثبات قدم در عصر مدرنیته!
یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا مکرر قرائت کردند، آیه 23 سوره احزاب است: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً؛ از مؤمنان مردانى هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند صادقانه وفا كردند، برخى از آنان پيمانشان را به انجام رساندند و برخى از آنان همچنان انتظار مىبرند و هيچ تغيير و تبديلى در پيمانشان ندادهاند». هرکدام از اصحاب که به وداع با آن حضرت میآمد، امام این آیه را در بدرقه راه او تلاوت میکردند. [67]
عصر مدرن تغییر و تبدیل را امری رایج کرده است. تنوعطلبی و تکثر، در همه شئون زندگی انسان مدرن جا خوش کرده است. لباس متفاوت، خانه متفاوت، ماشین متفاوت، همسر متفاوت و ...، کلیدواژههای شناختهشدهای در دنیای امروز هستند و هدف اصلی زندگی بسیاری از ما را تشکیل میدهند. در این میان «اعتقادات متفاوت» هم رواج پیدا کرده است. بسیاری دو روز بر یک دین و یک اعتقاد نیستند و صبح از علی دم میزنند اما شب سر سفره معاویه شام میخورند!
یاران امام حسین اما اهل این تنوعطلبیها نبودند و اعتقاد و باور خود به امامشان را در مقابل هیچ قدرتی تغییر ندادند. تهدید به مرگ، تطمیع به زندگی مرفه و جاه و مقام، شبهه پراکنی و تشکیک در قدسیت امام و ... هیچکدام سرسوزنی آنها را تکان نداد و همین امر علت اصلی بزرگی آنها بود. شاید در عصر مدرن بیش از هر زمان دیگری نیازمند این ویژگی یاران حسینی هستیم: «ثبات قدم در دین». باید با این تنوعطلبی مبارزه کنیم و وقتی حق را شناختهایم تا پای جان برای آن ایستادگی کنیم.
54. مؤمن استوارتر از کوه
یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا مکرر قرائت کردند، آیه 23 سوره احزاب است: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً؛ از مؤمنان مردانى هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند صادقانه وفا كردند، برخى از آنان پيمانشان را به انجام رساندند و برخى از آنان همچنان انتظار مىبرند و هيچ تغيير و تبديلى در پيمانشان ندادهاند». هرکدام از اصحاب که به وداع با آن حضرت میآمد، امام این آیه را در بدرقه راه او تلاوت میکردند. [68]
کوه نماد ثبات قدم و ایستادگی است اما مؤمن حتی از کوه هم استوارتر است. کوه هرچند با باد و طوفان و زلزله و ... تکان نمیخورد اما ضربههای بیل و کلنگ یا یک ابزار مدرن مکانیکی، میتواند شکل ظاهری آن را حتی اگر شده به آهستگی و در طول زمان، تغییر دهد؛ اما مؤمن در طول زمان استوار میماند و از باورهای اصیل ایمانی خود پاسداری میکند. [69] سرّ قیمتی شدن اصحاب سیدالشهدا و ماندگاری آنها در تاریخ و زینت بخشی نام آنها به لیست اسامی اولیای الهی، در همین «ثبات قدم» است که امام علیهالسلام با قرائت مکرر این آیه شریفه، آن را به ما تذکر میدهد. بنگریم که تا چه میزان به اصحاب آن حضرت شباهت داریم.
55. تلاش برای رسیدن به یقین
یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا مکرر قرائت کردند، آیه 23 سوره احزاب است: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً؛ از مؤمنان مردانى هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند صادقانه وفا كردند، برخى از آنان پيمانشان را به انجام رساندند و برخى از آنان همچنان انتظار مىبرند و هيچ تغيير و تبديلى در پيمانشان ندادهاند». هرکدام از اصحاب که به وداع با آن حضرت میآمد، امام این آیه را در بدرقه راه او تلاوت میکردند. [70]
آری یاران امام حسین علیهالسلام ثابتقدم بودند و تغییر و تبدیلی در ایمان و اعتقادات آنها وجود نداشت اما امروز چگونه میتوان مثل آنها زیست و از خانه ایمان خود مراقبت کرد؟ دنیای امروز ما مملو از شبهه پراکنی در مسائل دینی و اعتقادی است. فضای مجازی و حقیقی هرروز با ترفندی تلاش میکند تا باورهای ما را سستتر نماید و در این میان فقط کسانی ثابتقدم میمانند و از گوهر ایمان خود محافظت میکنند که به «یقین» رسیده باشند و باورهای خود را با گمان و تخمین بنا نکرده باشند. [71] این روزها بیش از هر دوره تاریخی دیگری نیازمند تحصیل علم و یقین و تلاش برای رسیدن به باورهای قطعی و مسلم هستیم. مطالعات دینی، پرسش از افراد متخصص، تعامل و ارتباط با دین شناسان قابلاعتماد، مشارکت در مجامع حقیقی و مجازی با محوریت مسائل اعتقادی و ...، میتواند کمککار ما در رسیدن به یقین در مسائل اعتقادی باشد. امروز خیلی نیازمند این عنصر سازنده ـ که ضامن استواری ایمان ما است ـ هستیم؛ البته اگر حواسمان باشد!
56. انس با قرآن، عامل پایداری در ایمان
یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا مکرر قرائت کردند، آیه 23 سوره احزاب است: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً؛ از مؤمنان مردانى هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند صادقانه وفا كردند، برخى از آنان پيمانشان را به انجام رساندند و برخى از آنان همچنان انتظار مىبرند و هيچ تغيير و تبديلى در پيمانشان ندادهاند». هرکدام از اصحاب که به وداع با آن حضرت میآمد، امام این آیه را در بدرقه راه او تلاوت میکردند. [72]
ثبات قدم و استواری، ویژگی اصلی یاران امام حسین علیهالسلام بود. هرچند این ویژگی همیشه ارزشمند است و خبر از بزرگی روح انسان میدهد، اما امروزه در زمانهای که اعتقادات و ایمان افراد در معرض انواع بادها و طوفانهای سهمگین قرار دارد، اهمیت بیشتری پیدا کرده است. چگونه میتوان به تقویت این گوهر گرانبها در وجود خود اقدام کرد و پایههای اعتقادی و ایمانی خویش را استوارتر ساخت تا در هجوم هجمههای دنیای مجازی و حقیقی نریزد و ویران نگردد؟ «انس با قرآن» یکی از مهمترین راههای رسیدن به این نقطه مطلوب است. [73] انس با کلام خدا و دقت و تأمل در سخنانی که پروردگار عالم با آدمیان در میان گذاشته است، روح ایمان ما را قویتر و محکمتر میسازد. طرفه آنکه به شهادت تاریخ، اصحاب امام حسین نیز در زمره قرآن شناسان و دوستان قرآنی بودند. [74]
57. شنیدن موعظه، عامل پایداری در ایمان
یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا مکرر قرائت کردند، آیه 23 سوره احزاب است: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً؛ از مؤمنان مردانى هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند صادقانه وفا كردند، برخى از آنان پيمانشان را به انجام رساندند و برخى از آنان همچنان انتظار مىبرند و هيچ تغيير و تبديلى در پيمانشان ندادهاند». هرکدام از اصحاب که به وداع با آن حضرت میآمد، امام این آیه را در بدرقه راه او تلاوت میکردند. [75]
چگونه میتوان مانند یاران حسینی به این ثبات قدم رسید و پایه ایمان خویش را تقویت کرد تا در هجمه شبهات اعتقادی و مظاهر زندگی مادی نلرزد و نلغزد؟ یکی از مؤثرترین راهکارها برای رسیدن به این نقطه آرمانی، «شنیدن موعظه» است. قلب انسان مانند آهنی که در مجاورت هوا زنگ میزند، در معاشرت با زینتهای زندگی دنیا زنگار میبندد. آهن را برای اینکه زنگ نبندد ضدزنگ میزنند و قلبهای ما را برای اینکه زنگار نبندند باید با موعظه پیوند داد. [76] در میان هیاهوی شهر، موعظه برای ما مثل نان شب واجب است و الا مرگ قلب ما و سستی ایمان ما و جدا شدن دیر یا زود ما از دستگاه امام حسین علیهالسلام، سرنوشتی محتوم خواهد بود. باید به دنبال فضای موعظهگری برای خود باشیم تا از کاروان یاران حسینی عقب نمانیم!
58. رابطه قویم محبت و ثبات قدم
یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا مکرر قرائت کردند، آیه 23 سوره احزاب است: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً؛ از مؤمنان مردانى هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند صادقانه وفا كردند، برخى از آنان پيمانشان را به انجام رساندند و برخى از آنان همچنان انتظار مىبرند و هيچ تغيير و تبديلى در پيمانشان ندادهاند». هرکدام از اصحاب که به وداع با آن حضرت میآمد، امام این آیه را در بدرقه راه او تلاوت میکردند. [77]
یاران حسینی زیباترین صحنههای بندگی و ایثار را در طول تاریخ رقم زدند و به نمایش درآوردند. درجه پایداری آنها در مسیر سیدالشهدا، قابلتصور باعقلهای کوچک ما نیست و همیشه این سؤال را در ذهن ما به خلجان درمیآورد که: «آنها چگونه به این مقام از ثبات قدم و پایداری رسیدند»؟ بدون شک یکی از مهمترین عواملی که آنها را در مسیر امام استوار ساخت، کیمیای «محبت واقعی» بود که به آن حضرت داشتند. عشق، عاشق را در مسیر معشوق استوارتر میسازد و این رمز ارزشمندی محبت به خاندان اهلبیت عصمت و طهارت در آموزههای شیعی است. محبت واقعی به امام، ریشههای ایمان را تا اعماق وجود ما میدواند و آنوقت هیچ زر و زور و تزویری دست ما را از دامن امام کوتاه نخواهد کرد. [78]
59. محبت به امام و ثبات قدم در دین
یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا مکرر قرائت کردند، آیه 23 سوره احزاب است: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْديلاً؛ از مؤمنان مردانى هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند صادقانه وفا كردند، برخى از آنان پيمانشان را به انجام رساندند و برخى از آنان همچنان انتظار مىبرند و هيچ تغيير و تبديلى در پيمانشان ندادهاند». هرکدام از اصحاب که به وداع با آن حضرت میآمد، امام این آیه را در بدرقه راه او تلاوت میکردند. [79]
بهصورت کلی مسلمانان در طول تاریخ اسلام در رابطه با اهلبیت پیامبر خدا صلیالله علیه و آله دودسته شدند: گروهی محبت آنها را در قلب خود جای دادند و گروهی دیگر یا شوقی به آنها نداشتند یا حتی بغض آنان را در دل خود جای دادند. هر یک از این دو گروه نیز طیف گستردهای دارند و درجات حب و بغض آنها بسیار متفاوت است. در این میان به باور اصیل شیعه، هر کس بتواند در گروه اول وارد شود و گوی محبت را از دیگران برباید و بیشتر و بیشتر به خاندان اهلبیت عشق بورزد، به سعادت انسانی نزدیکتر است. سرّ این معنا واضح است؛ زیرا هرقدر محبت نسبت به ایشان در کانون قلب انسان بیشتر شود، ثبات قدم او در دینداری و پایداری و پایمردی او در ایمان بیشتر خواهد شد. [80] اصحاب امام حسین علیهالسلام ـ که تا این حد استوار و محکم در مسیر امام خود باقی ماندند و همه هستی خویش را در راه او در طبق اخلاص فدا کردند ـ پیشازاین از محبان و عاشقان واقعی آن حضرت بودند. آری عشق به امام، عشق به همه خوبیهاست و یا چنین حال و حالتی، سست ایمانی معنایی ندارد.
60. حماسه حسینی و اتمامحجت
در کارزار کربلا، گروهی از جنیان به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند و میخواستند با قدرتهای غیبی تمام دشمنان امام را نابود کنند. امام یاری آنها را نپذیرفت و فرمود: «به خدا قسم قدرت ما بر دشمنان خویش بیش از شما است» و سپس آیه 42 سوره انفال را تلاوت کردند: «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ؛ تا هر كه هلاك مىشود از روى دليلى روشن (بینه) هلاك شود، و هر كه زندگى مىیابد از روی برهانى آشكار (بینه) زندگى كند».
اصل این آیه در مورد جنگ بدر است. جنگ بدر در شرایط کاملاً نامساوی برقرار شد و بهحسب معادلات ظاهری، امکان پیروزی مسلمانان وجود نداشت. سپاه مشرکین در منطقهای بلند با خاک سفت و آب مستقر بود و سپاه مسلمین در منطقهای گود و پایین با خاک نرم و بدون آب. تعداد مشرکین هم بهمراتب بیشتر از مسلمانان بود و همه تدابیر را برای پیروزی لحاظ کرده بودند. بااینهمه مقدرات الهی بهگونهای تنظیم شد که مسلمانان در کمال تعجب پیروز شدند. این پیروزی اعجاز آمیز، دلیل روشن و بینهای آشکار بر حقانیت مسلمانان بود. خدا با این پیروزی، حجت را بر هر دو طرف تمام کرد. حال امام حسین علیهالسلام میگوید من از قدرت خارقالعاده خودم استفاده نمیکنم برای اینکه اتمامحجت کرده باشم. تا هم کسانی که با من میمانند با «دلیل و حجت» به مقامات خود برسند، هم سپاه مقابل با «دلیل و حجت» به عذاب الهی درآیند. آری خوب که بنگریم کل حماسه امام حسین در راستای همین اتمامحجت بود.
61. بینه حماسه حسینی
در کارزار کربلا، گروهی از جنیان به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند و میخواستند با قدرتهای غیبی تمام دشمنان امام را نابود کنند. امام یاری آنها را نپذیرفت و فرمود: «به خدا قسم قدرت ما بر دشمنان خویش بیش از شما است» و سپس آیه 42 سوره انفال را تلاوت کردند: «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ؛ تا هر كه هلاك مىشود از روى دليلى روشن (بینه) هلاك شود، و هر كه زندگى مىیابد از روی برهانى آشكار (بینه) زندگى كند».
«بینه» در اصل لغت چیزی است که میان دو شیء فاصله اندازد و بین آنها بینونت و جدایی ایجاد کند. دلایل روشن و براهین آشکار، ازآنجهت که میان حق و باطل مرزبندی میکنند و آن دو را از یکدیگر جدا میسازند نیز بینه هستند. امام با استناد به این آیه حماسه خود را «بینه» میداند. جریان زنده و پایندهای که حق و باطل را از یکدیگر جدا میکند و در طول تاریخ چراغ راه هدایت بندگان خدا میشود. اگر امام نتیجه کارزار نابرابر کربلا را به قدرت امامت خود و با امور غیبی، به نفع خویش تمام میکرد، هرچند چندین سال بیشتر زندگی میکرد و مصیبت و رنج نمیدید، اما نهایتاً در تاریخ برای او مانند بسیاری از انبیا و اولیا معجزهای نوشته میشد. اما او با آفرینش صحنههای کربلا، دلیل روشن خود را به تمام دنیای اسلام با شکستن مرزهای زمانی و مکانی مخابره کرد. اگر امروز هم افراد فراوانی با شنیدن رشادت و شجاعت و ایثار او و یارانش به دین و انسانیت و اخلاق دست مییابند، بر سر سفره بینهای نشستهاند که آن حضرت با پذیرش مظلومیت و بلا، آن را برای تاریخ به یادگار گذاشت.
62. چرا امام حسین علیهالسلام از قدرتهای خارقالعاده بهره نگرفت؟
در کارزار کربلا، گروهی از جنیان به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند و میخواستند با قدرتهای غیبی تمام دشمنان امام را نابود کنند. امام یاری آنها را نپذیرفت و فرمود: «به خدا قسم قدرت ما بر دشمنان خویش بیش از شما است» و سپس آیه 42 سوره انفال را تلاوت کردند: «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ؛ تا هر كه هلاك مىشود از روى دليلى روشن (بینه) هلاك شود، و هر كه زندگى مىیابد از روی برهانى آشكار (بینه) زندگى كند».
گاهی پرسیده میشود که چرا امام از قدرتهای ماورایی استفاده نکرد و نتیجه کربلا را به نفع خویش پایان نداد؟ چرا با معجزه چشمه آبی جاری نکرد و خود و یارانش را از هلاکت بیآبی نجات نداد و ...
پاسخ این سؤالها را میتوان از قرائت این آیه توسط امام حسین دریافت کرد. فرض کنید که امام تمام این کارها را بهصورت معجزه انجام میداد، در این صورت درنهایت این معجزات شبیه سایر معجزات انبیا و اولیا، در لابلای کتب تاریخی و حدیثی نگاشته میشد و گاهوبیگاه توسط موافقان و مخالفان خوانده میشد و یا مورد انکار قرار میگرفت و یا تعبداً پذیرفته میشد. اما آیا دیگر کربلایی بود که بهعنوان دلیلی روشن (بینه) مسیر هدایت و انسانیت را به روی آزادی خواهان جهان بگشاید؟ آیا از این معجزات نقل شده، درس ایثار، شجاعت، صبر، آزادگی، وفاداری، بندگی خدا، رضا به قضای الهی و در یککلام «انسانیت» به خوانندگان این معجزات القا میشد؟ آیا این معجزات نقل شده جذبههای عرفانی میشدند تا گاهوبیگاه دستگیر گنهکاران شوند و آنها را مانند حرّ منقلب کنند و بهسوی خدا و دین خود رهنمون شوند؟ آری حماسه امام حسین با پذیرش بلا و مصیبت، بینه و دلیل روشنی شده است تا مسیر انسانیت و خدایی زیستن در هر زمان و مکانی، با یادکرد از کربلا و عاشورا نمایان شود.
63. کربلا دلیل روشنی برای خوب شدن
در کارزار کربلا، گروهی از جنیان به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند و میخواستند با قدرتهای غیبی تمام دشمنان امام را نابود کنند. امام یاری آنها را نپذیرفت و فرمود: «به خدا قسم قدرت ما بر دشمنان خویش بیش از شما است» و سپس آیه 42 سوره انفال را تلاوت کردند: «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ؛ تا هر كه هلاك مىشود از روى دليلى روشن (بینه) هلاك شود، و هر كه زندگى مىیابد از روی برهانى آشكار (بینه) زندگى كند».
برخی که به آلودگی و گناه عادت کردهاند، خوب بودن را چیزی ناممکن و ناشدنی میدانند و با این بهانه دست از اصلاح خود برمیدارند و اقدامی برای بهتر شدن نمیکنند. این بیماری خطرناک به جان هرکسی بیفتد، او را نابود میکند و امکان بازگشت و اصلاح را از او میگیرد. کربلا دلیل روشنی در مقابل این باور غلط است. کربلا به ما میآموزد که حتی اگر در زمره سیاهترینها باشیم، بازهم راه برای ما باز است و بازهم امکان اصلاح ما و رسیدن به مقام سفیدترینها برای ما ممکن است. کربلا فریاد میکند که حتی اگر حرّ باشی و آب روی بهترین بندگان خدا ببندی و مسیر بازگشت آنها از میدان جنگی نابرابر را مسدود کنی و ترس و اضطراب وحشت بر دل بهترین بندگان خدا بنشانی، بازهم میتوانی از زنجیر هوای نفس رها شوی و توبه حقیقی پیشه کنی و به بهترینها ملحق شوی! آری این بینه و دلیل روشن کربلا است که تا امروز مانده است و اگر امام حسین علیهالسلام یاری جنیان را میپذیرفت و با اعجاز این جنگ نابرابر را با پیروزی خود خاتمه میبخشید، هرگز به گوش ما نمیرسید.
64. کربلا، اتمامحجت بر یزیدیان
در کارزار کربلا، گروهی از جنیان به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند و میخواستند با قدرتهای غیبی تمام دشمنان امام را نابود کنند. امام یاری آنها را نپذیرفت و فرمود: «به خدا قسم قدرت ما بر دشمنان خویش بیش از شما است» و سپس آیه 42 سوره انفال را تلاوت کردند: «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيىٰ مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ؛ تا هر كه هلاك مىشود از روى دليلى روشن (بینه) هلاك شود، و هر كه زندگى مىیابد از روی برهانى آشكار (بینه) زندگى كند».
آیا میتوان سپاهیان عمر سعد را معذور دانست و آنها را در مقابله با امام حسین علیهالسلام فریب خورده و جاهل شمرد؟ اگر امام با دخالت غیبی جنیان جنگ را خاتمه میبخشید، شاید چنین احتمالی قابلطرح بود و شاید برخی افراد در فریب تبلیغاتی شامیان صاحب عذر میشدند، اما امام با پذیرش جام بلا و به تصویر کشیدن اوج مظلومیت، حقانیت خود را ثابت کرد تا بر این افراد اتمامحجت شود و عذابی که در قیامت گریانگیر آنها میشود، عذابی موجه و بهجا باشد. وقتی با عمامه پیامبر خدا خطبه خواند، وقتی فریاد کشید که فرزند دختر پیامبری غیر از او روی زمین وجود ندارد، وقتی از فضل پدران و خاندانش گفت، وقتی روایات پیامبر خدا در فضیلت خود و برادرش را قرائت کرد، وقتی زیر تیرباران نماز اول وقت خویش را بجای آورد، وقتی شیرخواره خود را بر دست گرفت و به میدان آورد و در تمام لحظات جانسوز کربلا، وقتی تکتک مصیبتها را به جان خرید، لحظهلحظه حجت را بر سپاهیان یزید و البته بر تاریخ تمام کرد و خوبها و بدها را از هم جدا ساخت و خالص گرداند.
65. کربلا فرصت شکوفایی گوهر وجودی اولیای خدا
در کارزار کربلا، گروهی از جنیان به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند و میخواستند با قدرتهای غیبی تمام دشمنان امام را نابود کنند. امام یاری آنها را نپذیرفت و فرمود: «به خدا قسم قدرت ما بر دشمنان خویش بیش از شما است» و سپس آیه 42 سوره انفال را تلاوت کردند: «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ؛ تا هر كه هلاك مىشود از روى دليلى روشن (بینه) هلاك شود، و هر كه زندگى مىیابد از روی برهانى آشكار (بینه) زندگى كند».
اگر کارزار کربلا با دخالت جنیان و بهصورت غیبی خاتمه پیدا میکرد آیا سره از ناسره سوا میشد؟ آیا امثال حرّ بن یزید ریاحیها، حسینی میشدند؟ آیا قدر و منزلت تمامی 72 تن از یاران حسینی ـ آنچنانکه بودند ـ شناخته میشد؟ آیا حتی وجود نازنینی مثل قمر بنیهاشم علیهالسلام به مقاماتی که اینک دارد نائل میآمد و یا زینت کبرا سلامالله علیها به نماد صبر و استقامت تبدیل میشد؟ خوب که بنگریم پذیرش بلا از طرف امام حسین علیهالسلام و عدم دخالت عوامل غیبی در این جریان و اجازه دادن به اینکه همه اسباب به روال طبیعی خود اثرگذاری کنند، باعث شد تا گوهر وجود کربلاییان شکوفا شود و جذبههای نورانیت وجود آنها در طول تاریخ بدرخشد و چراغ راه صدها و هزاران انسان دیگر باشد و این است معنا آیه شریفه که حضرت خواند: «تا هر که زندگی مییابد از روی برهانی آشکار زندگی یابد».
66. کربلا، دلیل روشن واقعیت حیات
در کارزار کربلا، گروهی از جنیان به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند و میخواستند با قدرتهای غیبی تمام دشمنان امام را نابود کنند. امام یاری آنها را نپذیرفت و فرمود: «به خدا قسم قدرت ما بر دشمنان خویش بیش از شما است» و سپس آیه 42 سوره انفال را تلاوت کردند: «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ؛ تا هر كه هلاك مىشود از روى دليلى روشن (بینه) هلاك شود، و هر كه زندگى مىیابد از روی برهانى آشكار (بینه) زندگى كند».
واقعیت زندگی بهرهمندی از تمتعات دنیوی نیست. خوردن و خوابیدن و لذت مادی بردن، تمام هم و غم زندگی یک انسان مؤمن نیست. از نگاه او اگر حیات کسی منحصر در همین امور شود، ممات است و بهرهای از واقعیت زندگی نبرده است. واقعیت زندگی با بهرهگیری از تمتعات معنوی و رشد و کمالیابی در مراتب اخلاق و انسانیت شکل میگیرد. اما آیا افرادی بودهاند که به خاطر رسیدن به این کمالات معنوی، از لذتهای مادی گذر کرده باشند و با خلوص تمام در پی دستیابی به مقامات بلند انسانی بوده باشند؟ نمونه بارز این افراد در کارزار کربلا دیده میشوند و داستان آنها هرسال برای ما بازگویی مکرر میشود تا فراموش نکنیم که زندگی فقط بهرهگیری از لذتهای مادی نیست. آری امام حسین و یاران کربلاییاش بینه و دلیل روشنی هستند بر اینکه حقیقت حیات و زندگی، در ورای بهرهگیری از لذتهای مادی دنیا است. اگر امام کربلا را با قدرتی اعجاز گونه خاتمه میبخشید و فرصت شکوفایی این کمالات معنوی را برای خودش و یارانش فراهم نمیکرد، امروز ما از چنین دلیل روشنی محروم بودیم.
67. مرزبندی میان اهل هلاکت و هدایت
در کارزار کربلا، گروهی از جنیان به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند و میخواستند با قدرتهای غیبی تمام دشمنان امام را نابود کنند. امام یاری آنها را نپذیرفت و فرمود: «به خدا قسم قدرت ما بر دشمنان خویش بیش از شما است» و سپس آیه 42 سوره انفال را تلاوت کردند: «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ؛ تا هر كه هلاك مىشود از روى دليلى روشن (بینه) هلاك شود، و هر كه زندگى مىیابد از روی برهانى آشكار (بینه) زندگى كند».
وقتی انسانی دروغ میگوید یا زنا میکند یا بیگناهی را به قتل میرساند یا بمب اتم بر سر صدها مرد و زن بیگناه میریزد و ... آیا خدا قدرت دارد که جلوی او را بگیرد؟! بدون شک چنین قدرتی وجود دارد اما چرا خدا از این قدرت استفاده نمیکند و جلوی ظلم ظالم را نمیگیرد؟! پاسخ روشن است. اگر خدا از هر ظلمی با قدرتی خارقالعاده جلوگیری کند و عملاً اختیار را از کف ظالم بیرون برد، آیا فرق ظالم و مظلوم، بنده خدا و بنده شیطان، سیاهوسفید و در یککلام خوب و بد مشخص میشود؟ آیا تفاوت میان یزید و امام حسین آشکار میشود؟ آری خدا با حکمت خود از اعمال چنین قدرتی صرفنظر میکند.
ولیّ خدا نیز مانند خدا عمل میکند. امام حسین علیهالسلام میتواند با قدرتهای اعجاز گونه بر تمام سی هزار نفر سپاه عمر سعد پیروز شود و در طرفهالعینی همه را با خاک یکسان کند اما اگر چنین کند آیا عیار وجود عمر سعد و حر بن یزید ریاحی نمایان میشود؟ آیا حبیب بن مظاهری شکوفا میشود که در سن پیری از همه هستی خود در راه حق بگذرد؟ آیا قمر بنیهاشمی نمایان میشود که وفا و تسلیم را به اوج برساند و عالم را حیران عظمت خود گرداند؟ آری امام نیز با حکمت خود از بهکارگیری چنین قدرتهایی صرفنظر میکند، تا هلاک شوندگان و هدایت یافتگان با دلیل روشن از هم متمایز گردند.
68. امتحان سخت کربلا
در کارزار کربلا، گروهی از جنیان به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند و میخواستند با قدرتهای غیبی تمام دشمنان امام را نابود کنند. امام یاری آنها را نپذیرفت و فرمود: «به خدا قسم قدرت ما بر دشمنان خویش بیش از شما است» و سپس آیه 42 سوره انفال را تلاوت کردند: «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ؛ تا هر كه هلاك مىشود از روى دليلى روشن (بینه) هلاك شود، و هر كه زندگى مىیابد از روی برهانى آشكار (بینه) زندگى كند».
قدر گوهر انسان فقط در سایه اختیار شناخته میشود. اگر معلمی روز امتحان بالای سر دانشآموز بایستد و تا دستش به سمت جواب خطا میرود به روی دست او بکوبد و عملاً او را وادار کند تا تنها تست صحیح را علامت بزند، آیا اساساً امتحان گرفتن او کاری عاقلانه است؟ در چنین امتحانی تفاوت دانشآموز سختکوشی که از آسایش و آرامش خود زده است تا درس را بیاموزد و بازیگوشی که کلمهای از درس را در خاطر ندارد نمایان نمیشود و چنین امتحانی از پیش محکوم به شکست و بازیچه است.
اگر ولی خدا نیز در کنار هر خطایی که از ما سر میزند با قدرتی معجزه آمیز و ماورائی ورق را برگرداند دقیقاً همین اتفاق میافتد. عاشورا روز امتحان بود و سپاه عمر سعد و سپاه امام حسین هر دو در امتحانی سخت شرکت داشتند. اگر امام در قبال خطای سپاه مقابل، از قدرتهای ماورایی استفاده میکرد، هیچوقت تفاوت امثال عمر سعدها با حر بن یزید ریاحیها نمایان نمیشد. آری امام روال طبیعی اثرگذاری اسباب را مخدوش نکرد تا در این امتحان سخت اهل هلاکت و اهل حیات هرکدام با دلیل آشکار متمایز شوند و مرزبندی بین آنها نمایان گردد.
69. کربلا و کنترل قدرتهای غیبی
در کارزار کربلا، گروهی از جنیان به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند و میخواستند با قدرتهای غیبی تمام دشمنان امام را نابود کنند. امام یاری آنها را نپذیرفت و فرمود: «به خدا قسم قدرت ما بر دشمنان خویش بیش از شما است» و سپس آیه 42 سوره انفال را تلاوت کردند: «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ؛ تا هر كه هلاك مىشود از روى دليلى روشن (بینه) هلاك شود، و هر كه زندگى مىیابد از روی برهانى آشكار (بینه) زندگى كند».
معروف است که شخصی در خیابان با محمدعلی کلی، قهرمان بوکس جهان، دعوایش شد، محمدعلی فرار کرد و او هم به دنبال او میدوید و جریتر میشد و میگفت اگر دستش به او برسد او را میکشد. شخصی وسط خیابان طرف را گرفت و گفت: «دیوانه این قهرمان بوکس جهان است! فرار میکند تا تو را مشت نزند و الا با یکمشت او کارت تمام است!». واقعیت این است که انسانهای حکیم همیشه هر کاری که میتوانند را انجام نمیدهند بلکه قدرت خود را کنترل میکنند و با لحاظ همه جنبهها از آن بهره میگیرند.
سرّ اینکه اولیای الهی هم در زندگی عادی خود بهصورت دائمی از قدرتهای ماورایی بهره نمیبرند در همین نکته است. اگر امام حسین علیهالسلام در کنار هر محدودیتی که در عاشورا برای او ایجاد کردند، با قدرت ماورائی اقدامی میکرد و درنهایت عملاً این جنگ را شروع نشده خاتمه میبخشید، آیا امروز قدر و منزلت یاران او نمایان بود؟ آیا امثال حر از امثال عمر سعد جدا میشدند؟ آیا عظمت یاران باوفای او نمایان میشد تا درسی از آزادگی وفاداری و صبر و رشادت را برای جهانیان به ارمغان بگذارند؟ آیا اساساً جذبههای حسینی ـ که امروز میلیون نفر را واله و شیدای خود کرده است ـ وجود خارجی داشتند؟ خوب که بنگریم درمیابیم که همه این دلایل روشن به برکت اقدام حکیمانه امام حسین علیهالسلام شکل گرفته است. اگر او از جنیان بهره میبرد یا از طریق غیبی دیگری اقدام میکرد، امروز هیچیک از این دلایل روشن فروغی نداشتند.
70. کربلا صحنه غربالگری
در کارزار کربلا، گروهی از جنیان به یاری امام حسین علیهالسلام آمدند و میخواستند با قدرتهای غیبی، تمام دشمنان امام را نابود کنند. امام یاری آنها را نپذیرفت و فرمود: «به خدا قسم قدرت ما بر دشمنان خویش بیش از شما است» و سپس آیه 42 سوره انفال را تلاوت کردند: «لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ؛ تا هر كه هلاك مىشود از روى دليلى روشن (بینه) هلاك شود، و هر كه زندگى مىیابد از روی برهانى آشكار (بینه) زندگى كند».
آرد را الک میکنند تا سنگریزهها از آن جدا شوند و خلوص نان را از بین نبرند. مخصوصاً اگر سنگریزهها خیلی ریز و سفید باشند، جدا کردن آنها کار چشم و دست نیست و غربالی ریزتر و دقیقتر میطلبد. درجه خلوص آرد با سختگیری این غربال رابطه مستقیم دارد و هر چه دانههای ریز آرد، رنج گذر از غربال سختگیر را بچشند جا دارد؛ زیرا عاقبت کارشان جدا شدن از سنگریزههای مزاحم و رسیدن به درجه مطلوبی از خلوص خواهد بود. آری شاطری که آردش را غربال نمیکند مورد مواخذه است.
امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا غربالگری کرد. اگر از قدرتهای ماورائی و غیبی بهره میجست، ایبسا خیل عظیمی از سپاه عمر سعد را به سمت خویش میکشاند اما آنها سنگریزههای مزاحمی بودند که خلوص سپاهیان او را از بین میبردند. امام خود و یارانش را با پذیرش سختترین مراتب رنج و بلا، به تحمل رنج این غربال شدن دعوت کرد تا سپاهیانش خلوصی واقعی یابند و صحنه کربلا را به زیباترین شکل ممکن رقم زنند. آری امام حسین با پذیرش تأثیرگذاری عوامل طبیعی در کارزار کربلا، اهل هلاکت را از اهل حیات و نجات به معنای حقیقی کلمه جدا کرد.
71. کربلا، جلوه بندگی خدا
یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام بهصورت مکرر قرائت کردند، آیه 156 سوره بقره، معروف به آیه استرجاع است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون؛ ما از آنِ خدا هستيم، و بهسوی او بازمیگردیم». وقتی مروان آن حضرت را دعوت به بیعت با یزید کرد، وقتی خبر شهادت مسلم و هانی را شنید، وقتی از رؤیایی برخاست که در آن از شهادت خویش آگاه شد و در موارد دیگر این آیه بر لبهای امام جاری گشت. [81]
انا لله، اقرار به بندگی و مملوکیت در آستان الهی است. کسی که به این دو کلمه اعتقاد واقعی داشته باشد هرگز خود را مالک حقیقی چیزی نمیپندارد و همه داشتههایش را لطف و فضل خدا محسوب میکند بلکه حتی تمام حقیقت وجود خودش را نیز ملک حقیقی خدا میداند. با چنین باور عمیقی است که مصیبتهای بزرگ به چشم انسان کوچک میشوند و نعمتهای کوچک در نگاه او بسیار بزرگ میگردند. خوب که بنگریم بسیاری از صفات انسانی ـ که در حماسه امام حسین علیهالسلام بروز و ظهور پیدا کرد ـ در همین دو کلمه ریشه دارد. صبر، وفا، ایثار، شجاعت، ثبات قدم، رضا به قضای الهی و ... ـ که این روزها در جامعه ما کیمیایی کمیاب شدهاند ـ همه شاخههای درخت تنومند اعتقاد به «انا لله» هستند.
72. کربلا، جلوه بندگی خدا
یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام بهصورت مکرر قرائت کردند، آیه 156 سوره بقره، معروف به آیه استرجاع است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون؛ ما از آنِ خدا هستيم، و بهسوی او بازمیگردیم». وقتی مروان آن حضرت را دعوت به بیعت با یزید کرد، وقتی خبر شهادت مسلم و هانی را شنید، وقتی از رؤیایی برخاست که در آن از شهادت خویش آگاه شد و در موارد دیگر این آیه بر لبهای امام جاری گشت. [82]
این دو کلمه از نقطه آغاز و پایان ما سخن میگوید. آغاز ما از خداست و پایان ما نیز به او ختم میشود. از بینهایت تنزل پیدا کردهایم و به سمت بینهایت درحرکت هستیم. با چنین اعتقاد عمیقی آینه جان انسان، انعکاس همه خوبیها میشود و از بدیها و پلیدیها فاصله پیدا میکند. این اعتقاد راسخ به مبدأ و معاد و التزام عملی به شعار باشعور «انا لله و انا الیه راجعون» است، که از امام حسین علیهالسلام و یاران کربلاییاش بهترین تصاویر بندگی در طول تاریخ را منتشر میکند. با چنین اعتقادی است که حتی در مقابل پاره شدن گلوی طفل شیرخوارهاش نیز خم به ابرو نمیآورد و ذرهای از مدار بندگی فاصله نمیگیرد، بلکه عاشقانه و عارفانه خطاب به حضرت حق میگوید: «هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّهِ، اینکه مصیبت وارد بر من، در مقابل چشم خدا است، آن را بر من ساده میکند». [83]
73. بندگی خدا در متن بلا
یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام بهصورت مکرر قرائت کردند، آیه 156 سوره بقره، معروف به آیه استرجاع است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون؛ ما از آنِ خدا هستيم، و بهسوی او بازمیگردیم». وقتی مروان آن حضرت را دعوت به بیعت با یزید کرد، وقتی خبر شهادت مسلم و هانی را شنید، وقتی از رؤیایی برخاست که در آن از شهادت خویش آگاه شد و در موارد دیگر این آیه بر لبهای امام جاری گشت. [84]
وقتی غرق در آسایش و آرامش هستیم، گفتن چنین کلماتی بر زبان ما جای شگفتی ندارد. در روزگار خوشی، شکر خدا بهجا آوردن و خود را از او دیدن و عاقبت خود را ملحق شدن به او شمردن، کار چندان سختی نیست و کموبیش از مؤمن و منافق دیده میشود. اما در متن بلا و در دل ابتلا به رنج و مصیبت ـ که زمانه شکوه و شکایت برای افراد سست ایمان است ـ گفتن چنین کلماتی و اعتقاد به آنها، تنها از انسانهای بزرگ توقع میرود. روح بزرگ سیدالشهدا، بارزترین مصداق مؤمن واقعی به مضمون این آیه شریفه است و به تعبیر پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله، چنین کسی در عظیمترین مراتب نور الهی جای دارد. [85]
74. بندگی خدا و رضا به رضایت او
یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام بهصورت مکرر قرائت کردند، آیه 156 سوره بقره، معروف به آیه استرجاع است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون؛ ما از آنِ خدا هستيم، و بهسوی او بازمیگردیم». وقتی مروان آن حضرت را دعوت به بیعت با یزید کرد، وقتی خبر شهادت مسلم و هانی را شنید، وقتی از رؤیایی برخاست که در آن از شهادت خویش آگاه شد و در موارد دیگر این آیه بر لبهای امام جاری گشت. [86]
گویند شخصی برای خرید برده به بازار رفت. از بردهفروش سراغ بهترین را گرفت. جوانی تنومند و قویهیکل به او نشان داد و گفت این بهترین برده من است. از جوان پرسید نامت چیست؟ چند سال سن داری؟ چقدر توان کار داری؟ چقدر در روز میخوابی؟ چه میزان غذا میخوری و ...؛ برده جوان به هر یک از سؤالات کاملترین جوابها را داد اما شخص راضی نشد! برده دوم و سوم نیز به همین شیوه آزموده شده و مردود شدند. نوبت به چهارمی رسید که جثهای ضعیف و هیکلی نحیف داشت اما پاسخهای او رنگ دیگری بود: «نام من نامی است که مولایم بخواهد؛ سن و سال من مطابق با خواسته ارباب من است؛ بهقدری کار میکنم که آقایم دستور دهد؛ خواب من بهاندازه رضای مولای من است؛ خورد و خوراکم بهاندازه روزی مرحمتی آقایم است و ...». شخص همین جوان نحیف را خرید و با لبخند رضایت گفت: «بقیه ارباب بودند و فقط همین یک نفر بنده است».
امام حسین علیهالسلام و یاران باوفای او ثابت کردند که با همه وجود به «انا لله و انا الیه راجعون» باور دارند. آنها برترین مراتب بندگی و رضا به رضایت و قضای الهی را در تاریخ از خویشتن برجای گذاشتند و ب عمل خود نشان داند که: «ما از آنِ خدا هستيم، و بهسوی او بازمیگردیم». این بزرگترین درس کربلا برای ما است.
75. باور به آغاز و انجام، رمز عظمت کربلا
یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام بهصورت مکرر قرائت کردند، آیه 156 سوره بقره، معروف به آیه استرجاع است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون؛ ما از آنِ خدا هستيم، و بهسوی او بازمیگردیم». وقتی مروان آن حضرت را دعوت به بیعت با یزید کرد، وقتی خبر شهادت مسلم و هانی را شنید، وقتی از رؤیایی برخاست که در آن از شهادت خویش آگاه شد و در موارد دیگر این آیه بر لبهای امام جاری گشت. [87]
تمام صحنههای اعجاببرانگیزی که در حماسه حسینی به تصویر کشیده شد و جهانیان را به حیرت آورد، همه ریشه در همین یک آیه شریفه دارد. باور به آغاز و انجام و اعتقاد راسخ به اینکه از خدا آمدهایم و بهسوی خدا بازمیگردیم، ترس و زبونی و ذلت را از دل کربلاییان بیرون برد. آنها که بهحسب عِده و عُده اندک بودند، اما باعظمت وجودی خود، لشکر سی هزار نفری عمر سعد را خوار و زبون کرده بودند؛ زیرا با چنین باور اصیلی به مصاف شمشیرهای برهنه شامی میرفتند. از جانفشانی نوجوان 13 ساله تا غرق در خون شدن پیرمرد قریب به 80 ساله در کربلا، ریشه در همین باور دارد. شیرینتر شدن طعم مرگ از عسل و زیبا دیدن کشته شدن فرزندان و برادران و پوشیدن لباس اسارت، همه ریشه در این باور بنیادین دارد. آری تا وقتی خانه قلب ما از این باور تهی باشد، شباهتی به کربلاییان نخواهیم داشت.
76. تبعیت از ناپاکان ممنوع
امام حسین علیهالسلام پسازاینکه مروان، ایشان را به بیعت با یزید دعوت کرد و آن حضرت را تهدید نمود، خطاب به او فرمود: «وای بر تو ای مروان! از من دور شو! تو پلید هستی و ما خاندانی پاک هستیم که خداوند در مورد ما فرموده است: «انَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً؛ خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند» (احزاب: 33).
آیه تطهیر، سند حقانیت امام حسین علیهالسلام و برتری او بر یزید و یزیدیان است. مطابق با این آیه شریفه، اراده پاک بودن خاندان اهلبیت، ویژگی اختصاصی ایشان است و موهبتی الهی است که به غیر آنها بخشیده نشده است. این نکته مهم از واژه «انما» در ابتدای آیه ـ که مفید معنای حصر است و در فارسی «فقط» ترجمه میشود ـ به دست میآید. فقط این خاندان هستند که با اراده تکوینی و مستقیم خدای عزوجل، بالاترین مراتب پاکی را واجدند و از هرگونه پلیدی، نجاست، زشتی و سیاهی پاک و پاکیزه هستند. چنین خاندانی شایسته خلافت رسول خدا هستند و در مقایسه با امثال یزید ـ که علناً مرتکب بزرگترین فسقها میشد ـ شکی در شایستگی آنها باقی نمیماند. حال چگونه میتوان آنها را دعوت به بیعت با مثل یزیدی کرد و در صورت ممانعت، ایشان را تهدید به قتل نمود؟ آری امام با قرائت این آیه، درصدد روشنگری است تا همگان بفهمند که ممانعت او از بیعت با یزید، پشتوانه استدلالی قویمی دارد.
77. عصمت، رمز شایستگی امام برای خلافت
امام حسین علیهالسلام پسازاینکه مروان، ایشان را به بیعت با یزید دعوت کرد و آن حضرت را تهدید نمود، خطاب به او فرمود: «وای بر تو ای مروان! از من دور شو! تو پلید هستی و ما خاندانی پاک هستیم که خداوند در مورد ما فرموده است: «انَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً؛ خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند» (احزاب: 33).
خلافت به معنای حکمرانی سیاسی بر جامعه مسلمین، شرط امامت امام نیست. امام اگر در شرایط مساعد باشد، شایستهترین فرد برای تصدی این مقام است، اما اگر اقبال عمومی به سمت او نباشد و در روزگار رواج فتنه، ادعای خلافت او موجب تضعیف اسلام و مسلمین شود، خانهنشین میشود و عطای حکومت را به لقای آن میبخشد و مانند 25 سال سکوت امام علی علیهالسلام، خلافت را به دیگران واگذار میکند. اما در مورد یزید بن معاویه، سکوت در قبال خلافت او نهتنها به نفع اسلام و مسلمین نبود، بلکه به دلیل بیپروایی یزید و شرک آشکاری که ابراز میکرد و مخالفت علنی که با دستورات مسلَّم اسلامی داشت، پذیرش خلافت او موجب سستی اسلام و مسلمین و رسمیت بخشی به خاندان بنی امیه میشد ـ که عملاً مسیر خلافت را نیز به سلطنت تغییر دادند و هدفی جز تهی کردن حقیقت اسلام از درون خود نداشتند. اینجاست که سکوت امام صلاح نیست؛ به همین دلیل سیدالشهدا علیهالسلام، قیام میکند تا مخالفت علنی خود با خلافت او را به جهان اسلام اعلام کند. در این میان یکی از مهمترین دلایل برتری و حقانیت امام در قبال یزید و هر حاکم فاسقی مثل او، آیه شریفه تطهیر است؛ آیهای که هرگونه ناپاکی و پلیدی را به اراده اختصاصی خداوند متعال، از خاندان اهلبیت دور کرده و عصمت را برای آنها اثبات کرده است. این جایگاه الهی و رفیع اختصاصی، سند محکم برتری ایشان در امر خلافت، از قرآن کریم است.
78. بطلان پیروی از حکمرانان اهل رجس
امام حسین علیهالسلام پسازاینکه مروان، ایشان را به بیعت با یزید دعوت کرد و آن حضرت را تهدید نمود، خطاب به او فرمود: «وای بر تو ای مروان! از من دور شو! تو پلید هستی و ما خاندانی پاک هستیم که خداوند در مورد ما فرموده است: «انَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيراً؛ خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پيامبر] بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند» (احزاب: 33).
مصداق اختصاصی آیه تطهیر، پیامبر اکرم، امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهمالسلام هستند و این مطلبی است که بیش از 70 روایت از طریق اهل سنت آن را تأیید میکند. [88] پاکی و طهارتی که در این آیه برای پنجتن آل عبا علیهمالسلام اثبات شده است، در هیچیک از بندگان مقرب الهی وجود ندارد و الا در این آیه شریفه از ادات حصر (انما به معنای فقط) استفاده نمیشد. حال در مقایسه با حکومت اموی ـ که به شهادت تاریخ مملو از ناپاکی و ظلم و انواع رجس و پلیدی بوده است ـ برتری امام حسین بر ایشان، مانند روز روشن میشود. آری پیروی از حکمرانان اهل رجس، امری باطل است و همین مسئله یکی از مهمترین علتهای قیام سیدالشهدا علیهالسلام است.
79. مأمور به تکلیف نه نتیجه!
عبدالله بن مطیع در دیداری که قبل از واقعه کربلا با سیدالشهدا علیهالسلام داشت به ایشان عرض کرد: « پدر و مادرم به فدای شما! چه چیزی باعث شده از حرم جدت خارج شوی؟» امام در پاسخ به او آیه 51 سوره توبه را تلاوت کردند: «قُلْ لَنْ يُصيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا؛ بگو هرگز به ما جز آنچه خدا لازم و مقرّر كرده، نخواهيد رسيد». [89]
ابن مطیع «نتیجه محور» بود و با محاسبات خویش این جنگ نابرابر را محکوم به شکست قطعی میدید و فایدهای برای مشارکت امام در آن نمیدید، بلکه انتهای آن را مرگ و نابودی امام محسوب میکرد. اما امام حسین علیهالسلام «وظیفه محور» بود. او مقابله با دستگاه ظلم یزیدی و بدعتهایی که او در پیشگرفته بود را لازم میشمرد و در قبال دعوت هزاران مسلمان شیعی ـ که از او یاری خواسته بودند ـ خود را مسئول و مکلف میدانست. امام خود را موظف و مکلف به اطاعت از وظیفه شرعی میدانست و با تصویر نتایج ناخوشایند آن، از تکلیف خود رویگردانی نمیکرد. او نظام امور را به دست خدا میدید و تقدیر خویش را به اراده مسلم وابسته میشمرد و همین اعتقاد توحیدی، قدمهای او را در مسیر خویش استوار ساخت و در انجام تکلیف خود، بندگی خویش را به سرحد اعلی رساند.
80. حماسه حسینی و اعتقاد به سرنوشت
عبدالله بن مطیع در دیداری که قبل از واقعه کربلا با سیدالشهدا علیهالسلام داشت به ایشان عرض کرد: « پدر و مادرم به فدای شما! چه چیزی باعث شده از حرم جدت خارج شوی؟» امام در پاسخ به او آیه 51 سوره توبه را تلاوت کردند: « قُلْ لَنْ يُصيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا؛ بگو هرگز به ما جز آنچه خدا لازم و مقرّر كرده، نخواهيد رسيد». [90]
اعتقاد به سرنوشت به معنای باور به جبر و اختیار نداشتن نیست بلکه به معنای باور به مسببالاسبابی است که همه امور ما را تدبیر میکند و متناسب با میزان اراده و بندگی ما، سرنوشتی حکیمانه را برای ما رقم میزند. اعتقاد به سرنوشت معین و اعتقاد به خدای سرنوشت آفرین ـ که بر پایه انتخابهای اختیاری انسان، اسباب را فراهم میآورد و تأثیرگذاری همه آنها را بر عهده دارد ـ اعتقادی صحیح است؛ اما اعتقاد به جبر و اعتقاد به انسانی نظیر عروسک خیمهشببازی ـ که هیچ اراده و اختیاری از خود ندارد و مانند سنگی است که بیاختیار از بلندی در حال سقوط است ـ اعتقادی غلط است. با اعتقاد صحیح اول است که انسان در مسیر بندگی خدا، به وظیفه خود عمل میکند و تا جایی که قدرت و اختیار دارد بهگزینش اسباب تأثیرگذار در عالم میپردازد، اما درعینحال خود و دستگاه تأثیرگذاری که با او همراهی میکند را مستقل از خدا نمیبیند و نظارت اصلی و نهایی او بر همه این اسباب را از اعماق جان باور دارد. با چنین باوری اقدام به تکالیف سخت، آسان میشود و پا گذاشتن به دریای خونین کربلا میسر میگردد. اگر امام علیهالسلام نظارت بالاسری خدا را باور نداشت، هرگز به این معرکه نابرابر اقدام نمیکرد اما او باور داشت که سرنوشتی که خدا مقدر کرده است برای او رقم خواهد خورد و او صرفاً مأمور به انجاموظیفه است و باید نتیجه را به خدای قادر متعال واگذار کند.
81. بهانههای واهی در مسیر عمل به تکلیف!
عبدالله بن مطیع در دیداری که قبل از واقعه کربلا با سیدالشهدا علیهالسلام داشت به ایشان عرض کرد: « پدر و مادرم به فدای شما! چه چیزی باعث شده از حرم جدت خارج شوی؟» امام در پاسخ به او آیه 51 سوره توبه را تلاوت کردند: « قُلْ لَنْ يُصيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا؛ بگو هرگز به ما جز آنچه خدا لازم و مقرّر كرده، نخواهيد رسيد». [91]
این آیه شریفه در مورد نبرد تبوک نازلشده است. گروهی از منافقین بهانه آوردند و در این جنگ شرکت نکردند و گفتند: «اگر به تبوک بیاییم، چشمان ما به دختران رومی میافتد و ممکن است گناه کنیم»! در قبال این بهانه واهی، آیه فوق نازل شد و خط بطلانی بر این منطق سست کشید. مطابق این منطق، میتوان کنار انجام هر تکلیف سختی بهانهای را مطرح کرد و از انجام آن شانه خالی کرد. روزه نمیگیریم چون میترسیم زخم معده امان ما را ببرد! حج نمیرویم چون شاید دزد اموالمان را ببرد! زکات و صدقه نمیدهیم چون شاید خودمان بهزودی ورشکست شویم و محتاج به همین مبالغ شویم! این منطق، منطق کسی است که در محاسبات خود بههیچوجه خدا را نمیبیند، اما آن که خدا را ناظر و مدبر امور خود و عالم هستی میشمارد و سرنوشت نهایی تمام ذرات عالم را وابسته به اراده او میداند، با این بهانههای واهی دست از تکالیف خود نخواهد کشید و چنین کسی بهدرستی میداند که ما مأمور به وظیفه هستیم و نه ضامن نتیجه و نتیجه را باید به خدای قادر مطلق واگذار کرد تا او با حکمت بالغه خودش بهترینها را برای ما رقم بزند.
82. دریای خون کربلا و نتیجهای که خدا رقم زد
عبدالله بن مطیع در دیداری که قبل از واقعه کربلا با سیدالشهدا علیهالسلام داشت به ایشان عرض کرد: « پدر و مادرم به فدای شما! چه چیزی باعث شده از حرم جدت خارج شوی؟» امام در پاسخ به او آیه 51 سوره توبه را تلاوت کردند: « قُلْ لَنْ يُصيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا؛ بگو هرگز به ما جز آنچه خدا لازم و مقرّر كرده، نخواهيد رسيد». [92]
امام حسین علیهالسلام به تکلیف عمل کرد و نتیجه را به خدا واگذار نمود و خدا برای او بهترین نتیجه را رقم زد. امروز روی این زمین خاکی محبوبتر از او بشری را سراغ نداریم. جایگاه او در میان آسمانیان بیرون از قدرت تصور ماست اما در میان زمینیان، سالانه میلیونها عاشق دلخسته در نقاط مختلف جهان مشتاقانه او را طلب میکنند و روز به روز بر میزان عشق و محبت او در میان دلدادگانش افزوده میشود و خیل هوادارانش فربهتر میشود. خون او ضامن بقای دین نیز شد و جذبههای اسلام ناب محمدی را تا 14 قرن بعد از خود و تا امروز ما به جهان منتشر کرد. میزان افرادی که باجذبههای وجود او به اسلام و ایمان واقعی گرویدند را فقط خدا میداند و تعداد اولیا الهی و عرفایی که از سر خان گسترده او به بالاترین درجات کمال و سعادت رسیدند را فقط احسب الحاسبین میداند. از همه اینها که بگذریم، مقام شهادت و سیادتی که در جوار قرب الهی برای او میسر شده است، مورد غبطه همه خوبان درگاه الهی است و مقام قرب او، بالاترین درجات قرب به حضرت ربوبی است. اینهمه تنها به آن دلیل نصیب سیدالشهدا علیهالسلام شد که به آیه فوق باور داشت و تکلیف سخت خویش را خالصانه بهجای آورد و نتیجه را به خدای متعال واگذار کرد. نتیجهای که او برای بندهاش محقق سازد، خیر محض و نور مطلق است و تنها دلهای مؤمن به این حقیقت باور دارند.
83. هم پیروزی گواراست هم شهادت!
عبدالله بن مطیع در دیداری که قبل از واقعه کربلا با سیدالشهدا علیهالسلام داشت به ایشان عرض کرد: « پدر و مادرم به فدای شما! چه چیزی باعث شده از حرم جدت خارج شوی؟» امام در پاسخ به او آیه 51 سوره توبه را تلاوت کردند: « قُلْ لَنْ يُصيبَنا إِلاَّ ما كَتَبَ اللَّهُ لَنا؛ بگو هرگز به ما جز آنچه خدا لازم و مقرّر كرده، نخواهيد رسيد». [93]
برای امام حسین علیهالسلام شهادت در راه خدا و غرق در خون شدن در زمین کربلا، اگر بیشتر از پیروزی بر یزیدیان گوارا نباشد، کمتر از آن نیست. آنها که تا مرز عافیتطلبی به تکالیف دینی عمل میکنند و از لحظه شروع سختیها و مشقتها، عطای بندگی خدا را به لقایش میبخشند، هیچ جایگاهی در منطق حسینی ندارند. در این منطق قویم، نتیجه به خدای حکیم کریم واگذار میشود. خدای حکیمی که هر سرنوشتی را برای ما مقدر کند، در اوج استحکام و اتقان پیریزی میکند و کریمانه و بزرگوارانه برای ما رقم میزند. باور به نظارت چنین خدایی و اعتقاد به تدبیرگری چنین حکیم کریمی است که تحمل ناملایمات در مسیر بندگی او را بر ما سهل میکند و تلخی مصیبتها را برای ما به شیرینی عسل مبدل میسازد. تنها صاحبان این منطق هستند که از شمشیر و شهادت، غل و زنجیر و اسارت، دشنام از فرومایگان و به چشم ظاهر حقارت، هراسی و ابایی ندارند و با اعتماد به حکمت و درایت خدای متعال این رنجها را به جان میخرند و سرنوشت نهایی خویش را به او واگذار میکنند. این درس بزرگی برای عاشقان حسینی در مواجهه با سختیهای دنیا است، اگر شاگردان خوبی برای این مکتب پرصلابت باشند.
84. پیمانشکنی خودشکنی است!
وقتی مسیر راه توسط سپاه حرّ بر امام حسین علیهالسلام بسته شد، آن حضرت در جمع آنان سخنرانی کرد و خود را معرفی نمود و به نامههای کوفیان و عهدی که با امام بسته بودند اشاره کرد و در آخر آیه 10 سوره فتح را قرائت نمود: «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ؛ هرکس پیمانشکنی کند، تنها به زیان خود پیمان شکسته است». [94]
کوفیان با پیمانشکنی منفورترین چهرههای تاریخ را برای خود ساختند و یاران محدود سیدالشهدا با وفای به عهد خود با امام و پایداری در مسیر دفاع از حق، نورانیترین شخصیتهای بشریت را برای خود رقم زدند. وقتی از این منظر به حماسه سرخ حسینی نگاه میکنیم، بهوضوح نمایان میشود که حقیقتاً «پیمانشکنی خودشکنی است». در کارزار کربلا پیمانشکنها رسوای تاریخ شدند وفاداران به حضرت سیدالشهدا آبرومند و سربلند گردیدند. این پیمان، حقیقتی مستمر برای هر شیعهای در طول تاریخ است. هر شیعهای با امامش عهد دفاع از حق بسته است و تنها با ایستادگی بر این عهد است که به مقامات خود میافزاید و الا مشمول همین نهیب امام خواهد بود که: «هرکس پیمانشکنی کند، تنها به زیان خود پیمان شکسته است».
85. وفاداری به امام، وفاداری به خدا
وقتی مسیر راه توسط سپاه حر بر امام حسین علیهالسلام بسته شد، آن حضرت در جمع آنان سخنرانی کرد و خود را معرفی نمود و به نامههای کوفیان و عهدی که با امام بسته بودند اشاره کرد و در آخر آیه 10 سوره فتح را قرائت نمود: «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ؛ هرکس پیمانشکنی کند، تنها به زیان خود پیمان شکسته است». [95]
«نکث» به معنای شکستن و نقض کردن پیمان است. اصحاب جمل ـ که بیعت خود با امیرالمؤمنین علیهالسلام را شکستند و به مصاف آن حضرت رفتند ـ به همین دلیل ناکثین خوانده شدهاند. این آیه در مورد بیعت رضوان نازلشده است و اشاره به بیعت اصحاب پیامبر خدا و عهدی که با ایشان بستند ـ مبنی بر اینکه تا پای جان از پیامبر خدا دفاع کنند ـ دارد. امام با خواندن این آیه، نکات مهمی را به حر و اصحابش گوشزد کرد: اولاً بیعت امروز با امام حسین علیهالسلام نظیر بیعت اصحاب با پیامبر خدا و به یک معنا همان بیعت با خداست و به تعبیر ابتدای همین آیه: «بهیقین كسانى كه با تو بيعت مىكنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مىكنند»؛ ثانیاً عهدشکنی در این بیعت، به معنای خودشکنی است و عاقبتی جز خواری و ذلت و عصیان در بارگاه الهی ندارد؛ ثالثاً وفاداری به این پیمان ـ مانند بیعتکنندگان رضوان ـ به رضایت الهی میانجامد و رسیدن به بالاترین مقامات بندگی خدا را برای شخص رقم میزند و به تعبیر ادامه همین آیه: «كسى كه به پيمانى كه با خدا بسته است وفا كند، خدا بهزودی پاداشى بزرگ به او مىدهد».
86. وفاداری شاخصه اصلی یاران حسینی
وقتی مسیر راه توسط سپاه حر بر امام حسین علیهالسلام بسته شد، آن حضرت در جمع آنان سخنرانی کرد و خود را معرفی نمود و به نامههای کوفیان و عهدی که با امام بسته بودند اشاره کرد و در آخر آیه 10 سوره فتح را قرائت نمود: «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ؛ هرکس پیمانشکنی کند، تنها به زیان خود پیمان شکسته است». [96]
وفاداری شاخصه اصلی یاران حسینی در حماسه خونین کربلا است. آنها از همه هستی خود در راه دفاع از حق گذشتند و طوفان مصیبتها و سختیها، ذرهای آنها را از عهدی که با امام خویش بسته بودند دور نساخت. درجه وفاداری آنان به حدی است که سیدالشهدا جمله ماندگار خویش را در شب عاشورا به آنها فرمود تا برگ زرینی برای ایشان در تاریخ اسلام باشد: «إِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي؛ بهدرستی که من یارانی باوفاتر و بهتر از شما نمیشناسم»! [97] نمیشناسم امام ـ که به همه خفیات علم دارد ـ به معنای «نمیدانم» نیست بلکه به معنای «وجود ندارد» است. در صحنه گیتی باوفاتر از آنها وجود نداشت تا امام بشناسد و مادر زمان فرزندی بهتر از آنها نزاییده بود تا امام در ذهن آورد. اینهمه قدر و منزلتی که برای آنها میسر شد، به برکت حفظ عهد با امام و نشکستن آن بود و چنین عظمت روحانی، نورانیت به ارمغان میآورد و به تعبیر ادامه همین آیه شریفه : «مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً؛ كسى كه به پيمانى كه با خدا بسته است وفا كند، خدا بهزودی پاداشى بزرگ به او مىدهد».
87. مرزبندی در کربلا با وفادار و بیوفا
وقتی مسیر راه توسط سپاه حر بر امام حسین علیهالسلام بسته شد، آن حضرت در جمع آنان سخنرانی کرد و خود را معرفی نمود و به نامههای کوفیان و عهدی که با امام بسته بودند اشاره کرد و در آخر آیه 10 سوره فتح را قرائت نمود: «فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ؛ هرکس پیمانشکنی کند، تنها به زیان خود پیمان شکسته است». [98]
از یک منظر میتوان کارزار کربلا را به دو گروه «وفاداران به امام» و «پیمانشکنان بیوفا» تقسیم کرد. سپاه عمر سعد پر بود از افرادی که امام را دعوت کردند و به او وعده یاری دادند اما در مواجهه زور و زر عمر سعد، پیمان شکستند و شمشیر به روی مهمانی کشیدند، که خود او را به این بزم پر از خون خوانده بودند! در مقابل، سپاه محدود امام حسین علیهالسلام نیز از وفادارترین عناصر خلقت شکل گرفته بود تا جایی که امام در شب عاشورا فرمود که باوفاتر از آنها یارانی سراغ ندارد. [99] در این میان وفاداری قمر بنیهاشم به آن حضرت، برگ زرین و ماندگاری از واقعه کربلا است. او که از شدت وفا حتی در کنار شریعه فرات آب ننوشید و مقام خویش را تا آنجا بالا برد که امام صادق علیهالسلام در زیارتنامه اختصاصی او، وفاداری به امام را از شاخصههای ایشان محسوب کرد. [100]
88. خلوص تصویرگران کربلا
رویارویی امام حسین علیهالسلام با عبیدالله حر جعفی قبل از واقعه کربلا معروف است. امام از او دعوت به حضور در میان کربلاییان کرد تا گناهانش بخشوده شود و پاک و پاکیزه گردد، اما او بهجای نثار جانش اسب خود را به امام پیشکش کرد! و موجب رنجش حضرت شد. امام به او فرمود: «ما را به تو و اسب تو نیازی نیست»! و بعد آیه 51 سوره کهف را قرائت کرد: «ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً؛ من گمراهکنندگان را يار و مددكار خود نگرفتهام».
برخی گمان میکردند که شیطان در آفرینش زمین و آسمان دخالت داشته است. این آیه درصدد نفی این اعتقاد اشتباه است و بر این نکته تأکید میکند که خدای عزوجل در آفرینش زمین و آسمان از شیطان گمراهکننده کمکی نگرفته است و میفرماید: «من ابليس و نسلش را در آفرينش آسمانها و زمين و در آفرينش خودشان شاهد و گواه نگرفتم و من گمراهکنندگان را يار و مددكار خود نگرفتهام». آفرینش جهان فعل خالص حق متعال است و دست ناپاک هیچ عنصر فریبنده، گمراه و گمراهکنندهای به آن راه ندارد. حضرت با قرائت این آیه شریفه، به خلوصی که در کربلاییان حاکم است اشاره میکند. تصویرگری در صحنههای ماندگار کربلا، از گمراهکنندگان برنمیآید بلکه تنها پاکان و پاکیزگان، تصویرگران صحنههای عاشورایی هستند. آنها که ممکن است مانند حرّ بن یزید ریاحی در سابقه خود گمراه بوده باشند، اما در دل معرکه کربلا با توبه حقیقی پاک میشوند و از گمراهی و گمراهگری فاصلهای ژرف دارند.
89. خوش به حال گمراهان!
رویارویی امام حسین علیهالسلام با عبیدالله حر جعفی قبل از واقعه کربلا معروف است. امام از او دعوت به حضور در میان کربلاییان کرد تا گناهانش بخشوده شود و پاک و پاکیزه گردد اما او بهجای نثار جانش اسب خود را به امام پیشکش کرد و موجب رنجش حضرت شد. امام به او فرمود: «ما را به تو اسب تو نیازی نیست»! و بعد آیه 51 سوره کهف را قرائت کرد: «ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً؛ من گمراهکنندگان را يار و مددكار خود نگرفتهام».
امام در این آیه عبیدالله را «گمراه» (ضالّ) نخواهند بلکه «گمراهکننده» (مضلّ) شمرد. گمراهکننده نهتنها خود در چاه گمراهی فرورفته است، بلکه دست دیگران را نیز با خود میگیرد و آنها را نیز به قعر چاه وارد میکند. فاصله گمراهگر با هدایت، بسیار بیشتر از فاصله گمراه تا هدایت است و امید به اصلاح او بسیار کمتر و نحیفتر از امید به اصلاح گمراه است. به آنها که گمراهاند اما از گمراه کردن دیگران صرفنظر میکنند و میلی برای گشودهتر کردن دایره روسیاهان ندارند و هرچند روسیاهاند اما این مقام را شایسته خود و دیگران نمیشمارند، امید بیشتری است تا آنان که گمراهی خود را مقامی شایسته میشمارند و دیگران را نیز به این دایره میکشانند. خوش به حال گمراهانی که گمراهکننده نیستند و الا ایبسا اگر امام معصوم هم بشخصه به حضور آنها بیاید و او را دعوت به سعادت کند، دعوت او را پس زنند! آری خوش به حال گمراهانی که با اشاره امام راه را پیدا میکنند و بازمیگردند و بد به حال گمراهکنندگانی که با تصریح امام جنبشی ندارند و تغییری حاصل نمیآورند!
90. ناامیدی از بدترینها ممنوع!
رویارویی امام حسین علیهالسلام با عبیدالله حر جعفی قبل از واقعه کربلا معروف است. امام از او دعوت به حضور در میان کربلاییان کرد تا گناهانش بخشوده شود و پاک و پاکیزه گردد اما او بهجای نثار جانش اسب خود را به امام پیشکش کرد و موجب رنجش حضرت شد. امام به او فرمود: «ما را به تو اسب تو نیازی نیست»! و بعد آیه 51 سوره کهف را قرائت کرد: «ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً؛ من گمراهکنندگان را يار و مددكار خود نگرفتهام».
دعوت امام حسین علیهالسلام از عبیدالله، باوجوداینکه حضرت او را «گمراهکننده» میشمارد، دربرگیرنده نکتهای بسیار دقیق و عمیق است. اسلام بنبست ندارد و راه برای اصلاح هیچکس بسته نیست. توبه درب گشوده رحمت الهی است ـ که هرکسی امکان ورود به آن را دارد و با هر میزانی از گناه و آلودگی امکان پالایش از طریق آن برای او مهیاست. امام حتی از عبیدالله گمراهکننده نیز ناامید نیست و شخصاً برای دعوت او به راه هدایت و گشودن باب سعادت به سمت او اقدام میکند. این اقدام امام ـ که در تشخیص گمراه و گمراهکننده بودن افراد خطا نمیکند ـ درس بزرگی برای ماست ـ که در بسیاری از موارد از تشخیص چنین افرادی به خطا میرویم. درس این واقعه برای ما، قضاوت نکردن دیگران از قبل است و ناامید نشدن از دعوت آنها به سمت راه حق و حقیقت.
91. بازوان یاری دین خدا
رویارویی امام حسین علیهالسلام با عبیدالله حر جعفی قبل از واقعه کربلا معروف است. امام از او دعوت به حضور در میان کربلاییان کرد تا گناهانش بخشوده شود و پاک و پاکیزه گردد اما او بهجای نثار جانش اسب خود را به امام پیشکش کرد و موجب رنجش حضرت شد. امام به او فرمود: «ما را به تو اسب تو نیازی نیست»! و بعد آیه 51 سوره کهف را قرائت کرد: «ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُداً؛ من گمراهکنندگان را يار و مددكار خود نگرفتهام».
توجه به واژه «عضد» در آیه شریفهای که امام حسین برای عبیدالله قرائت کردند بسیار مهم است. عضد در لغت به معنای «بازو» است. بازو کنایه از قدرت و توان افراد است. زورداران و توانمندان در جسم، بازوان قوی و ستبر دارند و از این طریق در رتق و فتق امور قدرت بیشتری از سایر افراد پیدا میکنند. اینکه امام میفرماید «گمراهکنندگان را بهعنوان بازو نمیگیرم» به ما میفهماند: اولاً یاری دین خدا نیازمند به بازوان توانمند و افرادی قدرتمند است و نباید یاری دین را به خدا و اولیای او سپرد و از این مسئولیت شانه خالی کرد؛ ثانیاً گمراهکنندگان ـ که دیگران را مانند خود به دایره گمراهی فرومیبرند ـ شایستگی این مقام را ندارند پس باید برای یاری دین خدا دست از گمراهگری برداشت و به هدایتگری پرداخت و ثالثاً گمراهی نیز مانع از بازو بودن برای دین است؛ زیرا گمراه هرچند گمراهگر نباشد اما «هدایتگر» نیز نتواند بود، درحالیکه برای یاری دین خدا و بازوی دین شدن، اهل هدایت بودن و بیرونروی از دایره ظلمانی گمراهی شرط اول است.
92. یزیدیان، ظالمان به خویشتن
امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا، در وداع خود با اهل حرم به آنان وصیت کرد: «اینان تصمیمی جز بر کشتن من ندارند و شما مرا بر این خاک خواهید دید. تقوای الهی پیشه کنید و بر مصیبتهای پیش رو صبور باشید». خاندان آن حضرت با شنیدن این سخنان، دقایقی گریستند و امام آیه 57 سوره بقره را تلاوت کردند: «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون؛ و آنان بر ماستم نكردند، بلكه همواره بر خود ستم مىورزيدند». [101]
اصل آیه شریفه در مورد بنیاسرائیل است که نعمتهای فراوان و اختصاصی خداوند بر قوم خویش را سپاس نگفتند و کفران نعمت پیشه کردند و دستآخر به دلیل نافرمانیهایشان چهل سال در بیابانها آواره بودند. خدای متعال در خصوص آنها میفرماید که ایشان ظلمی به ما روا نکردند بلکه از قبل در مورد خود اهل ظلم بودند. امام حسین علیهالسلام همین منطق را در قبال سپاه ستمگر عمر سعد دارد، آنها ظلمی به امام ـ که واسطه فیض نظام هستی است و به یمن او ماسوای خدا رزق میبرند ـ نمیتوانند بکنند، آنچه میکنند ظلم به خویشتن است که از گذشتههای دور و از قبل واقعه کربلا، به آن مبتلا بودهاند (كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون). گویا سابقه بد رفتاری آنها، سرنوشت بد ایشان در کربلا را بهبار آورده است. آری آلوده کردن صفحه جان و گناه روی گناه قرار دادن، ظلم آشکاری به خود است و چنین رویکردی میرود تا انسان را به عنصری ناسپاس و خبیث نظیر سپاهیان عمر سعد تبدیل کند. آری عاقبت اهل گناه و ظلم بودن، شقاوت ابدی در حد یزیدیان است.
93. ظلم به امام ممکن نیست
امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا، در وداع خود با اهل حرم به آنان وصیت کرد: «اینان تصمیمی جز بر کشتن من ندارند و شما مرا بر این خاک خواهید دید. تقوای الهی پیشه کنید و بر مصیبتهای پیش رو صبور باشید». خاندان آن حضرت با شنیدن این سخنان، دقایقی گریستند و امام آیه 57 سوره بقره را تلاوت کردند: «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون؛ و آنان بر ماستم نكردند، بلكه همواره بر خود ستم مىورزيدند». [102]
مطابق این آیه شریفه سپاه عمر سعد به امام ظلمی نکردند بلکه به خود ظلم کردند. اینکه آنان اهل ظلم به خود بودند مسئلهای روشن و مسلم است؛ زیرا ارتکاب گناه بزرگی مثل ریختن خون فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله، بزرگترین ظلم در حق خویشتن است چراکه شقاوت ابدی را برای انسان به دنبال میآورد. اما اینکه آنان به امام ظلم نکردند چه معنایی دارد؟ مسلم است که در چهره ظاهری وقایع کربلا، سیدالشهدا علیهالسلام در اوج مظلومیت بود و با او، اصحاب و خاندانش، با ظالمانهترین رفتارهای تاریخ تعامل شد. اما کربلا چهرهای باطنی نیز دارد که در آن حقیقت وجود امام، واسطه فیض در این عالم است و ذرهای در این دنیا، بدون اراده او کاری از پیش نمیبرد. ظلم کردن به او شبیه گناهی است که بندگان خدا مرتکب میشوند و بااینکه از روزی خدا میخورند و آن به آن و لحظه به لحظه از اراده و نعمتهای او بهره میبرند، بااینحال از دستورات او تخلف میکنند. در این رابطه نه خدا مظلوم واقع میشود و نه امام، بلکه این بندگان ناسپاس هستند که به خویشتن ظلم میکنند.
94. ظلمی که دامنگیر خودشان میشود!
امام حسین علیهالسلام در روز عاشورا، در وداع خود با اهل حرم به آنان وصیت کرد: «اینان تصمیمی جز بر کشتن من ندارند و شما مرا بر این خاک خواهید دید. تقوای الهی پیشه کنید و بر مصیبتهای پیش رو صبور باشید». خاندان آن حضرت با شنیدن این سخنان، دقایقی گریستند و امام آیه 57 سوره بقره را تلاوت کردند: «وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُون؛ و آنان بر ماستم نكردند، بلكه همواره بر خود ستم مىورزيدند». [103]
یک قاعده مسلم در دنیای ما این است که ظلم عاقبت دامن خود ظالم را میگیرد و نهتنها آخرت او را به تباهی میکشد بلکه دنیای او را نیز خالی از آسایش و آرامش واقعی میگرداند. این قاعده الهی، بهوضوح در مورد قاتلان سیدالشهدا نمایان شد. طعنه و زخمزبان مردم، تمسخر و تحقیر آنان حتی توسط کودکان، تیغ برنده «مختار ثقفی» و گرفتن خواب خوش از چشم آنها و حتی بیرون کشیدن جنازههای آنان توسط «ابوالعباس سفاح» و آتش زدن جنازههای متعفن آنها و ...، برخی از گرفتاریهای این جماعت در دنیا بود و حساب آنها در قیامت نیز کاملاً روشن است. آری هر ظلمی عاقبت دامن ظالم را میگیرد و عاقل برای حفظ آرامش و آسایش خودش هم که شده، از ظلم به دیگران پرهیز میکند.
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوي ما آيد نداها را صدا
فعل تو كان زايد از جان و تنت
همچو فرزندي بگيرد دامنت
95. آرام آرام خولی شدن!
امام حسین علیهالسلام شب عاشورا هنگامیکه خیمهها را بازرسی میکردند، آیه 178 سوره آلعمران را قرائت مینمودند: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ؛ و كسانى كه كافر شدند، گمان نكنند مهلتى كه به آنان مىدهيم به سودشان خواهد بود، جز اين نيست كه مهلتشان مىدهيم تا بر گناه خود بيفزايند، و براى آنان عذابى خوارکننده است». [104]
یکی از سنتهای الهی، سنت «استدراج» است. خداوند حکیم با ارزانی کردن نعمتهای خود به مؤمن و کافر، بستر مهرورزی آنان به خود را فراهم میکند اما در این میان انسانهای کفرپیشه با فرورفتن در این نعمتها و غرق شدن در آنها، از نعمتدهنده غفلت میکنند و رفتهرفته و بهتدریج از او فاصله بیشتری پیدا میکنند. اینجاست که نعمتهای فراوان الهی، قدرت، زور بازو، جوانی، زیبایی، سلامت بدن و ...، هیچیک موجب نجات و برتری آنها بر مؤمنین نخواهد بود، بلکه هرقدر از این نعمتها بیشتر بهره میگیرند و با کفر خود بیشتر در آنها غوطه میخورند، بر شقاوت خود میافزایند و سیاهی جهان پیش رو را برای خود رقم میزنند. سپاهیان عمر سعد مصداق روشنی از چنین افراد بودند که امام با خواندن این آیه به آنها اشاره میکند، اما باید توجه داشت که این سنت و قانون الهی اختصاصی به آنها نداشته است و دامن هرکسی که از نعمتهای خدا در غیر مسیر بندگی او بهره میبرد را خواهد گرفت. آری غفلت از خدا در حال بهرهمندی از نعمات بیشمار او، رفتهرفته از انسان عمر سعد و شمر و خولی میسازد!
96. غفلت از نظام تربیتی خدا
امام حسین علیهالسلام شب عاشورا هنگامیکه خیمه را بازرسی میکردند آیه 178 سوره آلعمران را قرائت مینمودند: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ؛ و كسانى كه كافر شدند، گمان نكنند مهلتى كه به آنان مىدهيم به سودشان خواهد بود، جز اين نيست كه مهلتشان مىدهيم تا بر گناه خود بيفزايند، و براى آنان عذابى خوارکننده است». [105]
مهلت دادن خداوند متعال به کفار، نعوذبالله از سر تشفی و حس انتقامجویی نیست. خداوند بزرگ از چنین صفاتی مبراست و این دسته صفات ناپسند را باید در انسانهای ناقصی دنبال کرد که بر پایه کمبودهای خود، از نابودی بیشتر دیگران لذت میبرند! این آیه اشاره به یک سنت و قانون رایج در نظامی تربیتی ـ که خداوند متعال برای بندگانش تنظیم کرده است ـ دارد. نظامی تربیتی که کفار خود از آن به بدترین نحوه بهره میبرند و خودشان زمینه شقاوت و بیچارگی خود را در آن فراهم میآورند؛ درحالیکه اگر میخواستند میتوانستند در همین نظام تربیتی به بیشترین کمالات و سعادتها دست یابند و گوی سبقت را در سعادت از دیگران بربایند. در این نظام تربیتی هم فرصت باختن وجود دارد هم فرصت پیروز شدن و این خود ما هستیم که سرنوشت خود را با اختیار خود در این بستر فراهم میکنیم. اگر نعمتهای عمومی که به ما عرضه میکند را در مسیر بندگی او به کار بریم، زمینه رشد بیشتر و کمال فزونتر خود را مهیا میکنیم و اگر از همین نعمتها در مسیر هوای نفس و برخلاف اراده او بهره گیریم، شقاوت و سیاهبختی خود در آخرت را رقم میزنیم و آنوقت است که فراوانی نعمتهای خدا در زندگی دنیای برای ما، نشانه خوشبختی و سعادت ما نخواهد بود، بلکه وبال گردن ما در سرای آخرت خواهد بود و نسبت به ذرهذره آن پاسخگویی و مسئولیت نصیب ما میشود. آری سپاهیان عمر سعد، غرق در نعمتهای مادی از امتحان الهی غفلت داشتند و به مصاف امام خوبیها آمدند. مراقب باشیم تا ما در جنب این نعمتها، بنده ناسپاس خدا نباشیم.
97. ولع به بهرهگیری از نعمتهای دنیایی
امام حسین علیهالسلام شب عاشورا هنگامیکه خیمه را بازرسی میکردند آیه 178 سوره آلعمران را قرائت مینمودند: «وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ؛ و كسانى كه كافر شدند، گمان نكنند مهلتى كه به آنان مىدهيم به سودشان خواهد بود، جز اين نيست كه مهلتشان مىدهيم تا بر گناه خود بيفزايند، و براى آنان عذابى خوارکننده است». [106]
شاید با این مثال بهتر بتوان پیام این آیه را درک کرد: افراد مبتلا به قند، باید پرهیز کنند و حتیالامکان از خوردن شیرینی دوری نمایند. هرچه این افراد در خوردن چرب و شیرین غذاها افراط کنند، بیشتر از جانب بیماری آسیب خواهند دید و بیشتر بر درد و رنجهای ناشی از آن و حتی رسیدن به مرگ خود نزدیک خواهند شد. البته طبیعت این بیماری نیز ولع استفاده از شیرینی را در بیمار بیشتر میکند و هرچه قند او بالاتر میرود، احساس نیاز کاذب بیشتر به مواد غذایی شیرین پیدا میکند. انسانهای کافر ـ که خدا در زندگی آنها هیچ جایگاهی ندارد و با غفلت از او روز را شب میکنند ـ مانند همین بیمار مبتلا به قند هستند. آنها که در استفاده از نعمتهای دنیایی اهل افراط و ولع هستند، هر چه بیشتر از این نعمتها بهره بگیرند، بیشتر بر شقاوت خود میافزایند و در این میان خدا مقصر نیست، بلکه کوتاهی از خود آنهاست که بدون توجه به بیماری کفر، در مصرف شیرینیهای دنیا افراط میکنند. اگر این کفر را به ایمان تبدیل کنند و ریشه این بیماری را در وجود خود بخشکانند، آنگاه هم ولع آنها به استفاده افراطی از نعمتها و شیرینیهای دنیا کمتر میشود و هم میزان معقولی که استفاده میکنند، ذخیره قبر و قیامت آنها میگردد و برای آنان شقاوتی به بار نمیآورد. سپاهیان عمر سعد بهشدت به بیماری کفر و ناسپاسی مبتلا بودند و نعمتهای خدا را در بدترین کارها یعنی کشتن ولی خدا به کار گرفتند و شقاوت ابدی را برای خود خریدند. مراقب باشیم تا ما نیز شبیه آنها نعمتهای خدا را در غیر مورد رضایت او به کار نبریم!
98. سرپرستی صالحین
روز عاشورا امام حسین علیهالسلام بر مرکب خویش سوار شد و در مقابل سپاه عمر سعد خطابهای ایراد کرد و در آخر آیه 196 سوره اعراف را قرائت نمود: «إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحين؛ يقيناً سرپرست و يار من خدايى است كه قرآن را نازل كرده و او همواره شايستگان را سرپرستى و يارى مىكند». [107]
این آیه خطاب پیامبر خدا صلیالله علیه و آله به مشرکانی است که او را انکار میکردند و ساحر و جادوگر و مجنون میخواندند. گویا امام حسین علیهالسلام با تلاوت این آیه شریفه میخواهد نشان دهد که سپاه عمر سعد همردیف مشرکان عهد رسول خدا شدهاند و دور بت یزید و معاویه در حال طواف هستند و حق و حقیقت واضح را انکار میکنند. امام در مقابل چنین جماعت لجوجی، هراسی در دل ندارد؛ زیرا سرپرست و ولی خود را خدایی میداند که صالحین را یاری میکند. پیام این آیه این است که اگر از صالحین هستیم و کارنامه اعمال ما مزین به رفتارهای شایسته است، نباید در سختی و ناملایمات زندگی ناامید شویم و حتی اگر جماعتی بیشرم، کمر به نابودی ما بستند، بازهم هراسی در دل ما راه نمییابد؛ زیرا ولی و سرپرست ما خداوند قادر متعال است.
99. کفر به امام، کفر به قرآن
روز عاشورا امام حسین علیهالسلام بر مرکب خویش سوار شد و در مقابل سپاه عمر سعد خطابهای ایراد کرد و در آخر آیه 196 سوره اعراف را قرائت نمود: «إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحين؛ يقيناً سرپرست و يار من خدايى است كه قرآن را نازل كرده و او همواره شايستگان را سرپرستى و يارى مىكند». [108]
شاید اینگونه تصور شود که سپاهیان عمر سعد هرچند به امام حسین علیهالسلام ایمان نداشتند اما منکر قرآن کریم نبودند، اما این باور کاملاً غلط است. آیه فوق این مدعا را نشان میدهد. حضرت خطاب به آنها جملهای را نقل میکند که پیامبر خدا خطاب به مشرکان ایراد کرد؛ مشرکانی که نه ایمان به او داشتند و نه ایمان به کتاب او؛ به همین روی در آیه شریفه سخن از «خدای نازل کننده قرآن» به میان آمده است. آری اگر کوچکترین باوری به قرآن در جان آنها وجود داشت، به مصاف با نزدیکترین فرد به پیامبر خدا نمیآمدند؛ زیرا بر پایه آیه 23 سوره شوری، محبت به خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، برابر با اجر رسالت آن حضرت است و بر هر مسلمانی واجب است. بنابراین آنها کوچکترین اعتقادی به قرآن کریم نداشتند. آری از اساس جدایی بین قرآن و عترت ممکن نیست و کسانی که قرآن را دارند اما عترت را ندارند، قرآن را نیز ندارند زیرا به فرموده پیامبر خدا این دو از یکدیگر جدا نمیشوند. [109]
100. غربالگری الهی با امتحان کربلا
چنانچه در برخی از مقاتل نقل شده است، یکی از آیاتی که امام حسین علیهالسلام در شب عاشورا قرائت کردند، آیه 179 آلعمران بود: «ما كانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ؛ خدا بر آن نيست كه مؤمنان را بر اين وضعى كه شما بر آن قرار داريد واگذارد، بر آن است تا پليد را از پاك [به سبب آزمایشهای مختلف] جدا سازد». [110]
دنیا محل تلاقی سیاهی و سفیدی است. صالح و طالح، مؤمن و کافر، مطیع و عاصی و در یککلام خوب و بد در این دنیا در کنار هم قرار دارند. در همان شهری که پیامبر خدا نفس میکشد، ابوجهل هم نفس میکشد و در همان خانهای که امام مجتبی زندگی میکند، همسر قاتل او نیز حضور دارد. کربلا اوج تلاقی خوبها و بدها در کنار یکدیگر است. اینسوی میدان حسین و عباس و علیاکبر علیهمالسلام و مردان باعظمت خدایی حضور دارند و آنسوی میدان ابن سعد و شمر و سنان و خولی علیهماللعنه ـ که از سیاهترین چهرههای تاریخ بشریت هستند. اما فلسفه این مقارنتها چیست؟ پاسخ این سؤال مهم در آیه شریفه آمده است. خداوند متعال در این جهان به دنبال غربالگری برای سرای آخرت است. بستر آزمایشهای سهمگین را فراهم میکند تا قدر خوبها و بدها ـ آنچنانکه هستند ـ شناخته شود. کربلا یکی از پیچیدهترین و بزرگترین امتحاناتی بود که بدین منظر تحقق پیدا کرد و این قانون الهی همچنان ادامه دارد و در مورد ما نیز صادق است. بنگریم که در این غربالگری در کدام دسته واقع میشویم!
و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
[1] علامه طباطبایی، با اشاره به حدیث ثقلین و در مقام انتقاد از روش رایج میان مسلمین، میگوید: «شیعه عترت را گرفته و قرآن را رها کرده است. درنتیجه عترت را نیز ترک کردهاند؛ زیرا پیامبر فرمود قرآن و اهلبیت جدایی ندارند»؛ بنابراین امت اسلام قرآن و عترت را رها کردهاند» (المیزان، ج 5، ص 276).
[2] لهوف سید بن طاووس، ص 89.
[3] قمقام زخار، ج1، ص 532.
[4] به فرموده امام علی علیهالسلام، «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص خُلقُهُ الْقُرْآن؛ خُلق رسول خدا صلیالله علیه آله، قرآن بود» (ورام بن ابیفراس، مجموعه ورام، ج1، ص 89) به این معنا که کتاب خدا، آشکارا در منش و روش آن حضرت دیده میشد.
[5] امام باقر علیهالسلام، پایه سخنان خود و ریشه آنها را قرآن کریم دانسته، میفرمود: «إِذَا حَدَّثْتُكُمْ بِشَيْءٍ فَسْأَلُونِي عَنْهُ مِنْ كِتَابِ اللَّه؛ هرگاه سخنی به شما گفتم، از من درباره آن، از کتاب خدا بپرسید» (عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 683).
[6] امام صادق علیهالسلام فرمود: «كُلُّ حَدِيثٍ لَا يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُف؛ هر حدیثی که موافق کتاب خدا نباشد، دروغی فریبنده است» (کلینی، الکافی، ج1، ص 69).
[7] مدثر: 38.
[8] زلزال: 7-8.
[9] ر.ک: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 120-121.
[10] ر.ک: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 120-121.
[11] ر.ک: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 120-121.
[12] ر.ک: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 120-121.
[13] ر.ک: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 120-121.
[14] ر.ک: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 120-121.
[15] کلینی، الکافی، ج 2، ص 75.
[16] ر.ک: علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 120-121.
[17] یونس: 41.
[18] قاجار، القمقام الزخار، ج1، ص 449.
[19] قاجار، القمقام الزخار، ج1، ص 449.
[20] قاجار، القمقام الزخار، ج1، ص 449.
[21] قصص: 75.
[22] قاجار، القمقام الزخار، ج1، ص 449.
[23] قاجار، القمقام الزخار، ج1، ص 449.
[24] انبیاء: 24؛ نمل: 64.
[25] بقره: 111.
[26] انبیاء: 24؛ نمل: 64؛ بقره: 111.
[27] قاجار، القمقام الزخار، ج1، ص 449.
[28] سبأ: 24.
[29] بقره: 139 و ر.ک: قصص: 55؛ کافرون: 6 و...
[30] قاجار، القمقام الزخار، ج1، ص 449.
[31] قاجار، القمقام الزخار، ج1، ص 449.
[32] شعرا: 168.
[33] انعام: 78.
[34] قاجار، القمقام الزخار، ج1، ص 449.
[35] علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 27، ص 137.
[36] قاجار، القمقام الزخار، ج1، ص 449.
[37] قاجار، القمقام الزخار، ج1، ص 449.
[38] قاجار، القمقام الزخار، ج1، ص 449.
[39] قاجار، القمقام الزخار، ج1، ص 449.
[40] قاجار، القمقام الزخار، ج1، ص 449.
[41] سید بن طاووس، اللهوف، ص 23.
[42] احزاب: 9؛ توبه: 26.
[43] آلعمران: 125؛ ر.ک: انفال: 9-12.
[44] سید بن طاووس، اللهوف، ص 67.
[45] سید بن طاووس، اللهوف، ص 67.
[46] مدثر، 46-47.
[47] یقین در اینجا قطعاً به این معنا نیست که هرگاه یقین کردی دیگر عبادت نکن و الا پیامبران و اولیای الهی عبادت نمیکردند و شخص پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله ـ که مخاطب خاص آیه شریفه است و بالاترین مراتب یقین را واجد است ـ دیگر عبادت نمیکرد! یقین در آیه شریفه یا به معنای مرگ است و یا مقصود همان یقین است اما به معنای «منتهیالیه» حرکت نیست بلکه به معنای «مشتاقالیه» است؛ یعنی «باهدف رسیدن به یقین عبادت کن» مثلاینکه میگویند: «ورزش کن تا شاداب بشوی» که هرگز به این معنا نیست که بهمحض رسیدن به شادابی، دیگر ورزش نکن (ر.ک: علامه طباطبایی، الميزان، ج 12، ص 196-197).
[48] حجر: 99.
[49] سید بن طاووس، اللهوف، ص 67.
[50] سید بن طاووس، اللهوف، ص 67.
[51] سید بن طاووس، اللهوف، ص 67.
[52] سید بن طاووس، اللهوف، ص 67.
[53] مدثر، 46-47.
[54] حجر: 99.
[55] سید بن طاووس، اللهوف، ص 67.
[56] سید بن طاووس، اللهوف، ص 67.
[57] شیخ صدوق، اعتقادات الامامیه، ص 152.
[58] همان.
[59] سید بن طاووس، اللهوف، ص 67.
[60] امالی شیخ صدوق، ص 462.
[61] بحارالانوار، ج 45، ص 31.
[62] بحارالانوار، ج 45، ص 31.
[63] امام صادق علیهالسلام فرمود: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ أَشَدُّ مِنْ زُبَرِ الْحَدِيدِ إِنَّ زُبَرَ الْحَدِيدِ إِذَا دَخَلَ النَّارَ تَغَيَّرَ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَوْ قُتِلَ ثُمَّ نُشِرَ ثُمَّ قُتِلَ لَمْ يَتَغَيَّرْ قَلْبُه؛ مؤمن از پارههای آهن محکمتر است؛ پارههای آهن وقتی داخل آتش میروند رنگشان تغییر میکند و مؤمن اگر بارها کشته شود قلبش تغییری نمیکند» (بحارالانوار، ج67، ص 178).
[64] بحارالانوار، ج 45، ص 31.
[65] اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْن.
[66] بحارالانوار، ج 45، ص 31.
[67] بحارالانوار، ج 45، ص 31.
[68] بحارالانوار، ج 45، ص 31.
[69] رسول خدا دراینباره فرمودهاند : «الْمُؤْمِنُ أَشَدُّ فِی دِینِهِ مِنَ الْجِبَالِ الرَّاسِیَةِ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْجَبَلَ قَدْ یُنْحَتُ مِنْهُ وَ الْمُؤْمِنُ لَا یَقْدِرُ أَحَدٌ عَلَى أَنْ یَنْحَتَ مِنْ دِینِهِ شَیْئاً وَ ذَلِکَ لِضَنِّهِ بِدِینِهِ وَ شُحِّهِ عَلَیْهِ؛ مؤمن در دینش از کوههای بلند هم سختتر و پابرجاتر است زیرا کوهها را با کندن و تراشیدن میتوان در آن نقصان پدید آورد، ولى از مؤمن نمیتوان چیزى کاست، زیرا او نسبت به دینش بخل میورزد و به دیگران نمیدهد» (بحارالأنوار ج ۶۴ ص ۲۹۹).
[70] بحارالانوار، ج 45، ص 31.
[71] حضرت علی علیهالسلام فرمودهاند : «قَوُّوا إِيمَانَكُمْ بِالْيَقِينِ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الدِّين؛ ایمان خود را با یقین تقویت کنید زیرا یقین بهترین نوع دینداری است» (غررالحکم، ص 829).
[72] بحارالانوار، ج 45، ص 31.
[73] خداوند متعال در این خصوص میفرماید : «إنّما المؤمنون ... إذا تلیت علیهم ءایته زادتهم إیمانا؛ مؤمنان کسانی هستی که وقتی آیات قرآن بر آنها تلاوت میشود، بر ایمان آنها افزوده میگردد» (أنفال: ۲).
[74] برای مثال امام حسین علیهالسلام بر بالین حبیب بن مظاهر او را به دلیل انس عجیبش با قرآن تا جایی که هر شیء یک ختم قرآن داشت ستود. نفس المهموم، ص 246.
[75] بحارالانوار، ج 45، ص 31.
[76] قرآن کریم میفرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا ما يُوعَظُونَ بِهِ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتا؛ . و اگر آنچه را كه به آن موعظه مىشوند عمل مىكردند، مسلماً براى آنان بهتر و در [جهت تثبيت ايمان و] استوارى قدم مؤثرتر و قوىتر بود نساء /۶۶ ).
[77] بحارالانوار، ج 45، ص 31.
[78] امیرالمؤمنین علیه السّلام به اصحابش فرمود: «فَطُوبَى لِمَنْ رَسَخَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي قَلْبِهِ لِيَكُونَ الْإِيمَانُ أَثْبَتَ فِي قَلْبِهِ مِنْ جَبَلِ أُحُدٍ فِي مَكَانِهِ، خوش به حال کسی که محبت ما اهل بیت در قلب او رسوخ کند تا درنتیجه ایمان در قلب او استوارتر از کوه احد در مکان خودش گردد» (کتاب سلیم بن قیس هلالی، ج 2، ص 830).
[79] بحارالانوار، ج 45، ص 31.
[80] امام علی علیهالسلام فرمود: «مَنْ لَمْ تَصِرْ مَوَدَّتُنَا فِي قَلْبِهِ انْمَاثَ الْإِيمَانُ فِي قَلْبِهِ كَانْمِيَاثِ الْمِلْحِ فِي الْمَاء؛ کسی که محبت ما اهلبیت در قلب او نفوذ نکند، ایمان در قلبش ذوب میشود مانند نمکی که در آب ذوب میشود» (کتاب سلیم بن قیس هلالی، ج 2، ص 830).
[81] ر.ک: بحارالانوار، ج 44، ص 356، 372، 379 و ...
[82] ر.ک: بحارالانوار، ج 44، ص 356، 372، 379 و ...
[83] بحارالانوار، ج 45، ص 46.
[84] ر.ک: بحارالانوار، ج 44، ص 356، 372، 379 و ...
[85] تفسير نور الثقلين، ج1، ص: 144.
[86] ر.ک: بحارالانوار، ج 44، ص 356، 372، 379 و ...
[87] ر.ک: بحارالانوار، ج 44، ص 356، 372، 379 و ...
[88] علامه طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 146.
[89] ابن قتیبه الدینوری، الاخبار الطوال، ص 185.
[90] ابن قتیبه الدینوری، الاخبار الطوال، ص 185.
[91] ابن قتیبه الدینوری، الاخبار الطوال، ص 185.
[92] ابن قتیبه الدینوری، الاخبار الطوال، ص 185.
[93] ابن قتیبه الدینوری، الاخبار الطوال، ص 185.
[94] بحارالانوار، ج 44، ص 382.
[95] بحارالانوار، ج 44، ص 382.
[96] بحارالانوار، ج 44، ص 382.
[97] بحارالانوار، ج 44، ص 392.
[98] بحارالانوار، ج 44، ص 382.
[99] بحارالانوار، ج 44، ص 392.
[100] ابن قولویه، کامل الزیارات، ص 256.
[101] معالی السبطین، ج 1، ص 340.
[102] معالی السبطین، ج 1، ص 340.
[103] معالی السبطین، ج 1، ص 340.
[104] مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص 251.
[105] مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص 251.
[106] مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص 251.
[107] موسوعه کلمات امام حسین، ص 507.
[108] موسوعه کلمات امام حسین، ص 507.
[109] علامه طباطبایی، المیزان، ج 5، ص 276.
[110] مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص 251.