ما یک عیب گویی داریم، یک عیبجویی داریم و یک «شناخت برای احراز اطمینان» داریم.
عیبگویی در نهان و زمانی که کسی نیست، بسیار امر پسندیده ای است ولی در آشکار و در نزد دیگران، عیب کسی را گفتن، بسیار ناپسند و چه بسا در بسیاری موارد، جایز نباشد.
عیبجویی، و اینکه به دنبال عیوب دیگران بودن، و جستجو برای عیب کسی را یافتن، بسیار زشت و از بدترین کارهاست.
اما ما یک امر دیگری داریم، که آن را نمیتوان عیبجویی عنوان کرد، بلکه آنرا میتوان «شناخت برای احراز اطمینان» عنوان نهاد، مثلا برای اینکه وظیفه ای به کسی محول گردد، بایستی تا حدی بر توانایی و ضعف آن شخص، شناخت پیدا کرد.
یا اگر خواسته شود امانتی به شخصی سپرده شود، باید شرایط اطمینان به او حاصل شود، و این با شناخت و پرس و جو و مانند این میسر میشود، و این عیبجویی نیست.
و حال اگر شناختی حاصل شد و اطمینانی احراز نشد، جایز نیست عیب آن شخص افشاء شود و این از بدترین کارهاست.
البته جایز نیست که هر کسی به این بهانه که مثلا میخواهم بر فلان شخص، احراز اطمینانی داشته باشم، به عیبجویی بپردازد و کار زشت خودش را «شناخت برای احراز اطمینان» عنوان دهد، بلکه تنها در مواردی که شناخت نقص و قوت شخصی شرعا جایز است، این امر جایز خواهد بود، مواردی مثل ازدواج، امانت سپردن، وظیفه سپردن و مانند اینها.
و شاید بتوان گفت که کلا جایی که اگر این شناخت حاصل نشود، ضرری بزرگ بر ما یا خانواده یا اجتماع، ممکن است وارد شود و یا منفعت بزرگ و واجبی، ضایع شود، و به عبارتی مصلحت و مفسده ای که عقلا توجه به آن ضرورت دارد، در گرو این شناخت باشد.