شیوه محبوب کودکی
انگار دست تقدیر در ارتباط بین این دو خواهر، چیزی به اسم تفاهم ننوشته است. گیس و گیس کشی های چند ساله، بزرگترها را به این باور رسانده که این دو خواهر هشت ساله و پنج ساله را نباید به حال خود گذاشت. چشم از آنها برداری همدیگر را نکشند، کور و ناقص شدن روی شاخش است. خاله بازی کردن هایشان هم دیدنی است. میدان جنگ است؛ انتقام کشی می کنند بجای بازی. هر کدامشان منتظر فرصتند که جای خود که با حضور دیگری تنگ شده را پس بگیرند و به همه ثابت کنند جایشان همچنان روی سر پدر و مادرشان است. خلاصه هابیل و قابیلی هستند برای خودشان. رفتار خواهر کوچکتر هم کلافه ام می کند، هم دلم را می سوزاند. هر کاری خواهر بزرگتر انجام دهد، انجام می دهد. مواظب است حتی حرفی که او می زند را به همان لحن تکرار کند. خواهر بزرگتر هم کلافه می شود و جیغ می کشد.
چشم دوختم به بازی کردنشان. توی دلم تفاخر می کردم به رابطه ام با خواهرم. سر می جنباندم و زمزمه می کردم" ما کجا و اینها کجا". دلم به حال مادرشان می سوخت. صدای اذان که بلند شد خواهر بزرگتر رفت برای وضو گرفتن. به خیال خودش می توانست کاری انجام دهد که خواهر کوچکتر هنوز یاد نگرفته و از دست او خلاص می شود. غافل از اینکه خواهر کوچک با نگاه به او وضو گرفت و ایستاد کنارش. فعلا فقط نماز دو رکعتی خواندن بلد است. رکعت دوم فراموش کرد رکوع برود. صورت نماز را به هم زد و کلافه گفت: "عه باز هم یادم رفت. اشتباه شد. حالا باید دوباره بخوانم". خواهر کوچکتر که نگران بود عقب نیفتد گفت:" من اشتباه کردم؟ اشتباه خواندم؟ "منتظر بودم خواهر بزرگتر جیغ بکشد و بگوید: "تقصیر توست که حواسم را پرت کردی". بر خلاف تصورم با آرامش گفت؛" نه من اشتباه خواندم. چون تو مثل من می خواندی از تو هم اشتباه شد. حالا بیا دوباره بخوانیم". با شنیدن این حرف، جای تفاخر با قبطه عوض شد. شک دارم ما بزرگترها با دوستانمان این چنین صادق باشیم. چه رسد به کسی که اذیتمان می کند و از وجودش در عذابیم. بچه ها با صداقتشان محبوب پیامبر، برترین خلق عالم هستند و برخی ما بزرگترها با کذبمان محبوب منفورترین خلق عالم شیطان لعین. مانده ام ما بچه ایم و نمی فهمیم یا بچه ها؟!