#خنـــــد
-ﺍﮔﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺗﻪ ﮐﺸﯿﺪ
- ﺑﺸﯿﻦ ﺑﺎ ﺗﻪ ﺩﯾﮕﺶ ﺣﺎﻝ ﮐﻦ !
-ﻫﯽ ﻧﺸﯿﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ آﺧﺮﺵ ﺭﺳﯿﺪﻡ …
#لبخنـــــد
-روزی اسب کشاورزی داخل چاه افتاد . -حیوان بیچاره ساعت ها به طور ترحم انگیزی ناله می کرد. اما از دست کسی کاری برنیامد
- بالاخره کشاورز فکری به ذهنش رسید . -او پیش خود فکر کرد که اسب خیلی پیر شده و چاه هم در هر صورت باید پر شود...
- همسایه ها را صدا زد و خواست چاه را پر کنند.
-آن ها با بیل در چاه خاڪ ریختند.
-اسب ابتدا کمی ناله کرد ، اما پس از مدتی ساکت شد. این سکوت او به همه فهماند ڪه اسب مرده.
-آنها برای پرشدن چاه بازهم خاڪ ریختند.
-کشاورز نگاهی به داخل چاه انداخت و ناگهان صحنه ای دید که او را به شدت متحیر کرد!!!
-با هر تڪه خاک که روی سر اسب ریخته می شد اسب تکانی به خود می داد. خاڪ را پا یین می ریخت و یک قدم بالا می آمد!!!
- تا اینڪه به لبه چاه رسید و بیرون آمد.
-خداوند در قران ڪریم میفرمایند:
-والصبر علی ما اصابک
-در مقابل آنچه از سختیها به تو می رسد مقاومت کن
" در برابر مشکلات تسلیم نشو".
سورھ لقمان. آیہ۱۷