اگر چه هنوز پخش این سریال پرطرفدار به پایان نرسیده است اما با دیدن نیمی از آن به اندازه قسمتهای دیده شده مجازیم رای و نقد خود را بگوییم. در این باره نکات زیر به ذهنم رسید:
1. سریال از نظر دیالوگنویسی طنز بسیار عالی است و توانایی بالای نویسندگان را نشان میدهد. این که یک سریال بعد از پنج فصل جذاب، هم چنان در فصل ششم جذاب و خندهدار باشد چیز کمی نیست. بعضی دیالوگها، عبارات و تشبیهها شاید در نوع سریالهای تلویزیونی کمنظیرند. برخیها را به خاطر میآورم مثل تشبیه بهروز به کیسه برنج، تشبیه لبهای پروتزی هما به پیراشکی، تشبیه رحمت به کِش تنبان (توسط خودش!) و موارد دیگر که شمردنش از حوصله این یادداشت خارج است.
2. بازیها بسیار خوب و باورپذیرند. در این میان احتمالا فهیمه (نسرین نصرتی) با فاصله در صدر قرار دارد. بازیگر تهرانیای که لهجه مازندرانی را به زیبایی صحبت میکند؛ به گونهای که گاه تشخیص مازنی نبودنش دشوار است. در کنار لهجه، او یک مادر نگران، خواهر وفادار و زن سنتی رو به مدرنیته را در نهایت زیبایی به تصویر کشیده است.
3. از اول این فصل، رحمت میخواست با فهیمه «شوهردار» ازدواج کند! درست است که خودشان نمیدانستند اما مخاطب میدانست و همین دانستن قبحش را میریزد. چه سازندگان بخواهند و چه نخواهند. این خطا را البته از باب "گمان نیک به مومنان" سهوا فرض میکنیم اما صدا و سیما باید نظارت بیشتری بر کارهای تولیدیاش داشته باشد. البته احتمالا عدهای در جواب خواهند گفت: «ای آقا جامعه پُره از این خیانتها. ول کن این حرفها رِ» در جواب این دوستان دغدغهمند! باید بگویم اولا همه جامعه درگیر این موضوع نیست و بسیارند افراد متدین و متعهدی که فکر این کارها هم به ذهنشان خطور نمیکند. ثانیا نشان دادن یک ناهنجاری - اگر چه به قصد نقد آن باشد - گاه خود تبلیغ ناهنجاری است. مبارزه فرهنگی با آسیبها کار بسیار پیچیدهای است و ظرائفی بیش از این دارد.
4. سناریوی بازگشت بهبود، صرف نظر از مشکل پیشین، باورپذیر نیست و به کیفیت کار آسیب زده است. البته مهران احمدی بازیگر توانایی است که حضورش پایتخت را بامزهتر کرده بود و ای کاش هیچ وقت نمیرفت اما وقتی رفت دیگر برگرداندنش معقول نبود.
5. در این سری پایتخت، چیزی به نام حرمت بزرگتر وجود ندارد؛ کوچکترها به بزرگترها برمیگردند و با آنها درگیری فیزیکی پیدا میکنند. صحنهای که بهتاش دست نقی را پیچاند، لحظهای که بهروز، رحمت را زمین زد و با مشت بر بینیاش کوبید و نیز بگومگوهای پرتکرار بهتاش با دیگران نمونههایی از این بیاحترامیهاست. کار به جایی رسیده که دختران نوجوان نقی به خودشان اجازه میدهند درباره اعتیاد عمویشان جلوی چشم او صحبت کنند و یا کتک خوردن از زنش را توی سرش بزنند! حقیقت آن است که عامه مردم ما از این کارها نمیکنند و رشته حرمت بزرگترها هنوز به این شدت پاره نشده است! ممکن است سازندگان پایتخت در جواب بگویند «ما میدانیم که واقعیت این گونه نیست اما برای خنداندن مردم، مجبوریم» در جواب میگویم: اصلا ارزش طنز سالم و اخلاقی همین جا روشن میشود. ما مجاز نیستیم به هر قیمتی مردم را بخندانیم. امیدوارم تلویزیون هم این را دریابد!