از صـوفـی ها، صـفـا نـدیـدم هـرگـز زیـن طـایـفـه مـن وفـا نـدیـدم هـرگـز[1] تصوف، به عنوان یکی از انحرافات جدی در امت اسلامی، دوران پر فراز ونشیبی را طی نموده است. اهل بیت (علیهم السلام) به عنوان رهبران الهی از همان ابتدای تشکیل این جریان، به مخالفت با آن پرداختهاند. این انحراف، از بین اهل سنت آغاز گردید است مانند جنید بغدادی، ابوهاشم کوفی، منصور حلاج، ابوحلمان دمشقی، قطب الدین حیدر، مولوی، بایزید بسطامی، عطار، سنایی، همه و همه سنّی مذهب هستند وتقریباً تا دوران صفویه در بین شیعیان جایگاهی نداشت. اکثر قریب به اتفاق بزرگان صوفیه از اهل سنّت بودهاند. این جریان انحرافی با زهدورزیهای دروغین حسن بصری وسفیان ثوری در عصر بنی امیّه آغاز گردید تا اینکه در دوران امام صادق (علیه السلام) رسماً به عنوان یک مسلک و مذهب توسط ابوهاشم کوفی (صوفی)[2] اعلام موجودیت کرد. حال چند سؤال در ذهن انسان ایجاد می شود که اگر جوابی برای آن پیدا کنیم جلوی خیلی از انحرافات گرفته می شود: اولاً اگر بروز این تفکر به سبب اعتراض مسلمانان دلسوخته بود، چرا اهل بیت (علیهم السلام) آن را همراهی نکردند؟ و چرا سردمداران این جریان را تکفیر و طرد نمودند؟ ثانیاً این مؤمنان دلسوخته چه کسانی بودند؟ حسن بصری، سفیان ثوری یا ابوهاشم کوفی؟ ین مطلب برای ما روشن است که اینان در زمان خود اهل بیت(علیهم السلام) زندگی میکردند و اهل بیت(علیهم السلام) با اینها به شدت مخالف بودند. متأسفانه افراط و تفریط در بررسی این جریان، همیشه مشکلساز بوده است. عدهای آن را به عنوان یک جریان عرفانی به صورت مطلق با تمام عقاید آن پذیرفتهاند وسعی در توجیه انحرافات آن نمودهاند و عدهای دیگر نیز با هدف مقابله و مبارزه با عرفا و عرفان حقیقی نیز اعلام جنگ نمودهاند؛ در حالی که عرفان مورد نظر تشیع، همان عرفان فقاهتی است که بزرگانی همچون: مرحوم سید علی قاضی، علامه طباطبایی و حضرت امام خمینی در دوران اخیر، مدافع آن بودهاند. از نگاه طرفداران عرفان و تصوف؛ تصوف، گذر از خود و رسيدن به خدا و خداييشدن است. اما عرفان؛ معرفت و آگاهي شهودي از ذات، اسما، صفات و افعال خداوند در حد توان بشر ميباشد. پینوشت؛ 1. دیوان اشعار امام خمینی، ص 217 2. عثمان بن شریک کوفی