از باغ خارج شدیم و به سمت جاده حرکت کردیم. مسعود در مورد مطالبی که گفته بودم صحبت میکرد و نظرات جدیدی میساخت و برایم شرح میداد که اگر در تاریخ این اتفاق افتاده باشد پس این اتفاق هم باید افتاده باشد. کنار جاده رسیده بودیم و به اطراف نگاه کردم و وارد جاده اصلی شدیم.
مسعود: امین یه سؤال دارم در مورد بحث اسلامی که گفتی
-بگو منکه دربست امروز در خدمت شما هستم
مسعود کمی باد در گلو انداخت و به شوخی گفت: راننده آهسته رانندگی کن تا آب در دلمان تکان نخورد
خندهام گرفت و با لبخندی به جاده چشم دوختم و سرعت را کم کردم و گفتم: قربان با این سرعت خوب است؟! آب در دل مبارک تکان نمیخورد؟!
دستی به شکمش کشید و گفت: خیر خوب است با همین دنده حرکت کن
چشمی گفتم و راه را ادامه دادیم.
-خب سوالت چی بود قربان؟!
مسعود: ببین گفتی ایران تا زمان ورود اسلام هیچ پیشرفت علمی نداشته
-صبر کن یک چیز رو روشن کنیم. حرکتهای علمی کوچکی بوده و حتی برخی از پادشاهان هم به بحث علم علاقه نشان دادند مثل ساخت جندی شاپور که البته این مرکز رو دانشمندان مسیحی اداره میکردند.
مسعود: چرا دانشمندان مسیحی؟!
-چون در ایران عصر ساسانی ایران نظام طبقاتی بود. که این نظام طبقاتی شامل:
پادشاهان و خانواده سلطنتی میشد که در صدر جامعه قرار داشتن
یک دسته روحانیون بودن
دسته دیگه جنگاوران
و مستخدمین ادارات
و در آخر توده مردم بودن
توی این نظام طبقاتی افراد سطح پایین جامعه اجازه تحصیل نداشتن، پس یک گروه که عده غالب جامعه بودن از جرگه کسب علم خارج میشه. سایر طبقات هم همه اعضا نیاز به کسب علم در اونها احساس نمیشده و عده کمی آموزش خواندن و نوشتن رو پی میگرفتن. بخاطر همین علم در این جامعه پیشرفت و حتی گاهی نمود نداشته که بخواد مکانی مثل جندی شاپور رو اداره کنند این دانشمندان مسیحی از دست امپراتوری روم به ایران آمده بودند و در این مرکز مشغول به کار میشوند.