نگاهی به مسعود کردم و گفتم:
ببین مسعود، اگر بخوام این مطلب رو بگم (اینکه اسم اون سلسله های توی شاهنامه چیه؟) بحثمون پراکنده میشه؛ پس از این مطلب بگذریم که اصلا سلسلهای به اسم هخامنشیان وجود داشته یا نه. اینو بعد بررسی میکنیم، اما اون چیزی که میخوام بگم اینه که علاوه بر بحث ایجاد یک حکومت واحد، که یه مزیت تو ایران باستان بود و یکپارچه شدن؛ یه مساله دیگه هم بوجود اومد و اون اینکه ساختمانها و بناهای عظیمی ساخته شد، مثل تخت جمشید. این خودش یک افتخار هست در تاریخ که عظمت ما رو نشون میده. امااااااااا...
مسعود: ای بابا یکبار تاریخ رو میبری بالا، یهو میزنی زمین له میکنی که!!! اما چی‼️ باز پرانتز هست اینجا؟
-آره یه جورایی پرانتز باز (سوال آیا ایران قبل از هخامنشیان و مادها بنا و ساختمانی نداشتن؟ یا داشتن و آریاییها اونها رو خراب کردن؟؟؟!!)
مسعود به فکر فرو رفت و بعد از چند لحظه گفت: خب حتما نبوده، چون اگر بود مثل همین بنای تخت جمشید باقی میموند. بنایی نیست پس وجود نداشته و شروع تمدن ما از زمان آریاییها بوده!
یک پشت گردنی به مسعود زدم که مسعود تعجب کرد و گفت:
چیه؟! چرا میزنی؟!!!!!!
-آخه من به تو چی بگم؟
مسعود: هیچی!!!
-آخه پسر خوب تمام کشورها دارن تاریخ تمدنی خودشون رو بالا میبرن که بگن ما قدمت بیشتری در تمدن داریم بعد تو میزنی تو سرش میگی از زمان آریاییها بوده؟2500سال؟!
تمدن ایران همش2500سال بوده
مسعود: خب حالا جوش نیار 4500سال!
لبخند تمسخر آمیزی زد و به آب خیره شد...
-مسعود جان داداش گلم این بود اون همه نطقی که کردی؟ این بود اون همه ریشه و تاریخ و درخت و...
مسعود: خب حالا ما یه چیزی گفتیم تو که میدونی بگو.
دستم را روی شانه مسعود انداختم و به حالت شوخی گفتم:
ببین اون پرانتز یادته؟ گفتم چی؟ ببینم خوب به حرفهام گوش میدی؟!!
ادامه دارد...