«فرمود كه اى مفضّل! آنانى كه شك میكنند در وجود صانع عالم، جاهلند به اسباب و اغراض كه در خلق عالم به عمل آمده، و قاصر است فهم هاى ايشان از دريافت حكمت ها كه بارى تعالى مرعى داشته در آفريدن اصناف مخلوقات در دريا و صحرا و كوه و دشت.
پس به سبب كوتاهى دانش خود طريق انكار پيموده اند و به جهت ضعف بصيرت خود راه تكذيب و عناد گشوده اند تا آن كه منكر شده اند كه موجودات را خالقى هست و دعوى می كنند كه عالم را مدّبرى نيست، و آنچه واقع می شود از روى صنعت و تقدير و حكمت و تدبير نيست.
حق تعالى بلندتر است از آنچه ايشان وصف می كنند "خدايشان بكشد، چگونه منحرف مي شوند."(1) پس ايشان در ضلالت و كورى و حيرت خود مانند كورى چندند كه داخل شوند در سرائى كه در نهايت استحكام و نيكوئى بنا شده باشد و فاخرترين فرشها در آن گسترده باشند و آنچه در كار باشد از انواع مأكول و مشروب و پوشيدنى و ساير چيزها كه آدمى به آن محتاج است در آن مهيّا كرده باشند، و هر چيزى را در محل خود و جاى مناسب خود قرار داده باشند به اندازه نيكو و تدبير درست، پس آن كوران در آن سراى رفيع البنيان به جانب راست و چپ تردد كنند و داخل بيوت آن شوند با ديدههاى بسته كه نه بناى سرا را مشاهده نمايند و نه آنچه در آنجا براى اهلش مهيّا كرده اند و بسا باشد كه كورانه پا زنند بر ظرفى يا چيزى كه در موضع خود گذاشته شده و غايت احتياج به او داشته باشند و ندانند كه به چه جهت در آن موضع گذاشته اند و براى چه مهيّا كرده اند و به اين سبب به خشم آيند و غضبناك شوند و مذمت كنند سرا و بناكننده سرا را.
پس همين است حال اين گروه در انکارشان آنچه را منکر شدند از امر خلقت و حسن تقدير معبود و كمال تدبير عالم وجود، پس همانا چونکه اذهان ايشان در نيافته است اسباب و علل و فوايد اشياء را مى گردند در اين عالم امكان حيران، و نمى فهمند آنچه در اين سرا به كار رفته از اتقان خلقت، و حسن صنعت و درستى نظام، و چون يكى از ايشان مطّلع گردد بر چيزى كه سبب آن را نداند و عقلش به حكمت آن نرسد مبادرت مى نمايد به مذمت آن و وصف مى كند آن را به خطا و قلّت تدبير چنانچه اصحاب مانى، و ملاحده فسقه كه از دين به در رفته اند و اشباه ايشان از اهل ضلال كه به خيال محال ترك بندگى خداوند ذى الجلال كرده اند.
پس لازم است بر كسى كه خداوند بر او انعام كرده باشد به معرفت خود و هدايت كرده باشد به سوى دين خود و توفيق داده باشد او را كه تأمل كند در تدبيرى كه در خلايق به كار رفته و دريابد كه براى چه آفريده شد و تعبير و تقرير نمايد به براهينى كه دلالت مى كند بر صانع ايشان آن كه بسيار حمد كند خدا را و مولاى خود را بر اين نعمت عظمى و تضرّع كند به درگاه خدا كه او را ثابت بدارد بر اين موهبت كبرى، و زياده گرداند هدايت او را زيرا كه حق تعالى مىفرمايد:
لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ. (2) يعنى: اگر شكر كنيد البته زياده مىكنم نعمت شما را، و اگر كفران نعمت ما كنيد به درستى كه عذاب من سخت است.» (3)
اشاره؛
این بیان نورانی که در قرن دوم هجری صادر شده و اکنون در قرن 15 هجری به سر می بریم و 1300 سال قبل در عالم منتشر شده، ریشه خداگریزی جاهلانه بسیاری از عالم نماها است که دانش اندکشان را به دست گرفته و همه چیز را با عیار فهم و علم ناقص خود می سنجند و همین سبب شده در عصر ما کم نباشند دانشمندانی که هستی و پدیده های بی نهایت دقیق و مهندسی شده درون آن را محصول تصادف و شانس در زمانی طولانی می دانند و جالب است بدانید در پس ذهن آنها همین جهالتی که امام پاک و نورانی ما هزار سال پیش فرموده بود نهفته است؛ و چون عالم را درهم و بی نظم می بینند، همین چند موردی هم که نظم فوق العاده آنها را فهم ناقصی کردند نتیجه اتفاق می نامند و یکسره طراحی هستی را منکر می شوند و آنرا اتفاقی در زمانی دراز می شمارند و نام این خیالات خود را "علم " می گذارند.
این قبیل علم زدگان، دانسته یا نادانسته در ذهنشان این است که نسبت پدیده های عالم به هم (بجز قوانین ثابت و پایه فیزیک) سراسر بی نظمی و تحیر است و این نظم هایی مثل منظومه شمسی و شرایط حیات زمین در آن و موجودیت آب حیات درآن و خاک و مواد لازمش و نظام آسمان محافظ آن و جای ستارگان و سرعت و نسبت آنها و حیات و تنوع گونه ها نیز همگی لابد شانس و اتفاقی در آن نابسمانی های عظیم کیهانی بوده و طراحی لازم ندارد. در پاسخ همه اینها یک چیز می گویند که بیش از آنکه شبیه علم و دانش باشد، شبیه جهل و پاک کردن صورت مسئله است؛ آنها در پاسخ همه می گویند؛ "اتفاقاتی در زمان طولانی"
اما نمی دانند که تازه به قدمهای اول علم و نظم حاکم بر هستی پی برده اند و منکر چیزی شده اند که به آن جاهلند. "...وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلا "(3) پس معقول نیست خود و دانش فعلی اندک خود را معیار کنیم و برای تاریخ بشریت از گذشته تا آینده حکم کنیم و اگر مقداری انصاف و آزاداندیشی در منکران و مخالفان حقیقت الوهی بود شایسته بود که بگویند نمی دانیم و برایمان مجهول است نه اینکه با شدت و تعصب و اصرار تمام دست به انکار و ترویج بی خدایی بزنند گویی که بر همه هستی فهم و احاطه یافته اند. و برای اهل اندیشه آزاد و آگاه همین مسئله کافی است که پی به بطلان مرام منکران ببرد و اندیشه خود را تسلیم آن کسانی نکند که سلاح علم را بدست گرفته اند اما انصاف انسانی را رها کرده و از آن سلاح در جهت ترویج میل شخصی خود بهره می برند و چو.ن شخصا دلی منکر و کافر دارند، سعی می کنند با کمک سلاح علم آنرا نیز در اذهان بشریت نفوذ دهند و جمع کثیری را با خود موافق کنند بدون آنکه منصفانه و معقول بوده باشند. این همان استعمار نوین و جهالت قرن 21 است که بجای استعمار بدنها و خاک ها و منافع زیرزمینی و مانند آن، این بار استعمار شیطانی فردی و دولتی در حال گسترش است که هدفش استعمار انسانیت و استعمار قلب ها است و ضعیفان بسیاری در کام این استعمار، از حقایق زیبای هستی انسانی محروم می شوند. لذا امام علیه السلام نیز در بیانشان لعنت کردند برآنها که انسانیت قلوب را تباه می کنند و سد زندگی پاک آدمی می شوند.
بـماند سال ها این نظـــم و ترتیب ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی
غـرض نقشی ست کز ما باز ماند که هســتی را نـمی بینم بقـایی
مگر صاحبـدلی روزی به رحمت کنـد در کار درویـشان دعــایی
سعدی
پی نوشت؛
1. ...قَتَلَهُمُ اللَّهُ أَنىَ يُؤْفَكُونَ(توبه؛30) امام علیه السلام این بخش از متن آیه را در بیان مبارکشان بکار بردند
2. سوره ابراهيم، آيه 7.
3. الاسراء؛ 85
4. توحيد مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 52 ((مفضل بن عمر - مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، توحيد مفضل / ترجمه علامه مجلسى، 1جلد، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى - تهران، چاپ: اول، 1379ش.))