آینه ای پیامبرنشان علی اکبرسلام الله علیه.
صورتی داشت به غایت شبیه بهترینِ مردمان، صحبتی داشت بسان پیامبر خوبان و سیرتی هم به همان سان. این را پدرش گفت. او نظرگاه پدر و دیگر مشتاقان رحمتِ پیامبر بود و جلوه گاه خاطره بىزوال پدر از بوسه های پیامبر. اکنون اما در میانه کار و زار قامتی افراشت که آفت جان و رهزن دل و جذبه عشق پدر شد و قیامتی برپا کرد. دل پدر اسیر چهره اش و جان پدر رهین جانش و وجود پدر پر از گفت و گوی گوهر دردانه اش بود. با میدان رفتنِ این جانِ پیامبر نشان چه باید کرد؟!... . پدر اما با "لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون" روییده بود. در بر و بزم آن خداوندگارِ والا نگار، می باید گوهری خوش نگار، نثار کرد. ابراهیم وار، خود و فرزندش به یک جانب روی کردند؛ وجه الله.