غدیر از منظر شعرای قرن اول
در این نوشتار از سری مطالب غدیر در اشعار و متون ادبی شعرا؛ بنا داریم به بررسی اجمالی غدیر از منظر شعرای قرن اول بپردازیم..... شما نیز می توانید بهترین شعرهایی که در رابطه با غدیر خوانده اید از بخش نظرات با ما و سایر کاربران سایت ضیاءالصالحین به اشتراک بگذارید.
اشاره :
شعر و ادبیات درهر قوم و ملیتی نشان دهنده افکار و باورها و گرایشات آنان بوده و ای بسا نماد تفکر اعتقادات و فرهنگ آنان می باشد شیعه هم از این قاعده مستثنی نیست و میتوان افکار و باورها و اعتقاداتش را توسط اشعار آیینی شناخت. یکی از باورهای مهم و نمادهای برجسته شیعه واقعه غدیر خم میباشد در میان وقایع اسلام تنها واقعه غدیر است که از همان لحظات ابتدایی؛ قطعات شعری ضمیمه آن شد که به منزله سند واقعه غدیر در تاریخ بماند وهیچ گاه غدیر از اذهان مردم و تاریخ فراموش نشود.
آن شعرها با توجه به وزن و قافیه هایشان خود سندی ماندگار و پایدار برای واقعه غدیر شد و سینه به سینه و گوش به گوش به جهت اهمیتی که داشت حفظ شد و علما و مورخان آنان را در تصانیف خود نوشتند و به دست آیندگان سپردند شعرها و متون ادبی در قرون ابتدایی هجری قمری اهمیت بالایی داشتند بلکه نقش رسانه و فضای مجازی در قرن حاضر را ایفا میکردند. معمولاً حاکمان و پادشاهان زیادی، به شعرا احترام و ارج می نهادند زیرا اهمیت شعر آنها را خوب درک می کردند که اگر شعری و یا هجوی از طرف ادباء متوجه آنان شود، در تاریخ ثبت می شود و می تواند حیثیت و آبروی آنان را در طول تاریخ از بین ببرد لذا نقش شعرا در قرنهای اول بسیار مهم بود؛ از این رو میخواهیم غدیر را در اشعار جستجو کنیم که آیا شعرا هم به واقعه غدیر نگاه جانشینی و سیاسی داشتند و یا نگاه دوستی و محبتی که بین دو تن بوده است؟!!!
شعراء و شعر های قرن اول ه.ق
۱- حسّان بن ثابت:
اوّلین قصیده اى که راجع به این خبر با عظمت سروده شده همین شعر است. حسّان در حضور انبوهى از جمعیّت مسلمین که صد هزار نفر یا بیشتر از آن بودند، این شعر را انشاء کرد. در میان این افراد، سخنوران و خطباء اقوام عرب و شاعران نامدار و بزرگان قریش و آشنایان به دقایق سخن و مضامین کلام، و نیز فصیح ترین شخص عرب ـ پیامبراعظم(صلى الله علیه وآله)ـ وجود داشتند:
یُنادیهمُ یومَ الغدیرِ نبیُّهمْ *** بخمٍّ و اسْمَعْ بالرسولِ مُنادیا
پیامبرِ مسلمانان، روز غدیر در وادى خم به آنان ندا داد، به نداى رسول خدا گوش فرا دهید.
فقال فمن مولاکمُ ونبیُّکمْ *** فقالوا ولم یُبدوا هناک التعامیا
پس فرمود: چه کسى مولا و نبى شما است؟ ایشان نیز هیچ یک حقّ را انکار نکردند و به صراحت پاسخ دادند:
إلهُکَ مولانا وأنتَ نبیُّنا *** و لم تَلْقَ منّا فی الولایةِ عاصیا
مولاى ما همان خداى توست و تو پیامبر ما هستى، و تو در فرمانبرى ما تا کنون هیچ عصیانى ندیده اى.
قال له قم یا علیُّ فإنّنی *** رضیتُکَ من بعدی إماماً و هادیا
پس پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) فرمود: اى على برخیز! من از اینکه تو امام و هادى پس از من باشى خرسندم.
فمن کنتُ مولاهُ فهذا ولیُّهُ *** فکونوا له أتباع صدق موالیا
پس هر که من مولاى اویم، این(على) مولاى اوست و بر شما است که پیرو راستین او باشید.
هناک دعا اللّهمَّ والِ ولیَّهُ *** و کن لِلّذی عادى علیّاً معادیا
آنجا بود که پیامبر دعا کرد: خداوندا! دوست بدار دوستدارش را، و آن را که با على دشمنى کند دشمن بدار). (کتاب سلیم بن قیس، ج ۲، ص ۸۲۸، ح ۳۹.)
پیامبراکرم(صلى الله علیه وآله) مطالبى را که حسّان از کلام ایشان فهمیده و بصورت شعر بیان نموده بود، تأیید کردند و او را ستایش نموده و فرمودند: «لا تزال یا حسّان مؤیّداً بروح القُدس ما نصرتَنا بلسانک»؛ (اى حسّان تا زمانى که با زبان خود ما اهل بیت را یارى مى کنى مؤیَّد به روح القدس باشى(این سخن نبى اکرم از نشانه هاى نبوّت و خبرهاى غیبى ایشان است؛ زیرا ایشان مى دانستند حسّان در اواخر عمرش از پیروى امام هدایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) منحرف خواهد شد؛ لذا دعایشان را به این شرط که او در یارى اهل بیت(علیهم السلام) پایدارى کند، مقیّد نمودند.)
اوّلین کتابى که این شعر در آن روایت شده است، کتاب سلیم بن قیس هلالى است.
۲- محمّد بن عبدالله حمیرى:
طرمّاح طائى به همراه هشام مرادى و محمّد بن عبدالله حمیرى نزد معاویه بن ابى سفیان گرد آمدند. او کیسه اى زر در مقابلش نهاد و گفت: اى گروه شاعران عرب! درباره على بن ابى طالب شعر بگویید و جز حقّ نگویید. من از نسل صخر بن حرب نیستم اگر این کیسه زر را به آن کس که به حقّ، شعرى درباره على بسراید، ندهم. آنگاه طرمّاح برخاست و درباره على سخنانى پر از نکوهش گفت. معاویه به او گفت: بنشین خداوند به نیـّت و جایگاه تو آگاه است.
پس از او هشام مرادى برخاست و او هم سخنان بدى درباره حضرت گفت. معاویه به او گفت: تو هم کنار رفیقت بنشین که جایگاه و منزلت شما دو نفر را خدا مى داند. عمرو عاص در مجلس حاضر بود او به محمّد ابن عبدالله حمیرى که از خواصّ او بود گفت: تو برخیز و سخن بگو امّا جز حقّ نگو. سپس به معاویه رو کرد و گفت: اى معاویه تو قسم یاد کردى که این کیسه زر را فقط به کسى بدهى که درباره على(علیه السلام) به حقّ سخن بگوید. معاویه باز تکرار کرد: بله، من از نسل صخر بن حرب نباشم اگر آن را از میان ایشان به کسى که درباره على راست بگوید ندهم. پس محمّد بن عبدالله حمیرى برخاست و اشعار زیر را خواند:
برئت من الّذی عادى علیّاً وحاربه من أولادِ الطغامِ
از مردمان پست و فرومایه اى که با على(علیه السلام) دشمنى کردند و با او جنگیدند بیزارم.
تناسوا نصبَهُ فی یوم خمٍّ من الباری ومن خیر الأنامِ
آنها خود را به فراموشى زدند که على(علیه السلام) از طرف خداوندِ بارى (خالق) و به دست پیامبر اکرم که بهترین خلق است در روز غدیر خم به ولایت منصوب گردید.
برغم الأنفِ من یشنأ کلامی علیٌّ فضلُهُ کالبحر طامی
برای اینکه بینى کسى که کلام من درباره على را نکوهش مى کند به خاک بمالم، مى گویم: فضل و برترى على(علیه السلام) چون دریاى بیکران مى باشد.
وأَبرأُ من اُناس أخّروهُ وکان هو المقدَّمَ بالمقامِ
من از کسانى که (حقّ او را غصب کردند و) او را در خلافت به عقب زدند بیزارم؛ زیرا او در این مقام بر همه برترى داشت.
علیٌّ هزّم الأبطالَ لمّا رأوا فی کفِّهِ بَرْقَ الحُسامِ
على(علیه السلام) همان کسى است که دلیران را وقتى که برق شمشیر را در دست او مى دیدند، شکست داد).
آنگاه معاویه به او گفت: تو از همه راستگوتر هستى، این کیسه زر از آنِ تو باشد.(فرائد السمطین (۱/۳۷۵ ، ح ۳۰۵)
۳- قیس بن سعد انصاری:
این ابیات را صحابى بزرگوار و رئیس قبیله خزرج قیس بن سعد بن عباده در صفّین در پیشگاه امیرالمومنین(علیه السلام) سروده است؛ این اشعار علاوه بر اینکه اعتراف بر پیشوایى و امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، دلیلى بر سابقه و گذشتۀ شیعه بوده و ادّعاى معتزله را که از روى لجاجت، وجود شیعه در آن زمان را انکار مى کنند، باطل مى سازد.
و علیٌّ إمامنا و إمامٌ *** لسوانا أتى به التنزیلُ
على امام و پیشواى ما و پیشواى دیگران است و قرآن این مطلب را بیان کرده است.
یومَ قال النبیُّ من کنتُ مولا *** هُ فهذا مولاهُ خطبٌ جلیلُ
روزى که پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: «هر کس من مولاى او هستم پس این(على(علیه السلام)) مولاى اوست»، و این، جایگاهى بلند مرتبه بود.
إنَّ ما قاله النبیُّ على الاُمّةِ *** حتمٌ ما فیه قالٌ وقیلُ
تکلیفى را که پیامبر بر (دوش) امّت نهاد امرى حتمى و مسلّم است و گفت و گویى در آن نیست. (الفصول المختارة، ج ۲، ص ۸۷ (ص ۲۳۶).
۴- امیرالمؤمنین علی(علیه السلام):
امیرالمؤمنین(علیه السلام) این ابیات را در پاسخ به نامه معاویه نگاشته است. نامه معاویه چنین بود: «من صاحب فضایلى هستم! پدرم در دوران جاهلیّت سرور عرب بود و خود من هم در اسلام به پادشاهى رسیدم، من خویشاوند رسول خدا و دائى مؤمنان و نگارنده وحى الهى هستم».
امام(علیه السلام) پس از خواندن این نامه فرمودند: «أبـِالفضائل یبغی علىَّ ابنُ آکلة الأکباد؟!»؛ (آیا پسر هند جگر خوار با این فضایل بر من ستم مى کند؟!). آنگاه به جوانى که نزد حضرت بود، فرمود: اى جوان بنویس: «محمّد النبىّ أخی وصنوی...» و ابیات زیر را سرودند، و نامه وى را پاسخ گفتند.
محمّد النبیّ أخی و صنوی(۱) *** و حمزةُ سیّدُ الشهداءِ عمّی
محمّدِ پیغمبر، برادر بسیار مهربان، و همتاى من است، و حمزه ـ سرور شهیدان ـ عموى من است.
و جعفرٌ الّذی یُضحی و یُمسی *** یطیرُ مع الملائکة ابنُ اُمّی
و جعفر همان که روز و شب با ملائکه در پرواز است، پسرِ مادر من است.
و بنتُ محمّد سَکَنی و عِرْسی *** منوطٌ لحمُها بدمی و لحمی
دختر محمّد مایه آرامشِ من و همسرِ من است که گوشت او با خون و گوشت من در آمیخته است.
و سبطا أحمد وَلَدای منها *** فَأیّکمُ له سَهْمٌ کسهمی
و دو نوه احمد(صلى الله علیه وآله) پسران من از او(فاطمه) هستند. پس براى کدامیک از شما نصیبى مانند نصیب من وجود دارد؟
سبقْتُکمُ إلى الإسلام طُرّاً *** على ما کان من فَهْمی و علمی
در اسلام آوردن بر همه شما سبقت گرفتم علاوه بر فهم و دانشى که دارم.
فأوجبَ لی ولایتَهُ علیکمْ *** رسولُ الله یومَ غدیر خُمّ
پس پیامبر خدا در روز غدیر خم ولایت خویش بر شما را براى من قرار داد و آن را بر شما واجب نمود.
فویلٌ ثمّ ویلٌ ثمّ ویلٌ *** لمن یلقى الإله غداً بظلمی
پس صدها بار واى بر کسى که در روز قیامت خدا را در حالى ملاقات کند که بر من ظلم کرده باشد. (بحارالأنوار، ج ۹، ص ۳۷۵)
هنگامى که معاویه این نامه را خواند به اطرافیانش دستور داد که آن را مخفى کنند تا کسى از اهل شام آن را نخواند؛ زیرا با خواندن آن به سوى فرزند ابوطالب(علیه السلام) متمایل خواهند گشت.