غدیر از منظر شعرای قرن دوم
با توجه به «مطالب قبلی» که اشاره شد اهمیت شعر و متون ادبی در پی بردن به تفکر مردمان در هر قرن است، پس به بررسی غدیر از منظر شعرای قرن دوم میپردازیم که ببینیم آیا مسئله غدیر را یک مسئله سیاسی و بیان جانشینی میبینند یا خیر؟!!!
1-عبدى کوفى پیرامون غدیر خم:
ما لعلیٍّ سوى أخیه *** محمّد فی الورى نظیرُ
براى على غیر از برادرش محمّد در میان آفریدگان نظیر و مانندى نیست
فداهُ إذ أقبلتْ قُرَیشٌ *** علیه فی فرشِهِ الأمیرُ
امیرمؤمنان وقتى قریش در رختخواب وى به او هجوم آوردند، خود را فداى او کرد
وافاه فی خُمٍّ وارتضاه *** خلیفةً بعدَهُ وزیرُ
در غدیر خم تمام حقِّ او را ادا کرد و او را براى جانشینى پس از خود و وزیر بودن انتخاب کرد
[مناقب آل أبی طالب، ج 1، ص 181؛ ج 2، ص 75(چاپ ایران)]
2- سید اسماعيل بن محمد حمیرى پیرامون غدیر خم:
سید حمیرى اشعار زيادي پیرامون فضائل امام علي(عليه السلام) سروده است؛ نمونه هايي از اشعار او درباره غدیر خم بدين شرح است:
الف:
یا بائعَ الدین بدنیاهُ *** لیس بهذا أمَرَ الله
اى فروشنده دین به دنیایش، خداوند به این امر نکرده است.
من أین أبغضتَ علیَّ الوصیَّ *** وأحمدُ قد کان یرضاهُ
از کجا على که وصى بود را دشمن مى دارى، در حالى که احمد او را مى پسندید.
من الّذی أحمدُ من بینهم *** یوم غدیر الخُمِّ ناداهُ
چه کسى بود که احمد از بین آنها در روز غدیر خم او را ندا داد؟
أقامَهُ من بین أصحابِه *** وهم حوالَیهِ فسمّاهُ
او را از بین اصحابش که اطراف او بودند بپا داشت و او را با نام خواند.
هذا علیُّ بن أبی طالب *** مولىً لمن قد کنتُ مولاهُ
این على بن ابى طالب مولاى هر کسى است که من مولاى او بودم.
فوالِ من والاهُ یاذا العلا *** وعادِ من قد کان عاداهُ
اى خداوند بلند مرتبه! هر که او را دوست مى دارد دوست بدار و هر که را با او دشمن است دشمن بدار.
ب: این قصیده 112 بیت دارد و «مذهَّبه» نامیده مى شود که ما به مقتضای حال پنج بیت آنرا نقل میکنیم:
وبخُمٍّ اذ قال الإلهُ بعزمهِ *** قم یا محمّد فی البریّةِ فاخطُبِ
و در خُم بود که خداوند دستور داد و واجب کرد (و گفت:) اى محمّد در میان خلق بپا خیز و خطبه بخوان.
وانصبْ أبا حسن لقومک إنّه *** هاد وما بلّغتَ إنْ لم تَنْصِبِ
و ابوالحسن را براى قومت منصوب کن، همانا او هادى است و اگر او را منصوب نکنى (رسالت او را) ادا نکرده اى.
فدعاهُ ثمَّ دعاهُمُ فأقامَهُ *** لهُمُ فبینَ مصدِّق ومکذِّبِ
پس او را فرا خواند سپس آنها را خواند و او را براى آنها (به عنوان امام) به پا داشت و از آنها گروهى تصدیق و گروهى تکذیب کردند
جعل الولایةَ بعده لمُهذَّب *** ماکان یجعلُها لغیر مهذَّبِ
سرپرستى بعد از خود را براى پاکیزه شده قرار داد، و آن را براى غیر پاکیزه قرار نمى داد.
وله مناقبُ لا تُرامُ متى یُرِدْ *** ساع تناول بعضها بتذبذبِ
و او فضایلى دارد که از او دور نمى شوند، آنگاه که سعایت گر و بدگو در برخى از آنها تردید کند.
سیّد طایفه، سیّد مرتضى علم الهدى آن را شرح کرده، و در سال 1313 در مصر چاپ شده است. وى در شرح این بیت: «وانصبْ أبا حسن لقومِکَ إنَّهُ *** هاد وما بَلّغتَ إنْ لم تَنصبِ» مى نویسد:
این لفظ ـ یعنى نصب کردن ـ تنها با معناى امامت و خلافت شایستگى دارد، نه معناى دوست داشتن و یارى دادن. و سخن شاعر: «جعل الولایة بعده لمهذَّب» تصریح به امامت امیرالمؤمنین(عليه السلام) دارد؛ زیرا امامت بود که بعد از پیامبر براى او قرار داده شد، و دوست داشتن و یارى دادن در زمان حیات پیامبر حاصل بود و به بعد از وفات او اختصاص نداشت.
پ: از این قصیده 25 بیت یافت مى شود که ما به مقتضای حال هشت بیت آنرا نقل میکنیم:
إذا أنا لم أحفظ وَصَاةَ محمّد *** ولا عهده یومَ الغدیر المؤکّدا
اگر من وصیّت محمّد و عهد و پیمان مؤکّد وى در روز غدیر را حفظ نکنم.
فإنّی کمن یشری الضلالة بالهدى *** تنصّر من بعد الهدى أو تهوّدا
پس همانا من مانند کسى هستم که گمراهى را در مقابل هدایت مى خرد، و بعد از هدایت شدن مسیحى یا یهودى مى شود.
ومالی وتیماً أو عَدِیّاً وإنّما *** اُولو نعمتی فی الله من آلِ أحمدا
مرا با قبیله تیم و عدى چه کار، و تنها ولى نعمت هاى من در راه خدا از آل احمد هستند.
تتِمُّ صلاتی بالصلاةِ علیهمُ *** ولیستْ صلاتی بعد أن أتشهّدا
نماز من با درود فرستادن بر آنها پس از تشهّد تمام و کامل مى شود.
بکاملة إن لم اُصلِّ علیهمُ *** وأدعُ لهم ربّاً کریماً ممجَّدا
اگر بر آنها درود نفرستم و به درگاه پروردگار کریم ارجمند براى آنها دعا نکنم، نمازم کامل نیست.
بذلتُ لهم وُدّی ونصحی ونصرتی *** مدى الدهر ما سُمِّیتُ یاصاحِ سَیِّدا
اى رفیق من! از وقتى سیّد نامیده شده ام محبّت و اخلاص و یارى خود را در تمام روزگار براى آنها بذل کردم.
وإنَّ امرأً یُلحی على صدقِ ودِّهم *** أحقُّ وأَولى فیهمُ أن یُفنَّدا
و همانا شخصى که به راستى و صداقتِ در محبّتِ آنها سرزنش مى شود، شایسته تر و سزاوارتر است که درباره آنها نظریّه اش تخطئه شود.
فإن شئتَ فاختر عاجلَ الغمِّ ضلّةً *** وإلاّ فأمسِک کی تُصانَ وتُحمدا
پس اگر مى خواهى، در گمنامى همّ و غم دنیا را انتخاب کن، وگرنه دست نگهدار تا مصون بمانى و ستایش شوى
ت:
أشهدُ بالله وآلائهِ *** والمرءُ عمّا قاله یُسألُ
به خدا و نعمت هایش گواهى مى دهم، و مرد از هر چه مى گوید مورد سؤال قرار مى گیرد.
أنَّ علیَّ بنَ أبی طالب *** خلیفةُ الله الّذی یَعدِلُ
همانا على بن ابى طالب خلیفه خداست که به عدالت رفتار مى کند.
وأنَّه قد کان من أحمدِ *** کمِثلِ هارونَ ولا مرسَلُ
و همانا او نسبت به احمد مثل هارون (نسبت به موسى) است و پیامبر نیست.
لکن وصیٌّ خازنٌ عندهُ *** عِلمٌ من الله به یعملُ
لکن وصى و خزانه دار است و در نزد او دانشى از جانب خداست که به آن عمل مى کند.
قد قام یوم الدوحِ خیرُ الورى *** بوجهِهِ للناس یستقبلُ
در روز غدیر بهترین خلایق، بپا خاست و رو به طرف مردم نمود.
وقال من قد کنت مولىً له *** فذا لهُ مولىً لکم موئلُ
و گفت: هر کس من مولاى او هستم پس این (على) مولاى اوست و پناهگاه و ملجأ شماست.
لکنْ تواصوا بعلیِّ الهدى *** أن لا یُوالوه وأن یخذلوا
لکن به یکدیگر درباره على که هدایتگر بود توصیه کردند که ولایت او را نپذیرند و او را یارى نکنند
ج:
نفسی فداءُ رسول الله یوم أتى *** جبریلُ یأمر بالتبلیغ إعلانا
جان من فداى رسول خدا باد روزى که جبرئیل آمد و به تبلیغ علنى فرمان داد.
إن لم تُبلّغْ فما بلّغتَ فانتصبَ *** النبیُّ مُمتَثِلاً أمراً لِمَنْ دانا
(و گفت:) اگر این مطلب را نرسانى رسالت را ادا نکرده اى؛ پس پیامبر بپا خاست و امر خداوندِ جزا دهنده را اطاعت کرد.
وقال للناس منْ مَولاکُمُ قبلاً *** یومَ الغدیر فقالوا أنت مولانا
و به مردم فرمود: چه کسى قبل از روز غدیر مولاى شما بود؟ گفتند: تو مولاى ما بودى.
أنت الرسولُ ونحن الشاهدون على *** أن قد نَصَحْتَ وقد بیّنتَ تِبیانا
تو پیامبرى و ما شاهد هستیم که خیر خواه امّتت بودى و(آنچه را باید برسانى) خوب بیان نمودى.
هذا ولیُّکمُ بعدی اُمرتُ بهِ *** حَتماً فکونوا له حِزباً وأعوانا
فرمود: این (علي)، سرپرست شما بعد از من است و من مأمور حتمى بر (نصب) وى شده ام پس شما از گروه او و یاران او باشید.
هذا أبرُّکُمُ بِرّاً وأکثرکمْ *** علماً وأوّلُکم بالله إیمانا
این، نیکوکارترین شما و داناترین شما و نخستین کسى از شماست که به خدا ایمان آورد.
هذا له قُربةٌ منّی ومنزلةٌ *** کانت لهارون من موسى بنِ عمرانا
او خویشاوندى با من و منزلتى نسبت به من دارد که آن منزلت مثل (منزلت) هارون نسبت به موسى بن عمران است
این کتاب در سال 1313 هـ با مسار الشیعة، اثر شیخ مفید در قاهره چاپ شد، و در قم در سال 1410 هـ در ضمن سلسله رساله هاى سیّد مرتضى (رسائل الشریف المرتضى)، مجموعه چهارم، ص 132 چاپ شده است.
مراجعه شود: الأغانی، ج 7، ص 262 (ج 7، ص 282).
گردآوری از کتاب: گزیده ای جامع از الغدیر، علامه شیخ عبدالحسین امینی، ترجمه محمد حسین شفیعی شاهرودی، موسسه میراث نبوت، چاپ سوم، ص 192.