دم دم های غروب یادم می افتد. خواندن دعای خواهرهای گلم در کوثرنت که با طرح دورهمی معنوی لحظاتی قبل از افطار را اختصاص می دهیم به دعا و مناجات با خدا.
این طرح از روز دوشنبه ۵ رمضان آغاز شده و ابتدا شد به حدیث کساء ی انتخابی من. چقدر نیازمند به این دعا بودم.
وای چقدر که حدیث کساء را دوست دارم. روزهایی که دچار ضعف و تخلیه روحی می شوم، خودم را به این دعا می سپارم.
می میرم برای کسای یمانی، برای ۵ تنی که در کنار حضرت رسول (ص) تحت لوای الهی قرار دارند و جبرئیلی که برای در کنار آنان بودن اجازه می گیرد.
وای چه بوی مست کننده ای را استشمام می کنند. بوی حضرت رسول(ص)، بوی پدر، بوی خوبیها، بوی پناه و بوی خدا. به خوانده این دعا که شیعیان روی زمین هستند مژده داده شده است. مژده برطرف شدن غم و اندوهشان، روا شدن حاجاتشان با این ذکر خدا.
یادت همیشه برایم لازم است. همیشه قلبم را که کنکاش می کنم جای جراحتی دیده می شود که دوست ندارم در موردش حرف بزنم. نمی دونم چرا اینقدر زود شارژم تموم می شود. چشم هام پر از خواب است، آنقدر که کلمات را اشتباه تایپ می کنم. از شنبه ۵ خرداد دوباره کلاس نویسندگی شروع می شود. دلم می خواهد تکنیک ها رو خوب یاد بگیرم. چی بگم دوست دارم قدر وقتم، کلاسم، دوستانم و استادم را بدانم و یاد بگیرم و به دیگران بیاموزم.