ـ ولایت مراتبى دارد و بسیارى از مراتب آن هیچ ارتباطى با عصمت ندارد؛ مثل ولایت پدر بر فرزند، شوهر بر زن، قیّم بر صغیر و زعامت و “حاکمیت”. لذا منظور از ولایت در تعبیر “ولایت فقیه” موضوع ولایت کلیّه الهی و ولایت تکوینی نظیر آنچه پیامبر و ائمه داشتند نمیباشد که اقتضای آن قطعاً و حتماً عصمت است؛
ـ «وقتی میگوئیم ولایتی را که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیه السلام) داشتند، بعد از غیبت، فقیه عادل دارد، برای هیچکس این توهم نباید پیدا شود که مقام فقها همان مقام ائمه (علیهم السلام) و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست؛ بلکه صحبت از وظیفه است. “ولایت”، یعنی حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یک وظیفه سنگین و مهم است؛ نه اینکه برای کسی شأن و مقام غیرعادی به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد. به عبارت دیگر، ولایت مورد بحث، یعنی حکومت و اجرا و اداره، بر خلاف تصوری که خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست بلکه وظیفهای خطیر است. از امور اعتباری عقلایی است.
مثل این است که امام (علیه السلام) کسی را برای حضانت، حکومت، یا منصبی از مناصب، تعیین کند. در این موارد معقول نیست که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و امام با فقیه فرق داشته باشد. مثلاً یکی از اموری که فقیه متصدی ولایت آن است اجرای حدود (یعنی قانون جزای اسلام) است. آیا در اجرای حدود بین رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و امام و فقیه امتیازی است؟ یا چون رتبه فقیه پایینتر است باید کمتر بزند؟ حد زناکار که صد تازیانه است اگر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) جاری کند، ۱۵۰ تازیانه میزند، و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) صد تازیانه، و فقیه پنجاه تازیانه؟ یا اینکه حاکم متصدی قوه اجراییه است و باید حد خدا را جاری کند؛ چه رسول الله (صلی الله علیه و آله) باشد، و چه حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، یا نماینده و قاضی آن حضرت در بصره و کوفه، یا فقیه عصر. »(کتاب ولایت فقیه ـ امام خمینی (ره) ـ صفحه ۵۰)
ـ یکى از اقسام ولایت «زعامت و رهبرى سیاسى» است. اکنون این سؤال پدید مىآید که آیا این مرتبه از ولایت، عصمت مىخواهد یا خیر؟ پاسخ آن است که وجود عصمت براى رهبر و پیشواى سیاسى، بسیار خوب و مفید است و با وجود شخص معصوم، هیچ فرد دیگرى، حق حکمرانى و ولایت ندارد. حال اگر شخص معصوم وجود نداشت و یا در غیبت به سر مىبرد، چه باید کرد؟ آیا باید احکام ابدی اجتماعی اسلام تعطیل گردد؟ آیا امت اسلامى باید بدون رهبر باشد؟ یا باید به رهبرى و ولایت طاغوت تن دهد؟ و یا باید بهترین کسى که از نظر علم، زهد، تقوا و مدیریت سیاسى، کمترین فاصله را با معصوم دارد، به رهبرى برگزینند و او براساس قوانین اسلامی که از عصمت برخوردار است (زیرا این قوانین از معصوم صادر گردیده است) و مصالح عمومی، به ادارۀ جامعه بپردازد.
و البته ناگفته نماند که خطا دوگونه است:
یکم- خطاهاى فاحش و روشنى که حداقل براى عموم کارشناسان مسائل دینى، سیاسى و اجتماعى، بطلان آن روشن است. کسى که مرتکب چنین خطاهایى بشود، داراى شایستگى رهبرى نیست و ولایت ندارد.
دوّم- خطاهاى پیچیده و کارشناختى که در میان کارشناسان نیز چندان روشن نیست و معمولاً مورد اختلاف آرا و نظرات است (و با گذشت زمان ابعاد موضوع برای همه روشنتر میگردد). در این صورت نمى توان با قاطعیت حکم کرد که نظر کدام یک صحیح است؛ زیرا هرکس بر اساس مبانى پذیرفته شده خود، حکم مى راند. این گونه موارد در مسائل اجتماعى و سیاسى زیاد به چشم مى خورد و ولى فقیه هم به اقتضای اطلاعات و اخبار دقیقتر و وسیعتر و لحاظ مصالح عمومیِ اجتماع مسلمین یکى از آراى متفاوت را برمى گزیند. از طرف دیگر در چنین مواردى، چاره اى جز این نیست که یک رأى ملاک عمل قرار گیرد؛ زیرا کنش اجتماعى و سیاسى نیازمند وحدت رویه است و در غیر این صورت جامعه دچار هرج و مرج مى شود. ضمن آنکه راه تحلیل و نقد و بررسى سالم براى همگان باز است؛ اما نظم و انضباط اجتماعى مستلزم وحدت رویه و عمل است؛ همچنان که در تمام نظامهاى سیاسى این گونه عمل مىشود و از آن گریزى نیست.
بنابراین در فرض فقدان معصوم یا غیبت او:
اولاً: هیچ راهى براى به صفر رساندن خطا وجود ندارد. وظیفه مردم در این موارد همانند وظیفهی مقلد در تقلید از مرجع تقلید غیر معصوم است. (در موارد اختلاف فتوا میان مراجع که قطعاً در یک مورد واحد وجود نظرات بعضاً متفاوت مراجع دلیل بر صحت تمام نظرات نیست و تنها یک نظر است که نظر قطعی اسلام میباشد) ولی بنابر دلایل نقلی و روایی فراوان وظیفهی مقلد در زمان طولانی غیبت به عنوان “بدیل اضطراری” در تقلید از مرجع است و حتی در صورت فتوای اشتباه مراجع، هیچ گناه و وظیفهای بر مقلد مترتب نمیباشد.
ثانیاً: نمىتوان به آنارشیسم و هرج و مرج تن داد و لاجرم باید یک رأى مورد تبعیت قرار گیرد. که دارای مرتبۀ عدالت و فقاهت است که نزدیکترین مرتبه ممکن به عصمت مىباشد.
ثالثاً : این طور نیست که اسلام به عنوان دین خاتم، قطعاً فقط برای ۲۰۰ سال اوّل اجتماع مسلمین برنامه داشته و پس از آن جامعه مسلمین بی برنامه به حال خود رها شده اند، لذا همواره امداد الهی و وعدۀ یاری آخرین حجّت الهی(بحار الانوار ـ ج۹ ـ ص ۱۷۵) از پس ابر و از مجرایش، که زعامت شیعه و امتداد ولایت میباشد، شامل حال جامعه مسلمین خواهد گردید و شاهد أمر نیز توفیق مستمر مرجعیت سیاسی شیعه در عصر غیبت میباشد که یک مورد انحراف و خطا در موضعگیری از والیان فقیه در مواقع حساس در طول تاریخ غیبت نمیتوان یافت