در سال های اخیر پدران و مادران زیادی را دیده ام که از نافرمانی فرزندان شان گلایه می کنند. آنان می گویند فرزندمان از ما حرف شنوی ندارد و کار خودش را می کند. بدتر آن که اصلا نمی توانیم با هم حرف بزنیم و بلافاصله پس از شروع مکالمه، کار به دعوا و تشنج کشیده می شود.
معمولا در ارزیابی این موضوع گفته می شود این به خاطر حاکمیت فرزند سالاری است. زیرا دوران کنونی به خلاف گذشته که عصر حاکمیت پدران بود، زمانه ی سالاری و آقایی فرزندان است و این والدین اند که باید به ساز میل آنان، رقص اطاعت کنند!
اما آیا واقعا این تحلیل، درست و منطقی است؟ آیا واقعا پدران و مادران به خاطر حاکمیت فرزند سالاری نمی توانند با بچه هایشان ارتباط بگیرند و گفتگو کنند و مسائل بین شان را حل و فصل نمایند؟
به نظر می رسد مساله فراتر از این تحلیل متداول است. نویسنده معتقد است یکی از تفاوت های نسل کنونی با نسل پیشین که والدین نسل کنونی بودند، وجود روحیه ی مطالبه گری دلیل در کنونی ها و نبود این روحیه در پیشینی هاست. یعنی نسل کنونی در برابر آن چه می شنود، دلیل مطالبه می کند و چون والدین به چنین رفتاری عادت نکرده اند و مهارت ارائه ی دلیل و اقناع مخاطب را ندارند، معمولا خواسته ی خود را این بار با صدای رساتری تکرار می کنند و در برابر درخواست دوباره ی ارائه ی دلیل، بر می آشوبند و طبیعتا کار به تنش و چالش می کشد. بنابراین، اگر مساله را در عبارت هایی نظیر آغاز «دوره فرزند سالاری» و پایان «حاکمیت والدین» و ... خلاصه کنیم، راه به بیراهه برده ایم. البته نویسنده به هیچ عنوان منکر کم رنگ شدن احترام به بزرگان - از جمله والدین - در جامعه کنونی نیست و قویا تاکید می کنم متاسفانه نسل کنونی ارزش هایی نظیر حفظ حرمت والدین را به اندازه نسل پیشین، پاسداری نمی کند اما اکتفاء به این مساله و غفلت از عوامل موثر دیگر، نوعی فروکاهش گرایی (Reductionism) است.
بنابراین، همان طور که فرزندان موظّف اند به بزرگ ترها و به ویژه والدین بیش از پیش احترام بگذارند و قدردان زحمات شان باشند، والدین هم وظیفه دارند زبان استدلال و اقناع را بیاموزند و از رویکرد تحکّمی و دستوری فاصله بگیرند.