«توخالی»
کلا عدهایمان عادت کرده ایم به پز توخالی دادن.
ازادعای فلان اخلاق،تا پزهای مهمانیها وتجملات.تا همین مقولهیتربیت.
جالب است.دقت کردهای خیلی از کسانی که بهانه شان برایفرزند نیاوردن، تربیت صحیح اوست، اساسا تلاش خاصی برای تربیت تک فرزندشانهم نمیکنند.
تولد فرزند با مصیبت وهزار دنگ و فنگ وسیسمونی وقتی انجام شد، و کمکم بچه احتیاج پیدا کرد به اینکه هم بازی داشته باشد، مادر سرش درگوشی است یا درشکل سنتی به کارخانه و..
بعد که بزرگتر میشود و باز نیاز به آموزش وهمبازی پیدا میکند، مادر با بهانهها یمختلف، از فرزندآوری استنکاف میکند و گاهی حتی میگوید همین یکی هم زیاد است .وبعد وقتی بچه احتیاج دارد تا بخش شناختی رشدش تکمیل شود، مادر از هرگونه وقت گذرانی با فرزند، کناره میگیرد.
اما این داستان آنجایی غم انگیزتر میشود که تربیت بچهیبیچاره تازه به مهد ومربی سپرده میشود . آن هم در بعضی موارد بدون شناخت یا تعهدی ازسوی مربی...
بعد هم مدارس.
یعنی مادر وپدر عملا جز تولید کودک کار دیگری نکرده اند بعد وقتی بهشان میگویی خوب چرا یکی؟
ژست روشنفکری میگیرند که ای بابا در تربیت همین هم مانده ایم! فقط که آوردن بچه نیست، تربیت اوهم هست.و ما حال و وقت برای تربیتش نداریم!(منظور همان کلاسهای این ور وآنور جانبی اش است) جالب است که این مقوله در خانواده های بافرهنگ وچند فرزند، کاملا بالعکس است.
وچه قدر آدم دلش میخواهد به اینجور آدمهای در ژست، بگوید:«خداقوت دلاورخسته ،پز روشنفکری ات، هلاکمان کرد.کدام تربیت؟! برو.بگذاربادبیاید»