این تفکر در ایران در اواخر دوران قاجار و اوایل دوران پهلوی در عرصه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی پدیدار شده است. و در زمان محمد رضا شاه برخی تکنوکرات های حکومت به آن گرویده اند.
امروزه مبلغان این تفکر به صورت انحرافی در حال تبلیغ هستند و اهداف خاصی را دنبال می نمایند.
به طور کلی مطالعات باستانی به دو صورت است:
به مثابه علم مواریث و تاریخ (باستان شناسی)
به مثابه ایدئولوژی و پدیده جامعه شناختی نوآیین در میان اقشار جامعه
ده تا بیست سال اواخر دوران ناصرالدین شاه باستان شناسان اروپایی و آمریکایی خیلی روی موضوع ایران باستان تمرکز می کنند و آرام آرام بین نخبگان، علت عقب ماندگی ایران را به اسلام نسبت می دهند؛ و می گویند اگر می خواهید به عظمت برسید باید به دوران پیشا اسلام برگردید.
چهل سال قبل از مشروطه روشنفکرانی مانند آخوندزاده و ملکم خان به دلیل دلبستگی به غرب اعلام کردند مهم ترین عامل عقب ماندگی ایران ورود اسلام است. آنها تنها راه نجات جامعه را توجه به روح قبیله ای و باستان گرایی می دانستند.
توجه به گذشته خوب است به شرطی که فقط توجه به پادشاه نباشد، بلکه توجه به بنیادهای حکمت مشرقی هم باشد. چون اگر فقط پادشاه را ببینیم به کوروش پرستی می رسیم و تمام بنیادهای حکمت را نفی می کنیم.
بنیادهای این تاریخ تنها تاسیس یک پادشاهی نیست، بلکه سنت و تاریخ ایران هم هست. به قول "هگل" برای نخستین بار در این سنت بود که روح توجه به یکتاپرستی و روح توجه به خداوند برای نخستین بار از جانب زرتشت شکل گرفت. یعنی زرتشت را نمی توان باستان گرایی نامید، به صرف اینکه او در دورانی بود که هخامنشیان بودند.