«وَ لَكِن لَّا يَشْعُرُونَ»؛ در ارتباط با این بخش از آیه ی شریفه، به دو نکته اشاره میشود: الف) «لا يَشْعُرُون»؛ واژه ي «شعور»، نه عقل عملی به حساب میآید و نه عقل نظری است، بلکه اين واژه به عقلِ اکتسابی و تحصیلی اطلاق میشود، مسئله ی نفاق به قدری در انسان اثر میگذارد که بصیرت انسان را تحت الشعاع قرار داده و پرده بر روی آن میافکند تا جایی که این پدیدهی نامیمون حتی توان درک آشناییِ اجمالی و ابتدایی او را از دین گرفته، فرد را نسبت به فهم احکام و معارف دین کر و کور میکند، چرا که این گروه، بصیرت خویش را مسدود کرده اند، اینان فاقد عقل بوده و تنها از یک شعور ابتدایی- که از آن به شیطنت تعبیر میشود- برخوردارند.[1] زيرا حقیقتِ عقل، آن چیزی است که در کلام معصوم علیهم السلام وارد شده است چنانکه در حدیثی به نقل از حضرت امام صادق علیه السلام اینگونه می خوانیم: «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ، قِيلَ: فَمَا الَّذِي كَانَ فِي مُعَاوِيَةَ قَالَ: تِلْكَ النَّكْرَاءُ، تِلْكَ الشَّيْطَنَةُ، وَ هِيَ شَبِيهَةٌ بِالْعَقْلِ وَ لَيْسَتْ بِالْعَقْلِ».[2] ب) «لا یَعْقِلُون»؛ عقل بر دو قسم است: «عقل نظري» و «عقل عملي»؛ عقل نظری، کارش درک و شناخت واقعیتها و قضاوت دربارهي آنها است[3] و عقل عملی، همان قوهای است که کنش و رفتار آدمی را کنترل میکند.[4] یا این که کارش درک بایدها و نبایدها است در حقیقت، عقلِ عملی مبنای علوم زندگی خواهد بود، به بيان ديگر؛ مورد و متعلقِ قضاوت در عقل عملی آن است که این کار را بکنم یا نه؟[5] سالم بودنِ «عقل نظری» يعني برخورداري از يك معرفت صحيح، و سلامتِ «عقل عملي» نيز به اجراي صحيح يافتههاي علمي است، در حالي كه منافقان از هر دو محرومند؛ آنان بر اثر تسويل و تزيين نفس، حق را از باطل و اصلاح واقعي را از اِفساد حقيقي تشخيص نميدهند، بلكه باطل را حق و حق را باطل و صلاح را فساد و فساد را صلاح ميپندارند؛ نظير فرعون كه خود بزرگترين عامل فساد بود،[6] ولي خود را هادي و مرشد ميپنداشت.[7] جهتش اين بود كه عمل زشتِ فرعون براي او مزيّن شده و وي آن را زيبا ميانگاشت.[8] در اينجا نيز منافقان بر اثر محروميت از عقلِ عمليِ سليم به جاي امر به معروف و نهي از منكر، اهلِ امر به منكر و نهي از معروف بودند.[9]
[1]. براي اطلاعات بيشتر، ر.ك: مدرسى، سيد محمد تقى(1419هـ ق)ج1، ص107. [2]. شیخ حر عاملى، محمد بن حسن(1414هـ ق)ج1، ص4؛ نجفی، محمد جواد(1362هـ ش)متن، ص6(پاورقی). [3]. مطهری، مرتضی(1368هـ ش)ص46. [4]. جوادی آملی، عبدالله(1386هـ ش)ج۱، بخش اول، ص۱۵۳. [5]. مطهری، مرتضی(1368هـ ش)ص۳۰-۳۱. [6]. فجر/12. [7]. غافر/29. [8]. غافر/37. [9]. جوادی آملی، عبدالله(1385هـ ش)ج2، ص275.