مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب قاورمه دره
امتیاز کاربران 5.0

تولیدگر متن

علی بهاری هستم. از تاریخ 25 اردیبهشت 1394 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 520 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
قاورمه دره

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01
در پرونده محرّم

این پرونده را با 33 اثر دیگر آن ببینید

شهرِ کُرد (گزیده خاطرات سفر به شهرستان قروه در استان کردستان - محرم 96)

قاورمه دره - 4
هر چقدر دوستم چپ چپ نگاه می‌کرد تا آنها را متوجه اشتباهشان کند، صدایشان را بالاتر می‌بردند. از طرفی بخاطر کِبَر سن آنها و صِغَر سن خودش، نمی‌توانست صریح تذکر بدهد. همین موضوع، تمرکزش را به هم ریخت و سوتی داد! بر فراز منبر گفت: «امام حسین (ع) از لشگر مقابل پرسید: شما که می‌دانید من نوه پیامبرم، چرا می‌خواهید مرا بکشید؟ و آنها جواب دادند: چون دوست داریم!!!» انصافا این سوتی را اگر در یک هیات معمولی هم بدهی، ظرف 24 ساعت، کلیپ منبرت چند میلیون، سینِ تلگرامی می‌خورد ولی خب از آنجا که هیچ کس گوش نمی‌کرد، کسی متوجه نشد. هر چند اگر گوش هم می‌دادند، احتمالا سطح دانش و اطلاع مخاطبان به قدری نبود که عمق فاجعه را بفهمند. رفیق ما همچنان، سخن‌پراکنی و حکمت‌ورزی!! می‌کرد و آنها کماکان بلند فریاد می‌زدند و پشیزی برای منبری ارزش قائل نبودند.
با خود می گفتم: «یک انسان چه میزان می‌تواند فاقد شعور باشد» و بعد جواب خودم را می‌دادم: «خجالت بکش! زود قضاوت نکن. شاید فرهنگشان همین است.» اما باز اشکال می‌کردم که: «مگر می‌شود فرهنگشان در بی احترامی به سخنران و فریاد زدن موقع منبر باشد؟ قبایل بدوی هم این کارها را نمی کنند» و باز جواب و باز اشکال ...
آن شب، شب علی اصغر (ع) بود و دوست گرامی انصافا خوب و جانسوز روضه خواند. از این که به روضه منبری بی‌توجهی شد، ناراحت شدم. پس از سخنرانی و روضه، یکی میکروفون را گرفت و شروع کرد به نوحه خواندن. یک حلقه تشکیل دادیم و سینه می‌زدیم. نفر اول مفصل خواند. نفر دوم همین طور. سومی نیز و چهارمی و ... . خسته شدم. به نشانه اعتراض به این پُرچانگی مداحان، از حلقه بیرون آمدم و کناری نشستم. یکی شان جلو آمد و گفت: «شما هم می‌خونی؟» گفتم: «برادر! شما خودتون با کثرت مداح مواجهید. من یکی رو معاف کن.» جواب داد: «تازه الان که خوبه. شب تاسوعا و عاشورا، ما 17،18 تا مداح داریم!! سینه می‌زنیم. هر وقت خسته میشیم، میشینیم چای می خوریم. دوباره سینه می‌زنیم و دوباره چای و سینه!!)» با خودم گفتم: «با توجه به تعداد مداحان و کثرت دودیان و تمایل وافر مردم به شُرب چای، احتمالا کل محصول استان گیلان در این مسجد مصرف می‌شود !!) به هر تقدیر، مراسم تمام شد و با ماشین منبری گرامی، به قُروه برگشتیم و من گفتم: (دیگه به این روستا نمیام!!) و نرفتم.

لینک همین مطلب: «https://www.cloob.com/u/ensan73/129578781»

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما