شهرِ کُرد (گزیده خاطرات سفر به شهرستان قروه در استان کردستان - محرم 96)
قاورمه دره - 1
اولین شبی بود که به روستای شیروانه نمیرفتم. قرار بود امشب با دوستم به روستای قاورمه دره برویم. بچهها میگفتند اهالی ثروتمندتری دارد از شیروانه و البته اهل دود هم بینشان زیاد پیدا میشود!! با ماشین رفیق به مسجد رفتیم. اما چراغها خاموش بود و کسی هم آن اطراف ندیدیم. تعجب کردیم. قرار بود مراسم داشته باشند. شبهای قبل، هر وقت از کمی جمعیت عزادار میگفتیم، جواب میدادند: از شب هفتم میآیند. خب الان شب هفتم است دیگر! پس چرا خبری نیست. خانمی که میان تاریکی ایستاده بود، پاسخمان را داد: (حاج آقا! مردم خونه یکی از اهالی، شام دعوتند) و با دست خانه را نشانمان داد. نزدیک مسجد بود و سریع رسیدیم. دم در چند نفر ایستاده بودند. با احترام بسیار، ما را و به خصوص دوست ملبّسم را به داخل راهنمایی کردند. خانهاش سالن بزرگی داشت و دور تا دورش جمعیت نشسته بود. با همه دست دادم. بدون استثناء!! پس از پایان عملیات نفسگیر مصافحه، نوبت آغاز عملیات پیدا کردن جا برای نشستن بود. اولین جای خالیای که چشمم دید، انتخاب کردم. کنار آشپزخانه و پشت به اُپن. دوستم را نیز به بالای مجلس بردند و هر دو تنها شدیم. برای آن که کمی یخ غربت را بشکنم، سر صحبت را با کنار دستیام باز کردم. گفتم: «شما اصالتا کُردی؟» من اگر بودم، این موقعیت بینظیر پَ نه پَ را از دست نمیدادم و حال پرسشگر را میگرفتم ولی مودب بود. گفت: «بله کُردم» ادامه داد: «شما هم اهل قمی؟» گفتم: بله طلبه هستم. با شوق زاید الوصفی بغل دستی اش را نگاه کرد و گفت: «دیدی گفتم. معلوم بود آخونده!» و بعد بلافاصله پرسید: «چقدر پول می گیری؟» با اینکه معمولا توضیح سیستم شهریه و مبلغ و نحوه دریافتش کاری سخت برای ما و باورناپذیر برای مردم است، ولی با حوصله توضیح دادم. رتبه و تاهل و تلبس و تاثیرش بر حقوق ماهیانه را مفصلا شرح دادم. ادامه داد: «شما چرا لباس نداری؟ هنوز بهت ندادن؟» بنده خدا گمان می کرد حوزه علمیه، بوتیک است و اتاق پُرو دارد، در ابتدای ورود سایزت را میگیرند و چند روز بعد تحویلت میدهند!
لینک همین مطلب: «https://www.cloob.com/u/ensan73/129573531»