شنیدید میگن توکل کن به خدا و غصه نخور؟ ولی این دو تا چه ربطی به هم دارن، و ما تا چه حد به ضرورت این توکل در زندگی پی بردیم؟ یک حلقه مفقوده تو زندگی ما که اگه باشه خیلی از مشکلات ما حل خواهد شد.
برای بررسی اینکه این حلقه مفقوده یعنی توکل چه مسائلی رو حل خواهد کرد کافیه یه نگاهی به این روایت بندازیم:
روایت شده که جبرئیل خدمت رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله آمد، و عرض کرد: خداوند تبارک و تعالى مرا فرستاده که هدیه اى به تو تقدیم نمایم که به احدى قبل از تو داده نشده،
پیغمبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله فرمود: من پرسیدم: آن چیست؟ گفت: «صبر» و بهتر از آن،
گفتم: بهتر از صبر چیست؟ گفت: رضا و بهتر از آن،
پرسیدم: بهتر از رضا چیست؟ جواب داد: «زهد» و بهتر از آن،
گفتم: بهتر از زهد چیست؟ گفت: «اخلاص» و نیکوتر از آن،
گفتم: نیکوتر از اخلاص چیست؟پاسخ گفت: «یقین» و پسندیده تر از آن،
پرسیدم: اى جبرئیل آن چیست؟ گفت: نردبان رسیدن به آن، و آن «توکّل» بر خداى عزّ و جل است.
گفتم: «توکّل» بر خداى عزّ و جلّ چیست؟ گفت: آن که بدانى مخلوق زیان نمىزند، و سود نمىرساند، و بخشش نمىکند، و باز نمىدارد، و ناامیدى از مخلوق را شیوه خودسازى، پس هر گاه بنده چنین باشد به کسى جز خدا تکیه نکند، و نمىترسد جز از خدا، و به کسى غیر از خدا طمع نمی بندد پس این است معنای توکّل. "1"
پازل خوبی ها که سرنخش توکل است
بند بند این روایت به هم مربوط است و یک پازل مهم را تکمیل میکند، پازلی که برای سر هم کردن هر قطعه اش یک سرنخ مهم داریم و آن توکل است، اگر توکل باشد صبر هست، زیرا انسان بر آنچه که خدای متعال برایش مقدر کرده است راضی است چون خدا را توکل کرده است و سپرده است به خدای متعال.
توکل و مقام رضا
و راضی است چون توکل کرده است و خدای متعال حکیم است و حکیم آنچه که باعث رشد و پیشرفت باشد نصیب انسان میکند، صبر و رضا پشت سر هم حرکت میکنند و توکل راز به دست آوردن هر دو است.
توکل و زهد
توکل زهد هم می آورد زیرا نتیجه توکل زهد است، هر آنچه در توکل هست همان چیزی است که زهد به آنجا ختم میشود، زهد، این نیست که انسان حلالِ خدا را بر خود حرام کند، بلکه زهد این است که انسان به آنچه در دست خداست اعتماد و اطمینان بیشتری داشته باشد تا به آنچه در دست خود و در سیطرة قدرت محدود بشری است.
توکل و اخلاص
حال چگونه است که اخلاص در پی توکل می آید؟ وقتی قدرت را در دست خدا بدانی و بقیه را در رزق و خیری که به تو میرسد بی تاثیر بدانی هیچگاه کارها را به خاطر مردم نخواهی کرد، برای خدا شریک قائل نخواهی شد، و این است معنای اخلاص!
"یقین، آنچه که پس از صبر و رضا و اخلاص و زهد می آید، یقین در لغت علم است که نقطه مقابل" شک " میباشد "2" و طبق آنچه از اخبار و روایات استفاده میشود به مرحله عالی ایمان " یقین" گفته میشود و در اصطلاح، یقین اعتقاد و باور محکم و استواری است که مطابق با حقیقت باشد و به هیچ وجه امکان زوال و احتمال خلاف در او راه ندارد. به طوری که انسان همه چیز را از مسبّب الاسباب بداند و به اسباب توجّه نکند بلکه واسطهها را مسخّر حقّ و فاقد هر حکم و قدرت بداند و کسی که بر این اعتقاد باشد دارای یقین است."
مثلا در مورد حضرت عیسی علیه السلام آمده است که ایشان روی آب راه میرفتند چون یقین داشتند آنچه آب را مایع کرده است خداست و به اسباب پایین رفتن در آب که مایع بودن آب بود توجهی نداشتند، لذا پیامبر میفرمایند اگر یقین حضرت عیسی بیشتر بود روی هوا هم به همان سادگی راه میرفت.
جالبتر اینکه توکل را نردبان یقین معرفی کرده اند، یعنی انسان صد در صد بسپارد به خدای متعال و تلاش کند برای رسیدن به هدف، ولی نه با دست به دامان خلق شدن، بلکه تلاش کردن و توکل کردن محض.
یقین همان تغییری است که از توکل انتظار داریم و خیلی از خصلت های انسان را تغییر خواهد داد، مثلا من چند مورد را عرض کنم خدمت شما اینکه:
چشمت به دست مردم نیست
زندگی پر از فراز و نشیب است و گاه برای اینکه جایگاهی به دست بیاوریم چشممان به دست کسانی است که در عرف آنها را پارتی خطاب میکنیم، نزدشان حقیر میشویم و آن طور که باید استقلالی نزدشان برای ما باقی نخواهد ماند.
اگر توکل به خدای آسمان ها و زمین باشد و یقینی هرچند ناقص حاصل شود هیچ کس را موثر در رزقی که به ما خواهد رسید دخیل نمیبینیم و فقط به خدای متعال تکیه خواهیم کرد، و هیچ گاه به دست مردم چشم نمیدوزیم که نکند به اصطلاح امروزی ها هوای مرا نداشته باشد.
عزت نفس
وقتی خلق را نیازمند نباشی در چشم همه بزرگ خواهی شد، مانند طلبه ای که برای تبلیغ دین خدا را در نظر دارد و اگر از جانب مردم خیری به او نرسید از مردم شاکی نیست، و اعتراضی ندارد، زیرا رزق و روزی را نزد خدای متعال میبیند.
این که اصلا به مردم نیازمند نباشیم، ما رو تو چشم مردم بزرگ میکنه و چه ذکریست حسبنا الله و نعم الوکیل"6"، نعم المولی و نعم النصیر"7"
پی نوشت:
1. سنن النبی، علامه سید محمدحسین طباطبائی
2. قرآن کریم.
3. طریحی، شیخ فخر الدین، مجمع البحرین، قم، موسسه البعثه، ۱۴۱۴ هـ ق.
4. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الإسلامیة، ۱۳۷۴ ش، اول.
5. طوسی، خواجه نصیرالدین، اوصاف الاشراف، سید محمد رضا غیاثی کرمانی، قم، مؤسسه فرهنگی-انتشاراتی حضور، ۱۳۸۲ه ش، سوم.
6. آیه 173 آل عمران
7. آیه 40 سوره مبارکه انفال