شاید عنوان این مطلب کمـــی عجیب به نظر آید؛ کسی که قرآن را زیبا تلاوت می کند و بسیار علاقه مند قرآن است و حتی حافظ قرآن است؛ ولی از اهالی بهشت نباشد و جایگاهش جهنم باشد... آری در کنار اعتقاد به قرآن، باید التزام و اعتقاد به قرآن ناطق یعنی امامان معصوم را نیز داشت.
داستان تاریخی زیر حاوی عبرت هایی زیادی است برای اهلِ عبرت.....
شبی امیر المومنین (علیه السلام) از مسجد کوفه روانه منزل شان شدند، در حالی که 4/1 شب گذشته بود و همراه ایشان کمیل بن زیاد که از بهترین شیعیان و محبین حضرت است، بود. در بین راه به درب خانه ی شخصی رسیدند که قران را تلاوت می کرد.
و آیه ی (أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ ۗ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ) زمر.9 را با صوتی اندوهگین و محزون می خواند. کمیل در دلش به آن شخص احسنت گفت و حالِ آن مرد برای او عجیب بود ولی چیزی را به زبان نیاورد.
حضرت به او نگاه کرد و فرمود: ای کمیل! صوت آن مرد باعث تعجب تو نشود؛ چرا که از اهلِ آتش است و بزودی تو را باخبر خواهم کرد. کمیل از حس درونی ای که نسبت به ان مرد داشت و سخنی که حضرت از جهنمی بودنش فرمود؛ در حالیکه قرآن را به آن زیبایی می خواند، متحیر شد و با ذهنی آشفته و متعجب سکوت کرد.
مدتی طولانی گذشت تا زمان جنگ با خوارج پیش آمد و امیرالمومنین به جنگ با آنان رفت؛ در حالی که آنان قرآن را همان گونه که نازل شده بود، حفظ می کردند. امیرالمومنین (علیه السلام) به کمیل، که در مقابل حضرت ایستاده بود، در حالی که از شمشیرش خون می چکید، نگاه کرد، سرهای آن کافران و فاجران روی زمین افتاده بود.
حضرت (علیه السلام) نوک شمشیر را بر یکی از سرها گذاشت و فرمود: ای کمیل! أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً بـــله این همان شخصی است که قران را در آن شب می خواند و حالتش تو را به تعجب واداشته بود.
در این حال، کمیـــل (منقلب شد و خودش را را روی پاهای حضرت انداخت و ) بوسید. و از خداوند طلب استغفار کرد.
إرشاد القلوب إلى الصواب، دیلمی، ج2، ص266.