قفل ایمان مداراست
قفل ایمان مدارا کردن است و خیلی از قفل های دیگر با مدارا کردن باز میشه؛
شیخ حسن خرقانی عارف نامی ایرانی خیلی کرامت داشته و یه روز یه مردی بنا به یه نیازی و تعریفهای که از شیخ خرقان شنیده بود راه طولانی را طی میکنه که بیاد و شیخ را ببینه و وقتی که به خونه ی شیخ میرسه از زن شیخ میپرسه شیخ کجاست و زن با بی نزاکتی تمام در باره ی شوهرش حرف میزنه و رو به این شخص میگه احتمالا تو هم دیوانه ای که آمدی سراغ یه دیوانه را میگیری و نهایتا راه بیابان را نشون مرد میده و میگه رفته ازاین بیابان هیزم بیاره و مرد به همان طرف پیش میره و بعد از طی مسافتی مردی را میبینه که هیزم بار شیر کرده و خودش هم سوار بر شیر است و مار زنگی به دست گرفته و با آن به شیر میزنه که شیر تند تر بره و مرد در کمال تعجب از او میپرسه شما شیخ حسن خرقانی هستی؟
پیرمرد میگوید بله و مرد میگوید با این کرامات که شما داری و میتونی شیر را رام کنی چطور نمیتونی زنت را رام کنی و یا لاقل طلاقش بده که این همه به مرد بزرگی مثل شما بی احترامی نکنه شیخ احوال مرد را میپرسه و بهش خسته نباشید میگه و بعد هم یواشکی بهش میگه این همه کرامت را که میبنی، به واسطه تحمل کردن بد اخلاقیهای این زن است که خدا به من عطا کرده است و همچنین نقل است که زمانی که شیخ دار فانی را وداع گفت برای روزهای پی درپی شیر سرقبر شیخ می آمده و در آن حوالی بی قراری میکرد