ماجراهای گوگولی وگرشاسب(یک تخم مرغ ساده)
گوگولی چند روزی بود که با گرشاسب قهر بود.
گرشاسب از روی یک دیوار غار خونده بود که زنها دوست دارند که شوهرشون آشپزی بلد باشه، و برای همسرشون غذای مورد علاقه ش رو درست کنه.
گرشاسب هم تصمیم گرفت غذلی مورد علاقه گوگولی رو درست کنه.
گوگولی عاشق تخم مرغ عسلی بود. خب کاررساده ای بود تنها مشکل این بود که خروس های اون زمان حدود دو متر قد داشتند و بسیار روی تخم مرغ های همسرشون غیرت داشتن.
خلاصه به هر بدبختی بود گرشاسب یک تخم مرغ دزدید و وقتی از کما خارج شد تونست برای گوگولی یک تخم مرغ عسلی درست کنه اما گوگولی بعد از خوردن تخم مرغ عسلی هنوز به قهرش ادامه داد و آخرش حیوونای جنگل واسطه شدن تا گوگولی با گرشاسب آشتی کردند.
نکته اخلاقی این داستان:
۱ مردهای عزیز لطفا کمی آشپزی بلد باشید
۲خانم های عزیز توقع زیادی از آشپزی مردها نداشته باشید