همیشه در گفتار بسیار متین و آرام بود.
چند مدتی بود که سعی می کردم این صفت خوبش را در خودم پرورش دهم .
در میهمانی چندین بار صدایش کردم ، اما به واسطه همهمه متوجه نشد. آخرین بار با صدای بلند تر صدایش کردم .!
گفت: "الان میام" و دقایقی و گذشت و خبری ازش نشد .
بی توجهی اش ابتدا کمی برایم ، سخت آمد ..
این بار سعی کردم ، از او الگو بگیرم و با متانت و خویشتن داری ، بعد از میهمانی با او صحبت کنم .
هنگام برگشت وقتی سوار ماشین شدیم ، با خنده گفتم : خوب شد کارم واجب نبود ، خیلی منتظرت بودم ، نیامدی..!
تازه متوجه شده بود که جریان چیه .
خوشحال بودم که اولین تجربه ام توی " خویشتن داری " موفق بود.