همواره متهماند به این که شیر نفت در جیب آنهاست. بسیاری در گوشه و کنار، کوچه و خیابان، پارک و سینما لیچار بارشان میکنند و زخم زبان میزنند. بیانصافترها "مفتخور بیمصرف" خطابشان میکنند. بندگان خدا اگر سکوت کنند بد است، جواب هم بدهند باز بد است. میمانند چه کنند!
طلبهها را میگویم. همانها که عمومشان در سختترین شرایط معیشتیاند و لَنگ اجارهی خانه و قسط عقب افتاده و گاهی کرایه ماشین. میشناسم برخیهایشان را که رفت و آمد را از پردیسان - منطقهای که از مرکز شهر قم دور است - به شهر کم کردهاند چون پول کرایه تاکسی ندارند. با سیلی صورتشان را سرخ نگه میدارند، زخم زبانها را تحمل میکنند و به مسیرشان ادامه میدهند. اما این بندگان خدا که سختترین شرایط معیشتی را میگذرانند در چند سال اخیر خوب خودشان را نشان دادهاند؛ آن هم در عرصهای که شاید در نگاه اول وظیفهی اصلیشان به نظر نرسد!
1. شاید اولین حادثهی طبیعیای که حضور طلبهها در آن توجهها را به خود جلب کرد، زلزله کرمانشاه بود. گروههای جهادی بسیاری تشکیل شدند و در مناطق زلزله زده مستقر شدند. هر کاری میتوانستند میکردند؛ از خواندن نماز میت و بازی با بچهها و راهاندازی حلقه معرفت بگیرید تا بازسازی منازل. یکی آجر بالا میانداخت و دیگری برای بچهها قصه میگفت. بعد از همین زلزله تلخ بود که رئیس حوزه، بخش حوادث غیر مترقبه را در حوزه راه انداخت. این تدبیر بجا باعث حضور بیشتر طلاب در حوادث این چنینی شد؛ همان طلبههایی که بسیاریشان آه در بساط ندارند.
2. بعد از زلزله کرمانشاه، ماجرای سیل گلستان و لرستان و خوزستان پیش آمد. این بار حضور روحانیان بیشتر به چشم آمد. گروه گروه از حوزههای شهرهای مختلف برای کمکرسانی راهی مناطق سیلزده شدند. پاهایشان تا زانو در آب فرورفت و دستهایشان تا آرنج در گل و لای. هنوز تصویر آن مرد سیلزده پیش چشمانم است که میگفت «تا قبل از سیل به طلبهها فحش میدادم. اما آمدند در خانه من. چاه توالت خانه مرا با دست باز کردند و موقع خروج از منزل گفتند حلالمان کن.» و بغض اجازه نداد حرفش را کامل کند.
3. الان هم که در کرونا وسط معرکهاند. شماریشان شبها معابر را ضد عفونی میکنند و عدهای در بیمارستانها به مریضها آبمیوه میدهند و به پرستاران و پزشکان کمک میکنند.
سخن آخر: روحانیان معصوم نیستند. خطاکار دارند، عادل دارند، فاسد دارند، نازنین دارند، پاک دارند، ناخالص دارند و خلاصه همه جور آدمی ممکن است میان طلبهها یافت شود. اما یادمان نرود همه را به یک چوب نزنیم.