خدایا سلام. من، یعنی بابام گفته توی این ماه باید با شما مجازات کنم. عین مامانجون که همیشه مجازات میکنه. ولی گفته باشم، اگه وسط مجازات با من دعوا کنی، عین مامان جون گریه نمیکنما... من چون «کلش آف کلنز» بازی میکنم دعوا یاد گرفتم و بهت اتک میزنم. قبلا هم اگه نیومدم مجازات، به خاطر این بوده که بلد نبودم. اونم مامانم یه بار داداش علی رو با خطکش مجازات کرد یاد گرفتم. فقط اول باید پیدات کنم و قایموشک بازی تموم بشه بعد! البته بابا بهم گفته همین که باهات حرف بزنم میشه مجازات ولی خب من چون بیشتر با «بَربَر اَتَک میزنم» خطکش رو بیشتر دوست دارم! فقط بابا رو که دردش نمیگیره و میگه: «اصلانم درد نداشت.» رو با حرف زدن اذیت میکنم.
اولش بابایی فکر میکرد من نمیفهمم کارای خوب بعضی وقتا میتونه بیشتر جایزه داشته باشه ولی وقتی داشت میگفت بهش گفتم: «خودم میدونم خنگ که نیستم... کلش آف کلنز هم خیلی وقتا رویداد میذاره هر چی جایزه بگیری دو برابرش رو میده! اینم مثل همونه دیگه.» من همیشه بیشتر از سن خودم میفهمم. مثلا الان میدونم بابام چون صبحا دیر نماز میخونه جایزههاش تموم شده و میخواد من که عضو «کِلَنش» هستم بیام باهات صحبت کنم که بهش جایزه بدی که ماشینِ نو بخره. آخه من کوچیکم و حرفم رو گوش میکنی. بابایی فکر میکنه من بچه خوبی هستم که صبحا پتوم رو میندازم روش. نمیدونه من بچه بدی بودم و چون میخوام برم بازی کنم و حوصله ندارم پتو رو جمع کنم این کارو میکنم...
البته خدایا نگاه کن! کلش وقتی جایزه میده به همه میده. واسه همین اگه میخوای به منم جایزه بدی عیبی نداره، ولی من میخوام جایزههامو جمع کنی واسه خودم اسباب بازی بخری. نه برا بابام. عوضش داداش علی رو میذاریم تو دیوار، سه هزار تومن میفروشیم و با پولش برا بابا ماشین نو میخریم. ناراحت هم نمیشه. خودش چند وقت پیش اکانت کلش منو فروخت.
خب دیگه! سربازا که ساخته شدن. سربازخونه کلشمم که پر شده. من دیگه میرم اتک بزنم. کاری نداری خدا جون؟ خدافظ! راستی خدایا تو رو خدا به بابام نگی چی بهت گفتما. باشه؟ آفرین خداجون!