سم الله الرحمن الرحيم
حساب و كتاب
در شريط كنون كشور كه مسولين ذي ربط مردم عزيز را سفارش مي كنند كه در منازل خود بمانند و فقط براي كار هاي ضروري از خانه خارج شوند بهترين زمان است كه مردم عزيز ايران حساب و كتاب هاي يك سالي را كه گذشته است انجام دهند و پاك و مطهر وارد سال نو شوند.
حساب و كتاب به دو صورت انجام مي گيرد : گاهي طرف مقابل حساب و كتاب خداي متعال است (حق الله ) و گاهي مردم (حق الناس)
در حساب و كتاب با خداي متعال ا، انسان بايد به وظايف خود كه عبارت باشد از انجام واجبات و ترك محرمات كه در يك سال گذشته خود بايد رعايت مي كرده انجام دهد.
مثلا اگر نماز و يا روزه قضايي دارد از اين فرصت استفاده كند و قضا كند، اگر خمس و زكات و صدقه اي بر ضمه دارد بپردازد ،اگر انجام نذر و عهد و قسم و كفاره اي را كه بايد متعهد مي شده عهده دار شود و امثال آن.
در باب حساب و كتاب با مردم نيز اگر انسان حق الناسي بر ضمه دارد آن را عهده دار شود مثلا اگر دلي را شكسته ، اگر مبلغي را قرض كرده ،اگر خداي نكرده غيبت و تهمت ناروايي را مرتكب شده سعي بر حلاليت طلبيدن از آن اين معاصي نمايد .
منتها نكته قابل توجه در اين بحث حلاليت طلبيدن اين است كه شخصي كه مي خواهد رضايت به چيزي بدهد بايد قلبا و واقعا به آن مسئله رضايت داشته باشد و در بعضي موارد رضايت و حلاليت ظاهري كفايت نمي كند.
در بحث رضايت و حلاليت گرفتن از مردم داستان جالبي براي يكي از شيعيان در زمان امام صادق عليه السلام به وجود آمده كه شرح اين داستان چنين است :
ابی ولاد نقل می کند: من استرى كرايه كردم كه تا قصر «ابن هبيره» بروم و بازگردم. مبلغى هم بابت كرايه استر پرداختم. من به جستجوى بدهكارم عزيمت مىكردم، ولى موقعى كه به پل كوفه رسيدم، باخبر شدم كه بدهكارم بهسوى نيل رفته است. من راهى نيل شدم و چون به نيل رسيدم، باخبر شدم كه او راهى بغداد شده است، من نيز راه بغداد را در پيش گرفتم و به او رسيدم و حساب خود را تصفيه كردم و به كوفه بازگشتم. رفت و بازگشت من، پانزده روز بهطول انجاميد.
بعد از بازگشت، نزد صاحب استر رفتم و با معذرت، علت تأخير خود را بازگو نمودم و براى اينكه حلالم كند پانزده درهم به او تقديم كردم، ولى او از دريافت آن خوددارى كرد. ما هردو به قضاوت ابو حنيفه رضا داديم و نزد او رفتيم و قصه را بازگو نموديم.
ابو حنيفه از من پرسيد: استر كرايه را چه كردى؟ گفتم: استر او را به سلامت بازگرداندم و تحويل دادم. و صاحب استر افزود كه امام بعد از پانزده روز. ابو حنيفه از او پرسيد: از اين مرد چه مىخواهى؟ صاحب استر گفت: من كرايه استرم را مىخواهم كه پانزده روز تمام، از منافع آن محروم ماندهام. ابو حنيفه گفت: من براى تو حقى نمىبينم چرا كه اين مرد، استر تو را تا قصر ابن هبيره اجاره كرده ولى برخلاف قرار اجاره بهسوى نيل رفته و از نيل راهى بغداد شده است. بهخاطر اين تخلف اجاره فسخ شده و قيمت استر بر عهده او قرار گرفته است، و اينك كه استر را بهسلامت بازآورده و تحويل داده است، كرايهاى بر عهده او نيست.
من و شاكى از حضور ابو حنيفه خارج شديم و صاحب استر با تأسف مىگفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. من از فتواى ابو حنيفه بر شاكى رحمت آوردم و مبلغى به او پرداختم و حلاليت جستم.
همان سال، من به مكه رفتم و قضاوت ابو حنيفه را خدمت ابو عبد اللّه صادق- عليه السلام- گزارش كردم. ابو عبد اللّه گفت: با اينگونه داوري ها است كه آسمان از باريدن و زمين از روييدن دريغ مىكند. من گفتم: شما در اين مسئله چه مىفرمائيد؟
ابو عبد اللّه گفت: نظر من اين است كه بايد يك كرايه از كوفه تا نيل، و يك كرايه از نيل تا بغداد و يك كرايه از بغداد تا كوفه به صاحب استر بپردازى. من گفتم: قربانت شوم. ولى من در مدت اين چند روز، خوراك استر را تأمين كردهام، آيا حق دارم كه مخارج خوراك استر را با او حساب كنم؟ ابو عبد اللّه گفت: نه، زيرا تو غاصب بودهاى.
من پرسيدم: در صورتى كه استر دچار سانحه مىشد، قيمت استر بر عهده من نبود؟ ابو عبد اللّه گفت: چرا. بايد سنجيده شود كه در اولين لحظه تخلّف، قيمت استر چه مبلغ بوده است.
من گفتم: در صورتى كه پاى استر مىشكست و يا زخمى مىشد و يا كمرش عيب مىكرد، تكليف من چه بود؟ ابو عبد اللّه گفت: بايد ملاحظه شود كه قيمت استر تا روز تحويل و بازگشت، چه تفاوتى پيدا كرده است.
من گفتم: چه كسى مىتواند قيمت روز اول را تشخيص بدهد؟ ابو عبد اللّه گفت: تو و صاحب استر، بايد برآورد كنيد، اگر تشخيص شما موافق بود، كه تفاوت آن روشن مىشود، وگرنه صاحب استر، قسم مىخورد و تو را الزام مىكند كه تشخيص او را بپذيرى و اگر قسم نخورد، تو قسم مىخورى و او را الزام مىكنى كه تشخيص تو را بپذيرد، و يا اينكه صاحب استر، چند تن گواه مىآورد كه قيمت اين استر در اولين روز كرايه چه مبلغ بوده است، و تو را الزام مىكند.
من گفتم: اما من با چند درهم رضايت او را تحصيل كردم. ابو عبد اللّه گفت: صاحب استر، از اين جهت رضا داده و حلالت كرده است كه ابو حنيفه به جور و ستم، حق او را ناحق كرده است. تو بايد برگردى و صاحب استر را از حكم خدا باخبر كنى. اگر صاحب استر، بعد از اطلاع، بازهم تو را حلال كرد، تكليفى بر عهده تو نخواهد بود.
من از سفر حج كه بازگشتم، به ديدار صاحب استر رفتم و فتواى ابو عبد اللّه صادق را با او درميان نهادم و گفتم: كرايهات چه مبلغ مىشود؟ بگو تا بپردازم.
صاحب استر گفت: تو مهر جعفر بن محمد را در دلم افكندى. برترى او بر ساير فقها در دل من جا گرفت. من تو را حلال كردم، و اگر مايل باشى، تاوانى كه از تو گرفتهام پس مىدهم. ۱
نكات مهم روايت فوق :
- در اين روايت با اينكه جناب ابي ولاد از آن شخص رضايت گرفته بود ولي امام صادق عليه السلام به ايشان تذكر داد كه دوباره بايد از ايشان رضايت بگيري.
- يكي از علت هاي بلايا مثل نباريدن باران و خشك سالي اظهار نظر افراد ناآگاه در مسائل ديني است و به همين ترتيب نظر خواهي از چنين افرادي
- طريق صحيح منش و رفتار شيعيان با سايرين باعث جذب و هدايت افراد و كاشت بذر محبت اهل بيت در بين مردم خواهد شد
پي نوشت :
۱٫كافي، شیخ کلینی، ج۵، ص۲۹۰٫