مسابقه مسابقه
یادش بخیر کودک بودیم و وقتی کسی بهخاطر برنده شدن در مسابقه، جایزه ای میگرفت، به نظرمان ،لااقل چند دقیقه ای،خوشبخت ترین آدم کرهی زمین بود.
وامان از وقتی که میدانستیم باخته ایم، آن وقت حسرت، چنگ بر دلمان میزد و اشک را از چشممان جاری میکرد.
حالا اما همهی ما دعوت به مسابقه شده ایم.
مسابقه ای که سختیش در مشخص نبودن زمان آن است.
زنگ پایان که به صدا در بیاید، همهی ما در مقابل میلیاردها مخلوق، صف میکشیم و امان از لحظهی حسرت که آتشش، در دل زبانه میکشدوتمام تن آخرتیمان را میسوزاند.
وخوش بهحال برندههای آن مسابقه!
همان کسانی که کارنامه ی عملشان را ازسر ذوق نشان این و آن میدهند وفریاد میزنند:«بیایید نامهی عملم را بخوانید، میدانستم چنین روزی در راه است...هاؤوم اقرئوا کتابیه»
مفاد مسابقه، یک جورهایی ساده است و یک جورایی سخت.
آسان است مثل
فعالتر بودن،
مهربانتر بودن،
قدردانتر بودن،
کم تروقت تلفکردن،
مسابقهی خوبتر بودن.
مسابقه بر سر اول انجام دادن خوبیها،
مثل اول رأی دادن در انتخابات.
حتی مسابقه برسر صف اول نماز. ثوابی که به اشتباه، پای تعارف از دستش میدهیم. درحالی که پیامبر فرمود:«اگر میلیون ثواب نمازخواندن درصف اول را میدانستند، برسر آن به اختلاف میرسیدند.»
و مسابقه، مسابقهی سختی است چون فکر میکنیم از رقیبان برتریم وهیهات که نمیشود دل به اینها خوش کرد که:«فان الشاهد هوالحاکم»
بیاییم این مسابقه را جدیتر بگیریم.