مسير عشق
ساعت 1 شب بود ومهدى پشت فرمون رانندكى ميكرد، كنارش هم
نامزدش مرضيه نشسته بود. به سمت اولين سفر مشترك زندكيشون.
به سمت مرز مهران، براى پياده روي اربعين.
توى جاده ايلام، كنار جاده یک موكب بريا شده بود، مهدى هم كه
كمى خسته شده بود كنار زد تا يك چاى بخوره