معماي بردهداري
خب...
و اما
- بردههايي که اربابانشون قانون اسلام رو قبول ميکردن، يا بردههايي که توي درگيري با اربابشون پيروز ميشدن: حالا آزاد بودن، ولي بدون مال، بدون سرپناه، بدون آذوقه، ...
اينا ممکن بود در اثر همين اتفاق، حتي جون خودشون رو از دست بدن.
ولي اسلام اين کارو نکرد. به شکلي برخورد کرد که همون هدف «مقابله با بردهداري» با کمترين هزينه محقق بشه.
اولاً اصل تدريج رو رعايت کرد (مثل خيلي از احکام ديگه) تا مردم ذره ذره پذيرش پيدا کنن؛
ثانياً با کار فرهنگي شروع کرد:
- سفارش به خوش رفتاري با بردهها
- تشويق به آزاد سازي بردهها
- تشويق به توانمند سازي بردههاي آزاد شده
- و ...
ثالثاً به تدريج، مقرراتي رو در قالب احکام عبادي و قوانين حقوقي وضع کرد:
اعطاي حقوق انساني به بردهها
منع آسيبرساني به بردهها
ممنوعيتِ به بردگي گرفتن انسانهاي آزاد (غير از کفاري که وارد جنگ با مسلمين شدند)
تعريفِ قراردادهايي بين برده و مالکش که منتهي به آزاد شدن برده ميشد.
اختصاص بخشي از وجوهات شرعي (زکات و صدقات) به آزاد سازي بردهها
تعريف «آزاد کردن برده» به عنوان کفاره بعضي از گناهان
- و ...
متعجب نگاهم کرد و گفت: اوووووو اين همه مطلب پشت اين قضيه بوده
گفتم: تازه ادامه داره
رابعاً خود پيامبر و ائمه عليهمالسلام رفتارشون با بردهها يه الگوي عملي بوده که در مقابل مردم قرار داشته و روش صحيح رو يادشون ميدادن:
- مهرباني با بردهها
- قائل بودن حقوق انساني براي اونها
- خريدن و آزاد کردن بردهها
- و ...
اين جوري شد که بردهداري، با حداقلِ هزينه، کمتر و کمتر شد
و اون بردههايي هم که باقي موندند، در وضعيت نسبتاً قابل قبولي زندگي ميکردند و به هيچ وجه وضعيت بردههاي مسلمين، مثل بردههاي زمان عرب جاهلي و ايران باستان و کشورهاي اروپايي و آمريکايي نبود.
انگار که از مطلب خوشش اومده بود. منتظر بقيه حرفام بود و نگاه پرسشگرش رو از من برنميداشت