خانواده ما خدا رو شکر از اون خانوادههای بخشنده و سخاوتمندن. یعنی وقتی مهمون میاد آن چنان رونق غذایی ایجاد میکنن که مهمون دیگه اصلا نیازی به تعارف کردن و اینها نداشته باشه. (مدیونید اگه یاد یکی از مسئولین بیفتید) خداییش خونواده ما جزء خانوادههاییان که باید از روشون الگو گرفت تو بخشندگی.
یه سری هم میرباقری میخواست سریال «حاتم طایی» رو از روی مرام و منش پدر من بسازه که البته بعدا به دلایل نامعلومی پشیمون شد و کلا سریال تاریخی رو گذاشت کنار و رفت پروژه «شاهگوش» رو کلید زد. من امروز میخوام چند نمونه از بخشندگیهای پدرم رو بگم:
مثلا هفته پیش، خالم و شوهرخاله ام و پسر خاله و دختر خالهام اومده بودند مهمونی. ما هم پنج نفر بودیم که رو هم میشدیم 9 نفر. مامان هم زحمت کشیده بود 5 تا کوکو سبزی سرخ کرده بود و گذاشته بود وسط سفره. کنارش هم یه پارچ آب و یه کاسه ماست و دو تا لیوان. بابا هم مدام تعارف میکرد تو رو خدا بخورید. هست. تموم شد میارم. بابام که خیلی به راحتی میهمان اهمیت میده وقتی دید مهمونها تعارف میکنن بلند شد و رفت یه پارچ آب دیگه آورد تا مهمونها راحت بخورند. خونواده 4 نفره خالم، رو هم دیگه دو تا کوکو برداشتند و با نصف تیکه سنگک خوردند. بعد هم نفری سه تا لیوان آب خوردند و خداحافظی کردند و رفتند. هر چی مامانم تعارف کرد بابا بمونید الان میخوام نفری یه استکان چایی براتون بیارم قبول نکردند که نکردند. به هر حال انسانه و عزت نفسش دیگه.
نمونه دیگر مهموننوازی بابام رو باید توی پذیرایی از عموم اینها که از بندرعباس اومده بودند خونمون دید. وسط مرداد ماه تو گرمای کشنده قم، عمو و زن عمو و دختر عمو و شوهرش اومدن خونمون. شب موقع خواب بابا بعد از تفکیک جنسیتی شروع کرد زیرپیراهن نازک های خودش رو بین ما تخس کردن.
گفتم «بابا قضیه چیه؟» گفت «کولر خرابه. امشب با اینها بخوابید.» و بعد جوری که عمو و دومادش بشنوند زیر گوش من گفت: «اینها به گرما عادت دارن. حرف بیخود هم نزن.» خداییش هم اون شب کولر خراب بود و تا صبح پختیم ولی فرداش هم زمان با برگشت خونواده عموم به بندرعباس، کولر به طرز عجیبی یه دفعهای درست شد!
اینها که تا حالا گفتم مربوط به پدرم بود و جزء مهموننوازیهای اجتماعی به حساب میاد. اما یه مهمون نوازی دیگه هم داریم. اگه گفتید چیه؟ بگم؟ بگم؟ بگم؟ مهموننوازی سیاسی. مثلا همین کشور دشمن و همسایه، عربستان یهودی عه ... ببخشید سعودی. مهمون دعوت میکنه خونه خدا بعد با جرثقیل میزنه تو سرش.
وقتی هم اعتراض میکنی میگه «حاجی گیر دادیها، عِتّفاقه دیگه. پیش میاد گاحی» بعد دقیقا دو روز بعد، همون مهمونی که پریروز به بدبختی از سقوط جرثقیل جون سالم به در برده بود رو تو منا محاصره میکنه و از مهمونی خدا مستقیم میفرسته پیش خود خدا. تا اعتراض میکنی میگه « تو نمیفحمی میگم عِتّفاقه؟ حتما باید قسم بخوریم. والله به روح ملک عبدالله عتفاقه» که با این قسم کل مهمونها پذیرفتن که عِتّفاق بوده و میزبان واقعا قصد جسارت به میهمان رو نداشته.
مورد دیگه هم مهموننوازی اقتصادیه. البته دقیقتر اینه که بگیم میزباننوازی اقتصادی. چون مسئولین پرکار و همیشه در عرصه ما، دائما میگن مردم صاحبند و ما نوکریم. مردم ولی نعمتاند و ما نانخوریم و از این حرفها. اما به وقتش آن چنان میزباننوازیای میکنن و آن چنان گرونیای ایجاد میکنن که ملت صد باره از دعوت چنین مهمونی پشیمون میشن. (دوباره مدیونید یاد کس خاصی افتاده باشید)
پی نوشت: سبک زندگی اسلامی جزء مهمی از بیانیه گام دوم است که در این نوشته به طور گذرا به آن پرداختیم.