دهه کرامت
امام رضا ع قسمت 11
شرایط سیاسی دوران امامت حضرت علی بن موسی الرضا (ع) وموضع سیاسی حضرت در قبال خلافت عباسی
حضرت امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام در سال ۱۴۸ هجری قمری دیده به جهان گشودند، آن حضرت تا سال ۱۸۳ هجری قمری در خدمت پدر گرانقدر خود بودند و در این سال بود که بعد از شهادت پدر بزرگوارشان در سن ۳۵ سالگی به امامت رسیدند. از این رو باید دوران امام رضا علیه السّلام از سال ۱۸۳ هجری قمری تا سال ۲۰۳ هجری قمری که سال شهادت ایشان است، دانست، که با سه تن از خلیفههای عباسی معاصر است؛ هارون الرشید، محمّد امین، عبدالله مأمون. برای تبیین شرایط سیاسی این دوره از تاریخ اسلام به موضوعاتی از جمله قلمرو بزرگ و بحران مشروعیت خلافت باید توجه نمود.
در زمان هارون به واسطهی گسترش فتوحات مناطق بسیاری تحت سلطهی عباسیان درآمد، گوستاو لوبون مینویسد: اسلام در عصر هارون و پسرش مأمون به اوج گسترش خود رسید چه اینکه کشور آنها تا سر حدّ چین اتصال پیدا کرد و در آفریقا هم بربرها در برابر حملات عرب تا حبشه و یونانیان تا بسفور متواری شدند. از سمت مغرب دامنه آن تا اقیانوس اطلس وسعت پیدا کرده بود. اولین موردی که از این تنوع ملیّتها در قلمرو اسلامی میتوان حدس زد، تبادل فرهنگ اجتماعی میان مسلمانان و مردم مناطق مفتوحه است که موجب تضارب افکار و اعتقادات میگردد.
به جز امیر مؤمنان (ع) تمام خلفای پس از رسول الله به علت منحرف شدن از روند جانشینی از آنچه حضرت رسول (ص) به امر الهی برنامهریزی کرده با معضل مشروعیت به بحرانی گرفتار بودند و مدام در فکر حل این بحران فکری و اجتماعی بودند و هریک به نوعی دست آویز برای مشروعیت حاکمیت خود مییافتند؛ اما با این همه نگرانی از جبران خلاء مشروعیت همواره در رنج و گرفتار چالشهای لا ینحل بودند؛ از این روی همه خلفای عباسی ادعای خلافت و جانشینی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را داشتند. امّا هارون الرشید برای جبران مشروعیت در این ادعا قدمی فراتر نهاد و گفت: ما از رسول خدا صلّی الله علیه و آله ارث بردیم، امّا خلافت الهی در ما باقی میماند. چون امین بر تخت خلافت تکیه زد گفت: من بر خلافت خداوند دست یافتم و ارث پیامبر خدا از آن پدرم بود. میتوان گفت آنان با این حیله میخواستند تا با پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله مقایسه نشوند و هر کاری که آنها انجام میدهند مؤید من عند الله تلقی گردد.
هارون قبل از مرگ خود ابتدا برای پسرش امین و سپس با مأمون به عنوان خلیفههای بعدی بیعت گرفت. امّا با مرگ پدر نزاع سختی بین دو برادر گرفت که شاید در میان امویان به این سنخ صورت نگرفته بود؛ سرانجام مأمون که همراه سپاه پدرش در مرو بود توانست بر امین چیره گردد. امّا اطرافیان مأمون حتی دبیر و کاردار او، فضل بن سهل همه ایرانی بودند. عدهای از مورخین معتقدند که حمایت ایرانیان از مأمون که مادر و مربیاش ایرانی بود به خاطر این بوده است که در سایهی او بتوانند عنصر ایرانی را بر عرب ترجیح داده و بر قلمرو اسلامی مسلّط نمایند و به سلطهی اعراب بر ایران پایان دهند که نمونهی آن حکومت طاهریان بود. مشروعیت یک بحران سیاسی دامنه دار بود که مأمون با حمایت ایرانی بخشی از آن را که پایگاه مردمی بود میخواست فراهم نماید؛ بخش دیگری از آن را با دعوت امام رضا (ع) وجلب توجه علویان و بنی هاشم میخواست فراهم نماید؛ پس از غلبه بر مأمون طرفداران او را نیز به نوعی به سوی خود جذب نمود؛ اما در کل مشروعیت مطلوب برای عباسیان هنوز فراهم نگردیده است که مأمون دوران خود را به سرعت سپری و این بحران را به جانشینان خود به ارث گذاشت؛ مشروعیت حاکمیت موضوع مهم برای حاکمان در تمام دوران بوده است.
اقدامات امام رضا (ع) در زمینه مسائل سیاسی در دوران هارون نسبت به مردم و حکمای عباسی
پس از قدرتگیری عباسیان سرکوب علویان از فرزندان امام حسن (ع) و امام حسین (ع) به شدت در اوج بود؛ بسیاری از سادات و امام کاظم به دستور هارون به شهادت رسیدند؛ زمان هارون اختناق شدید حکمفرما بود و شرایط برای علویان سخت بود، در عین حال شورشهای فراوان در نقاط مختلف اعم از حجاز و شرق و مرکز خلافت در جریان هست؛ بحران مشروعیت حکومت هارون نیز همچنان برای او آزار دهنده است؛ شورشها و قیامهای زیدیه و جریان فخ و شهدای فخ و… در این دوره هست و شورش خوارج و دیگر ناآرامیها در این دوره برای هارون مشغله و معضل پیچیده و بزرگ است که بر محور مشروعیت حاکمیت او میچرخد؛ هارون مشغول سرکوب این قیام هاست از طرفی نگرانی بزرگ او در مدینه و به سوی امام رضا (ع) جلب شده بود و مامورانی داشت که تمام تحولات و آمد و رفت را کنترل و گزارش مینمایند؛
امام رضا (علیهالسّلام) از یک سو با خطر دستگاه حکومت طاغوتی هارون و از سویی دیگر با نیاز جدّی پیروانشان به معارف ناب مواجه شدند. در وضعیتی که بنیعباس هیچ ابایی از هجوم بر مدینه و به خانه مسلمانان ندارد، آن حضرت در این شرایط سخت باید روش و سیره روشن نبوی و علوی حراست نموده و از پیروان اهل بیت که در معرض خطر انحراف و پراکنده شدن هستند دفاع نماید جریانی چون واقفیه برای شیعه خطر داشت و فرقه فرقه شدن شیعه جدی بود از طرفی اختناق شدید برای امام از طرف حکومت اما امام (ع) بدون واهمه و نگرانی امر امامت خود را آشکارا اظهار مینمود تا جائیکه برخی از اصحاب نگران جان امام بودند.
در این شرایط حتی فردی چون محمدبنسنان که از یاران نزدیک به سه امام بود و بیش از هزار روایت ضبط نموده بود، خطاب به امام رضا (علیهالسّلام) گفت «إنّک قد شَهَّرْتَ نَفْسَکَ بهذا الأمرِ وجَلَسْتَ مَجلِسَ أبیکَ وسیفُ هارونَ یَقطرُ الدمَ»، چطور در برابر این خلیفه خونریز خود را قائم مقام و جانشین پدرتان میخوانید؟ صفوانبنیحیی نیز نگران بود به امام عرض کرد: «إنّک قد أَظْهَرْتَ أمراً عظیماً وإنّا نَخافُ علیک من هذا الطاغی». هر دو کلام نشان میدهد که نوعی دلهره و نگرانی از جانب هارون بر ایشان مستولی گشته و یاران و دلسوزان بیم پیامدهای ناگوار اقدام امام را دارند. این نگرانیها به این جهت بود که امام کاظم (ع) درشرایط سخت بود و جانشین خود را آشکار معرفی نکرده بود.
با این حال امام رضا (علیهالسّلام) با درک شرایط و با شجاعت و صراحت، نه تنها از این اقدام صرفنظر ننمود، بلکه به تبیین امر امامت خود پرداخته و مطابق روایاتی که نشان از تسلط امام (علیهالسّلام) بر وضعیت دارد، تأکید نمود اگر آسیبی از جانب هارون به من رسید، امامت مرا نپذیرید. در جواب امام (علیهالسّلام) به محمدبنسنان آمده است که «آنچه مرا به این کار بیپروا ساخته، سخن پیامبر (ص) است که فرمود: اگر ابوجهل یک مو از سر من گیرد گواه باشید که من پیامبر نیستم.» من هم به شما میگویم که اگر هارون مویی از سر من کم کرد، گواه باشید که من امام نیستم». این سخن آرامش خاطری به اصحاب میداد؛ امام در برابر واقفیه نیز به این موضوع اشاره کرده و میفرمود اگر کوچکترین آسیبی از هارون به خاطر این اقدام، یعنی اعلام امامت، به من رسید، امامت مرا نپذیرید. جالبتر آنکه حضرت حتی آشکارا نشانهها و ویژگیهای شیعه و جایگاه و منزلت امامت بیان مینمود و از این جهت روشنگری فرمود که امام به حق اوست. و این موضع گیری بسیار لازم بود تا مردم بفهمند جایگاه امامت و شخص امام را بشناسند چون هارون خود ادعاهای عجیبی افزون بر خلافت داشت و مدعیان امامت نیز بودند لذا اگر امام موضع نمیگرفت راه گم میشد. حضور امام در جلسات و مناظرات همه در این راستا بود که مردم امام واقعی را از مدعیان دروغین امامت تشخیص دهند. با توجه به این شرایط در این دوران امام به شدت جایگاه امامت را در مخالف خلافت نامشروع تبیین مینماید و آشکارا و بدون ترس حقانیت خود را که در این شرایط به شدت ضرورت داشت اعلام نمود برای همه فرقهها از جمله واقفیه که بسیاری از آنها به سوی امام جلب شدند. با توجه به توضیحات بالا، امام در این شرایط سخت شیعه را از تفرقه نجات و از نظر عقاید حراست نمود و جایگاه امامت را حفظ نمود.
امام پس از قبول ولایتعهدی با اصرار مأمون و با شرایط خاص، مأمون را در تنگنا قرار داد و مجبور شد شرایط امام را بپذیرد. آن حضرت (ع) به مأمون فرمود: تو اگر استحقاق خلافت را داری نمیتوانی آن را به دیگران بدهی و اگر استحقاق نداری در منصبی که ماذون نیستی غاصبانه بر آن تکیه زدی
رویکرد امام رضا (ع) پیش از سفر به مرو و پذیرش ولایتعهدی، در حوزه سیاست
امام رضا (ع) جلساتی تشکیل میداد و در این جلسات حقانیت اهل بیت (ع) را به مردم متذکر میشد درباره امور سیاسی و رفتار حاکمان بویژه عباسیان که پس از سفاح و منصور و مهدی و هارون به خون علویان و کشتار آنان پرداختند را نامشروع اعلام مینمود تا حقیقت برای مردم روشن گردد و در این راستا مکرر جملاتی میفرمود: «امام مانند خورشید فروزان است که نورش عالم را فراگیرد و خودش در افق (اعلا) قرار دارد، بهگونهای که دستها و دیدگان به آن نرسد، امام ماه تابان، چراغ روشن، نور درخشان و ستارهی راهنما در تاریکیها، رهگذر شهرها و کویرها، و گرداب دریاها است و امام آب گوارای زمان تشنگی و راهنمای هدایت و نجاتبخش از هلاکت است» مأمون که از اوضاع و شرایط نگران بود امام را به مرو فرا خواند تا به چند هدف نائل شود؛ هم امام را تحت کنترل وزیر نظر داشته باشد چون احساس مینمود که امام در مدینه خطر بزرگ است و اطلاع داشت که مردم پیرو امام شده و در جلساتش مشتاقانه شرکت مینمایند؛ هم شورشهای علویان آرام شود هم بر دیگر مدعیان خلافت چیره شود.
امام رضا (ع) در کنار فعالیتهای علمی در قبال مأمون و سایر رجال سیاسی زمان خود از نظر سیاسی نیز مواضعی اتخاذ کرد که در راستای حفظ میراث امامت مهم بود. مأمون با طرح قضیه ولایتعهدی و احضار امام (ع) از مدینه به مرو اهدافی را دنبال میکرد و در فکر از بین بردن و وجاهت امامت و امام رضا (ع) بود و اهداف سیاسی دیگری را نیز در این اندیشه دنبال میکرد. اما مواضع سیاسی امام رضا (ع) نه تنها جایگاه امامت را بسیار مهم نشان داد و حراست کرد، بلکه مأمون را نیز در دنبالگیری اهداف خود مأیوس و به کلی به شکست منجر کرد. امام پس از قبول ولایتعهدی با اصرار مأمون و با شرایط خاص، مأمون را در تنگنا قرار داد و مجبور شد شرایط امام را بپذیرد. آن حضرت (ع) به مأمون فرمود: تو اگر استحقاق خلافت را داری نمیتوانی آن را به دیگران بدهی و اگر استحقاق نداری در منصبی که ماذون نیستی غاصبانه بر آن تکیه زدی.
امام رضا (ع) با این حرکت دقیق نه تنها مشروعیت حکومت مأمون و عباسیان دیگر را به زیر سوال برد، بلکه مشروعیت حکومت خلفای پیشین را نیز که غاصبانه بر مسندی نشسته بودند که استحقاق آن را نداشتند، با سوال و شبهه مواجه کرد و در برابر دیدگان تیزبین آیندگان تاریخ قرار داد تا در این باره به درستی به قضاوت بنشینند. مأمون قصد داشت با حضور امام در دستگاه خود، برای حکومت خود مشروعیت و مقبولیت در بین شیعه درست کند. از طرفی بسیاری از شورشیان علوی را به انقیاد حکومت خود وادار کند و از جهتی وجاهت ائمه (ع) از بین ببرد! او در این باره به صراحت اظهار داشت: این مرد (امام رضا) کارهای خود را از ما پنهان کرده و مردم را به امامت خود میخواند، ما او را بدین جهت ولیعهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما خوانده و به سلطنت و خلافت ما اعتراف کند و در ضمن فریفتگانش بدانند که او آن چنان که ادعا میکند نیست و این امر (خلافت) شایسته ما است نه او…!
مقاصد مأمون دقیقاً در این بیانات روشن شده و امام از این اهداف آگاهی داشت. لذا مواضعی در برابر او اتخاذ کرد که هیچ نتیجهای برای او نداشته باشد، اظهار عدم مشروعیت خلافت مأمون، مساوی بود با عدم مشروعیت تمام مدعیان خلافت پس از پیامبر، این برای شیعه دستاورد تاریخی بزرگ بود. مأمون پس از اینکه از راهش نتیجه نگرفت با خشم و کینه از امام، تصمیم به قتل امام گرفت تا شکست تلخ خود را به این وسیله جبران کند.
موضع صریح امام در مقابل مأمون و عباسیان این بود: «به راستی امامت زمام دین، مایهی نظام مسلمین، صلاح دنیا و عزّتمندی مؤمنان است. همانا امامت ریشهی اسلام بالنده و شاخهی بلند آن است. کامل شدن نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و فراوانی غنایم و صدقات و اجرای حدود و احکام و نگهداری مرزها و اطراف کشور، بهوسیله امام انجام میگیرد. امام است که حلال خدا را حلال و حرام او را حرام میکند و حدود الهی را بر پاداشته و از دین خدا دفاع میکند و با بیان حکمتآمیز و اندرزهای نیکو و دلیلهای رسا، مردم را به سوی پروردگار خویش دعوت میکند.»