مرســـــــلون

بانک محتوای مذهبی مرسلون
MORSALUN.IR

خانه مطالب مکارم اخلاق در پرتو عشق حقیقی
امتیاز کاربران 5

تولیدگر متن توزیع گر شبکه های اجتماعی توزیع گر پیام رسان

نسیم محبت هستم. از تاریخ 02 اردیبهشت 1400 کنشگری رو شروع کردم و همواره سعی کردم بهترین باشم. در این مسیر آموزش های لازم را پیگیری و از اساتید و مشاوران در تولید محتوا استفاده می کنم. من در نقش تولیدگر با قالب های تولیدگر متن توزیع گر شبکه های اجتماعی توزیع گر پیام رسان تولید محتوا می کنم.
من در مرسلون تعداد 19 مطلب دارم که خوشحال میشم شما هم ذیل مطالبم نظر بنویسید و امتیاز بدید تا بتونم قوی تر کار کنم.


محیط انتشار
مخاطب
0 0
مکارم اخلاق در پرتو عشق حقیقی

با 0 نقد و بررسی | 0 نظر | 0 دانلود | ارسال شده در تاریخ دوشنبه, 05 دی 01




هرکه را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص وجمله عیبی پاک شد[1]

ابن سینا در اواخر نمط نهم اشارات به تبیین فلسفی رابطۀ عرفان و اخلاق می پردازد؛ به عبارت دیگر، از مبنای فلسفی اخلاق پسندیده ، با توجه به اصول و عناصر عرفان، بحث می کند. از آنجا که « عشق به حق» یکی از مسائل و موضوعات اصلی عرفان به شمار می رود، سخن گفتن از تأثیر این عامل محرک در اخلاق و رفتار انسان عاشق، سخنی بجا و بایستنی است.

ابن سینا می گوید:

العارف هشّ بشّ بسّام، یبجّل الصغیرمن تواضعه کما یبجّل الکبیر، و ینبسط من الخامل مثل ما ینبسط من البنّیة و کیف لا یهشّ و هو فرحان بالحق و بکلّ شیء فإنّه یری فیه الحق، و کیف لا یستوی و الجمیع عنده سواسیة أهل الرحمة قد شغلوا بالباطل؛[2]  

عارف ، خوش روی و خندان و خرم است، به خاطر تواضع و فروتنی، کوچک را بزرگ می دارد، همان طوری که بزرگ را تکریم می نماید و با افراد گمنام همانند افراد خوشنام و سرشناس، برخورد می کند. چگونه خوش روی نباشد، در حالی که او عاشق و شیدای حق است و نیز شیفتۀ همه چیز است که حق را در همۀ اشیا می بیند و چطور همگان را برابر نداند، در حالی که همه در پیشگاه او همانند هستند. شایستگان ترحّم که سرگرم باطلند.

برابر بیان بو علی در بالا، از افق وسیع و نظرگاه بلند انسان عارف، اولاً: عالم جلوه گاه رخ زیبای معشوق است. ثانیاً: عارف عاشق حق است و لذا او به همۀ مظاهر حق عشق می ورزد. کینه و کدورت، بد بینی و بد خلقی، ناشی از کوته بینی و تنگ نظری است که عشق به حق و همۀ مجاری و مجالی حق، قوی ترین انگیزه و بهترین عامل شرح صدر و وسعت نظر است.

عشق عمیق به خداوند و جمیع مخلوقات وی، منشأ مهر و محبت عمومی به همگان می شود، به طوری که فقیر و غنیّ، گمنام و نامدار، پارسا و غیر پارسا، درویش و پادشاه، در نظر او یکسانند و حتی به اهل غفلت و بطالت با دیدۀ دلسوزی و ترحّم می نگرد.

خلق را چون آب دان صاف و زلال
اندر او تابان صفات ذوالجلال
پادشاهان مظهر شاهّی حق
عارفان مرآت آگاهی حق
خوب رویان آینۀ خوبی او
عشق ایشان عکس مطلوبی او[3]

خواجه در شرح این فصل می گوید:

این خوش اخلاقی با همگان و هم چنین یک سان دیدن همۀ مردم، دو اثر یک خلق و خو هستند که آن عبارت از «رضا» است، به گونه ای که هر که این اخلاق « رضایت» را دارا باشد، چیزی را منکر و زشت نمی شمارد و از هجوم چیزی پروا ندارد و نیز از دست دادن چیزی ، اندوهی در ساحت روح او ایجاد نمی کند.[4]

هم چنین بو علی در فصول بعدی می گوید:

انسان عارف در پی تجسّس و پرس و جو از اوضاع و احوال دیگران نیست و آن گاه که منکری را مشاهده می کند، سرشار از خشم و غضب نمی شود و از روی عصبانیت و کم صبری، کاری از او سر نمی زند، بلکه با لطف و رحمت برخورد می کند، چون که از سرّ قدر آگاه است. هرگاه که امر به معروف کند، با مُدارا و خیرخواهی است نه تند خویی و تحقیر.[5]

و به بیان خواجه:

همان طوری که پدر نسبت به فرزند، خیر خواهی کرده و به نیکی فرمانش می دهد، عارف هم نسبت به خلق، چنین رفتاری دارد و علت این گونه رفتار عارف ، همان مهربانی و شفقت او نسبت به همۀ خلایق است.[6]

بنابراین، در حقیقت، این عشق و محبت است که عالی ترین انگیزۀ منش والای انسانی و کارهای نیک است.

هم چنین بو علی در ضمن فصل دیگری می گوید:

انسانی که به بارگاه معرفتِ حضرت حق بار یافته و قلبش مالامال از محبت او شده، شوق ملاقات با محبوب و برچیده شدن طومار فراق ، در دریای آرزو و امیال او موج می زند و لذا او هراسی از مرگ نداشته و از صفت شجاعت بهره مند است؛ یعنی نهراسیدن از مرگ، بلکه دوستی و شوق دیدار یار ، منشأ شجاعت و شهامت می شود، چرا که اصل و اساس همۀ ترس ها و در نتیجه، ذلّت ها، به هراس از مرگ منتهی می شود.

آدمی که گوهر معرفت آموخته، بخشنده و کریم است و چرا چنین نباشد؟ در حالی که او از دل بستگی به باطل آزاد شده است. این دل بستگی و تعلق خاطر به متاع مادی و حطام دنیوی است که مورث بخل و خساست و منشأ حرص و آز است. بنابراین، کسی که با دل بستن و به باقی و پایدار از محبت به فانی و ناپایدار رها شده، آزاد و وارسته و کریم و بخشنده است. انسان عارف، خطا بخش و بزرگوار است و چگونه اینطور نباشد، در حالی که نفس او بزرگتر از آن است که اشتباهات بشری و جهالت ها و سفاهت های مردمان خام و گرفتار در دام دنیا، آن را دچار افسردگی و پژمردگی کند و از مسیر انسانیت و ادب خارج سازد. او کینه ها را به دست فراموشی می سپارد. چرا این گونه نباشد؟

و حال آن که دلش، سرگرم و مشغول به خداوند است.( تنبیه)

العارف شجاع، و کیف لا و هم بمعزل عن تقّیة الموت، و جواد و کیف لا و هو بمعزل عن محبة الباطل، و صفّاح للذّنوب، و کیف لا و نفسه أکبر من أن تخرجها ذلّة بشر، و نسّاء للأحقاد و کیف لا و ذکره مشغول بالحق.[7]

شارح محقق، خواجۀ طوسی در توضیح این فصل می گوید: کرامت نفس و بزرگواری سکّه ای است که دو رو دارد و از دو جنبه قابل تصویر است:

  1. کرامت یا بخشیدن منفعتی است که بخشیدن آن واجب و ضروری نیست که در این صورت، آنچه مورد بذل و بخشش واقع می شود یا جان آدمی است که نام این نوع بخشش، شجاعت است و یا اینکه مال و ثروت و امثال آن است که نامش، جود و سخاوت است. شجاعت و سخاوت هر دو امر وجودی و ثبوتی هستند.
  2. یا اینکه کرامت و بزرگواری عبارت است از جلوگیری کردن و اقدام نکردن به ضرری است که جلوگیریاز آن لزومی ندارد، که در این صورت، یا شخص توان ضرر زدن و زیان رساندن به غیر را دارد، ولی اقدام نمی کند که نام این گونه بزرگواری، چشم پوشی و گذشت است و یا اینکه قدرت زیان آوردن بر غیر را ندارد که نامش، فراموش کردن کینه هاست.[8] چشم پوشی و گذشت و فراموش کردن کینه ها، هر دو عدمی و سلبی هستند.

عشق به حق که سر چشمۀ بهجت و شادمانی روحی و باطنی می شود، خالق و مولّد کرامت نفس و والا منشی و بلند نظری است. «کرامت» که واژه ای قرآنی است ، صفت و فضیلتی اکتسابی است که خداوند آن را به خود و بندگان شایسته اش اسناد می دهد و در زبان فارسی، لفظ معادلی که به تمام و کمال ، محتوا و مفهوم آن را پوشش دهد، وجود ندارد،ولی معمولاً « کرامت» در فارسی به « بزرگواری ،آقایی ، بلند نظری و ...» ترجمه می شود.

«کرامت نفس » که خمیر مایۀ فضایل و مادر همۀ اوصاف عالی انسانی است، همان تخلّق انسان به اخلاق الهی است که در پرتو عشق قدسی، به نحو اتّم و اکمل زیور و زینت جان آدمی می شود.

عشق جز دولت و عنایت نیست
جز گشاد دل و هدایت نیست[9]

 


[1] . مثنوی معنوی، دفتر 1، بیت 24.

[2] . الاشارات و التنبیهات مع الشرح للمحقق الطوسی، ج 3، نمط نهم، ص 391.

[3] . مثنوی معنوی، دفتر 6، ابیات 3181.

[4] .الاشارات و التنبیهات مع الشرح للمحقق الطوسی، نمط نهم، ص 391.

[5] . همان، ص 392.

[6] .همان، ص393.

[7] . همان، ص 393.

[8] . همان، ص 391.

[9] . مولوی ،کلیات شمس تبریزی ( دیوان کبیر) ، غزلیات، ص499.

نظرات 0 نظر

شما هم نظری بدهید
پرونده های ویژه نقد و بررسی آثار شبکه تولیدگران
تمامی حقوق برای تیم مرسلون محفوظ است | 1400 - 2021 ارتباط با ما